اختصاصی طرفداری- فینال کاردیف که تمام شد آنچه ته دل طرفدارای رئال مادرید مثل قند آب می شد نه لزوما شیرینی تکرار قهرمانی در چمپیونزلیگ که این رویای نسبتا منطقی بود که پس از دوران طلایی بارسلونا که با حاکمیت مطلق این تیم در اسپانیا و اروپا همراه بود حالا نوبت رقیب شده، چندان هم بیراه نبود، فصل قبل را که شاهد ماجرا بدانیم رونالدو علی رغم افزایش سن همچنان طراوت خود را حداقل آنجا که باید، از خود نشان میداد. مارسلو، راموس و مودریچ به اوج پختگی رسیده بودند و پشت سر اینها باید جوان هایی مثل کروس، ایسکو، آسنسیو را هم اضافه کرد که هنوز حداقل 7-8 سال درخشان در انتظار آن هاست، این تصورات شیرین با نمایش دلپذیر رئال در فینال های ابتدای فصل همراه شد، جایی که رئال در یک بازی مطلقا برتر یونایتد را شکست داد و ده نفره بارسلونا را در نیوکمپ از پا در آورد. رفتن نیمار و خریدهای به ظاهر ناموفق بارسلونا مثل پائولینیو و شکست در جذب کوتینیو با آن دو سوپر جام دیدنی هر گونه شکی را تبدیل به ایمان می کرد که امسال سال رئال است.
واکاوی آنچه در ترکیب رئال مادرید در حال رخداد است نیازمند برگشت به عقب تر است، به تغییری که دنیای فوتبال در بُعد تاکتیکی در سال های گذشته به خود دیده و تفاوت نقش های بازیکنان. خاطرتان باشد در اوایل قرن بیست و یکم و اواخر قرن بیستم عمدتا جوایز فردی به مهاجمان نوک می رسید، رونالدوی برزیلی، شوچنکو، مایکل اوون، تیری آنری همه و همه بازیکنانی بودند که با توجه به ترکیب های مورد استفاده در آن زمان در کانون توجهات بودند، معمولا مهم ترین بازیکن زمین به شمار می رفتند و بار تیم را به دوش می کشیدن و البته معمولا بزرگترین ترانسفرها هم حول و حوش همین بازیکنان می چرخید.
از آن زمان تا حالا اما پیکان اهمیت از نوک خط حمله به کمی عقب تر مایل شده و مهم ترین بازیکنان امروز دنیای فوتبال را نه لزوما بازیکنان خط حمله که بازیکنان پشت مهاجم مرکزی تیم تشکیل میدهند، بال های کناری یا همان وینگر ها. در همین تابستانی که گذشت پاری سن ژرمن برای دو بال کناری 400 میلیون یورو پرداخت کرد، بارسلونا برای خرید عثمان دمبله 150 میلیون کنار گذاشت و آرسنال حاضر شده بود رقمی نزدیک به 100 میلیون یورو برای توماس لمار بپردازد، اگر این قیمت ها را مرهون بازار متورم این تابستان بدانیم باز یادمان هست که مثلا همین رئال مادرید برای خرید دو وینگر یعنی رونالدو و بیل دوبار رکورد خرید گران قیمت ترین بازیکن جهان را شکست و همچین می بینیم که علی رغم نیاز مبرم برