طرفداری- بازی اعداد اثر کریس اندرسون و دیوید سالی، نام کتاب متفاوتی است که در مجموعه طرفداری، تصمیم گرفتیم آن را به صورت هفتگی برای شما ترجمه کنیم. قسمت های قبلی را اینجا ببینید.
چگونه باید مشکلی مانند مشکل مگرلیشویلی را حل کرد؟
رسیدن به موفقیت، به سختی مشکل شما ربطی ندارد، بلکه به این ربط دارد که این مشکل را سال قبل هم داشته اید یا خیر (جان فوستر دالس)
بعضی روزها بد هستند. مگرلیشویلی، مدافع ناشناخته ویتسه آرنهم، احتمالا نمی دانست در روز 15 مارس 2008 چگونه بیدار شد زیرا قرار بود روز بدی داشته باشد. روزی که شاید از روز خیزانیشویلی هم بدتر بود. قبلا گفتیم که خیزانیشویلی در یک دیدار پلی آف چمپیونشیپ با اشتباهات وحشتناکش، چگونه 90 میلیون پوند به ردینگ ضربه زد.
مگرلیشویلی قطعا نمی دانست در دیدار مقابل توئنته چه چیزی انتظارش را می کشد. در سومین دقیقه بازی، در مهار رومانو دنبوم اشتباه کرد تا شاهد باز شدن دروازه تیمش باشد. همان موقع باید می فهمید که آن روز، روزش نبود. اما سه دقیقه بعد، در حالی که تنها 6 دقیقه از بازی گذشته بود، دید که شماره اش در کنار زمین چشمک می زند و داور چهارم او را فرا می خواند. کنار او الکساندر بوتنر، مدافع چپ جوانی بود که قرار بود به منچستریونایتد بپیوندد. قبل از آنکه تمام تماشاگران جایگاه خود را پیدا کنند، مگرلیشویلی در دقیقه 6 بازی تعویض شد.
بازیکنان کمی بوده اند که تا این اندازه تحقیر شده باشند. ممکن است از نظر رکورد، این سریع ترین تعویض نباشد و شاید این حتی سریع ترین تغییر تاکتیکی تاریخ هم نباشد اما مطمئنا از آن دسته تغییراتی بود که باعث می شد بازیکن شب های زیادی به خوبی نخوابد و همینطور هم بود. شکی نیست. دو هفته بعد نیز در بازی مقابل آلکمار، او در دقیقه 15 توسط مربی تعویض شد.
دلیل کاری که دی موس، سرمربی ویتسه انجام می داد، این بود که می دانست یک تیم، به اندازه ضعیف ترین بازیکنش، ضعیف می شود. او سعی کرد اورینگ خراب شده ماشینش را تعویض کند و امیدوار باشد یار جانشین بهتر عمل کند. می دانست نگه داشتن بازیکن بد در زمین باعث می شود تیمش قطعا رنگ موفقیت در آن بازی را نبیند. او قطعا نمی خواست یکی از بازیکنان خودش را تحقیر کند اما چاره ای نداشت.
در ازای تمام پول هایی که برای خرید فوق ستاره ها خرج می شود، هنوز هیچکس نمی داند که آنها چه تاثیر بزرگی می توانند در بازی داشته باشند. در این زمینه، فوتبال حرفه ای با فوتبال آماتور متفاوت است. وقتی در پارک بازی می کنید، تیمی که بهترین بازیکن را دارد، همیشه پیروز می شود اما در فوتبال حرفه ای، بهترین بازیکنان باز هم با بازیکنان حرفه ای احاطه می شوند که انگیزه بالایی دارند، از بین میلیون ها استعداد انتخاب شده اند و زیر نظر مربیان به خوبی تمرین کرده اند و آمادگی بدنی خوبی دارند. بنابراین حتی اگر بازیکنی، بهترین بازیکن نباشد اما به هر حال یک بازیکن حرفه ای است و بدین ترتیب مهارت و قدرت بدنی فوق ستاره ها در فوتبال حرفه ای محدود می شود. این یعنی در سطح حرفه ای فوتبال، تفاوت مهارت و استعدادها بسیار کمتر از فوتبال خیابانی است. تاثیر این مساله، آن است که بازیکنان برجسته، در فوتبال حرفه ای، کمتر برجسته هستند.
علاوه بر این، حتی بازیکنانی که می توانند شوت های قوی بزنند، بهتر پاس بدهند، راحت تر پاس را به مقصد برسانند، سرعت بیشتری دارند، باز هم تنها 1 یا 2 درصد از زمان بازی توپ را در اختیار دارند. این یک تفاوت دیگر فوتبال حرفه ای با فوتبال در پارک است. در پارک، یک یا دو بازیکن خوب در اکثر اوقات صاحب توپ هستند اما همانطور که قبلا گفتیم، در فوتبال حرفه ای هر بازیکن به طور میانگین تنها 1 درصد از زمان بازی، توپ را در اختیار دارد. این مساله، فوتبال را با سایر ورزش ها مانند بسکتبال متمایز می کند زیرا در آن ورزش ها، بازیکنان زمان زیادی از بازی می توانند صاحب توپ شوند.
آمار ما نشان داد که در فوتبال، قدرت هر تیم به اندازه ضعیف ترین بازیکن آن تیم است و بدین ترتیب، موفقیت ها و پیروزی ها به وسیله اشتباهات، چه فردی و چه تاکتیکی رقم می خورد. فوتبال بر پایه اشتباهات است. یک بازیکن ممکن است در دادن یک پاس یا یارگیری یک بازیکن اشتباه کند تا تمام زحمات یک هفته تیم هدر برود.
این کار مربی است که پتانسیل و میزان اشتباه بازیکنان بد را در طول یک بازی و در طول یک فصل، تا حد ممکن کاهش دهد. دانستن اینکه ضعیف ترین بازیکن باعث می شود تیم شما به کلی ضعیف شود، اولین قدم دانستن است. مربیان در پایه این حقیقت، می توانند تصمیمات مهمی بگیرند. برای کمک به مربیان، ما فکر می کنیم 5 برنامه کلی وجود دارد تا این مشکل را برطرف کنند. درک این مفهوم بر پایه اهمیت کارت های قرمز، اهمیت تاکتیک، چگونه و چه موقع تعویض کنید و امکان، اهمیت و ارزش خرید یک فوق ستاره.
مربی در فصل نقل و انتقالات باید بیشتر از آنکه به فکر خرید فوق ستاره در جاهایی که نیاز چندانی به تقویت نیست، به فکر آن باشد که بازیکنانی مانند مگرلیشویلی را جانشین کند و بداند که تقویت نقطه ضعف، در میزان رشد و موفقیت تیم نقش اساسی دارد. ما 5 راه حل برای مشکل بازیکنان بد در تیم ها را ارائه می دهیم. مربیان می توانند با این 5 برنامه، بر این مشکل چیره شوند:
گزینه اول؛ وانمود کنیم که این بازیکنان بد اصلا حضور ندارند و آنها را پنهان کنیم
فرض کنید 10 بازیکن عالی در تیم داریم و یک بازیکن ضعیف نیز حضور دارد. همچنین نیمکت ذخیره ها متشکل از بازیکنانی است که حتی از بازیکن ضعیف نیز ضعیف تر هستند. بدین ترتیب، ترکیب کنونی ما متشکل از 10 بازیکن بسیار خوب و یک بازیکن ضعیف، در واقع بهترین ترکیب ممکن ماست. حالا باید چکار کنیم؟
در فوتبال جوانان، یک راه حل ساده وجود دارد. شما بازیکن ضعیفتان را در جای می گذارید که کمترین ضربه را به سایرین و تیم بزند و به سایر بازیکنان می گویید او را نادیده بگیرند و کمتر با او کار کنند. فوتبالیست ها به طور ناخودآگاه این کار را انجام می دهند. مثلا استیون جرارد، همین که در لیورپول صاحب توپ می شد، به دنبال ژابی آلونسو و فرناندو تورس می گشت و سعی می کرد کمتر با (مثلا) نبیل الزهر کار کند، یعنی بازیکنی که کمترین کیفیت را در تیم داشت.
بیشتر مربیان این راه حل ما را قبول دارند. آریگو ساکی همانطور که گفتیم، در تمرینات میلان 5 بازیکن باکیفیت تیم را برداشت و مقابل 10 بازیکن به یک تساوی 0-0 رسید. درست است که آن بازی تمرینی بود و تیم مقابل تمام مالکیت را در اختیار داشت اما ساکی به دنیا نشان داد که می توان با بازیکنان کمتر هم بازی کرد و نتیجه گرفت. بدین ترتیب، می توان بازیکن ضعیف تیم را پنهان کرد. به نحوی که زیاد در لحظات کلیدی با او کار نکنید و فکر کنید او حضور ندارد. در عین حال، مثلا در دوندگی ها و کارهای دیگر از حضور او استفاده کنید. اگر آن بازیکن توانایی حفظ توپ یا پاس دادن را ندارد، در پاس دادن ها، او را فراموش کنید. شاید کمی بازده شما پایین بیاید اما بهتر از یک مرگ ناگهانی بر اثر اشتباه بزرگ فردی است.
خوشبختانه فوتبال یک آپشن دارد که نشان می دهد آیا بهتر است بازیکن ضعیف مورد استفاده قرار بگیرد یا خیر و آن کارت قرمز است. زمانی که یک بازیکن اخراج می شود، به طور کامل تیم از همکاری او محروم می شود. کارت قرمز مانند خیلی دیگر از اتفاق های فوتبالی، نادر است. در اسپانیا، تیم ها در هر 5 بازی، یک بازیکن اخراجی می دهند. در ایتالیا، هر 6 بازی، در آلمان و انگلیس، هر 12 یا 13 بازی، یک بازیکن تیم اخراج می شود.
شانس اینکه بدترین بازیکن تیم اخراج شود، 1 در 11 است اما همچنان از دیدگاه دیگری می توان گفت احتمال بیشتری دارد که بازیکن بدتر دایو و تکل خشن داشته باشد یا از آرنجش برای ضربه زدن به حریف به طور ناخودآگاه استفاده کند یا به دلیل اشتباه در جایگیری، مجبور به خطا شود. نتیجه گیری سریع و آسان در زمینه کارت های قرمز این است که به طور میانگین، بازیکنانی که کارت قرمز می گیرند، دقت شوت کمتری دارند، پاس های کمتری داده اند و پاس های کلیدی آنها کمتر است. همچنین آنها دو برابر سایرین مرتکب خطا می شوند. اگر یک تیم، به طور ساده بدترین بازیکنش را کنار بگذارد چه می شود؟ به او بگوید گوشه زمین بایستد و حتی تکان نخورد. اگر چنین باشد، تیم ها باید در صورت اخراج یکی از بازیکنانشان، حداقل در شرایط مساوی با قبل کار کنند اما با بررسی 4 لیگ معتبر اروپا متوجه می شویم که دریافت کارت قرمز واقعا به تیم ضربه می زند. در اسپانیا، انگلیس و ایتالیا، شانس امتیازگیری تیم ها پس از اخراج یکی از بازیکنان، از 1.5 امتیاز به امتیاز تقلیل می یابد. در بوندس لیگا، بین سال های 2005 تا 2010، یک کارت قرمز باعث می شود میزان امتیازگیری تیم نصف شود. کارت قرمز برای تمام تیم ها گران تمام می شود. بازی کردن مقابل یک تیم 11 نفره تقریبا یعنی شکست.
کارت های قرمز انواع گوناگونی دارند. مثلا وقتی لوییس سوارز در جام جهانی 2010 در اروگوئه مقابل غنا، ضربه آدیاه را با دست گرفت، این یک ضعف در دفاع بود. همچنین برخی از کارت قرمزها در اثر تقلب و کارهای غیرورزشی هستند. به کارت قرمز زیدان در فینال جام جهانی 2006 دقت کنید. زیزو ستاره تیمش بود اما کنترل اعصابش را از دست داد. گاهی به دلیل شرایط نامطلوب تیم، بازیکنان از نظر عصبی شکننده می شوند. این یعنی همیشه بازیکنان بد اخراج نمی شوند. بنابراین باید راه حل دیگری پیدا کنیم تا بفهمیم نادیده گرفتن بازیکن ضعیف در تیم، چه اثری روی کار تیم می گذارد.
طبق آمار اوپتا، اگر شما 10 نفره شوید، احتمال کسب صفر امتیاز در بازی از 24 درصد به 38 درصد می رسد. اگر تیم شما کارت قرمز بعدی را هم دریافت کند، امکان شکست شما بسیار زیاد و قریب به یقین می شود. در شرایط ده نفره، امکان کسب 3 امتیاز، از 36درصد به 22 درصد می رسد. یک کارت قرمز به طور میانگین 0.42 امتیاز از شما می گیرد. جالب اینجاست که در زمینه آمار بازی های خانگی، تیم های مهمان، همین قدر شانس کمتری دارند. یعنی به نوعی دریافت یک کارت قرمز، یعنی در خانه حریف بازی می کنید.
اینکه بازیکن بد تیمتان را به طور کامل کنار بگذارید و ده نفره به میدان بروید، ریسک بزرگی است اما اگر او را در پستی قرار بدهید که کمترین ضربه را به تیم بزند، چطور؟ معمولا به طور سنتی، بازیکنان ضعیف را در دو پست قرار می دهند تا کمترین ضربه را به تیم بزنند، دفاع راست و دفاع چپ. جاناتان ویلسون زمانی گفت تئوری جانلوکا ویالی می گوید مدافعان راست و چپ همیشه بدترین بازیکنان میدان هستند زیرا مدافعان خوب در مرکز خط دفاعی مورد استفاده قرار می گیرند و بازیکنانی که می توانند با توپ خوب کار کنند، در خط هافبک یا حمله مورد استفاده قرار می گیرند. همچنین بازیکنان چپ پا، اگر استعداد زیادی داشته باشند، به دلیل کمیاب بودن، خیلی زود مورد توجه قرار می گیرند. سایمون کوپر چنین اعتقادی نداشت. مثالش روبرتو کارلوس بود که تا 24 سالگی کسی به او توجه نکرده بود.
شاید چند سال پیش، مربی می توانست بازیکن بدش را در پست دفاع راست یا چپ پنهان کند اما با ظهور آنالیزهای ویدیویی و پیشرفت تاکتیک ها و بیشتر شدن سرعت فوتبال، به نظر نمی رسد یک تیم بتواند نقطه ضعف طولانی مدتی با خود داشته باشد. در فصل 2009-2010، گائل کلیچی در پست دفاع چپ آرسنال نیم فصل دوم بدی را سپری کرد. زمانی که در پایان ژانویه در خانه مقابل منچستریونایتد به میدان رفتند، 3-1 شکست خوردند. کلیچی به طور واضح از طرف نانی آزار داده شد و این اتفاقی نبود. مایکل کوکس دقت کرده بود که ادوین فن در سار تمام ضربه های کنار دروازه اش را به آن منطقه می انداخت و منچستریونایتد برای استفاده از آن ضعف برنامه داشت.
آرسنال در آن بازی نتوانست کلیچی را پنهان کند. ویلیام گالاس، مدافع وسط آنها کمی به چپ متمایل شد و فابرگاس و نصری نیز به سمت چپ متمایل تر شدند تا ضعف کلیچی را پوشش دهند. این یک راه حل جالب است. شما باید موقعیت ضعیف را با بازیکنان بهتر کناری تقویت کنید. این راه حل بعدی مربیان است.
گزینه دوم؛ با حقیقت روبرو شوید و به بازیکن بد کمک کنید
هفته آینده گزینه های بعدی مربیان را بررسی می کنیم.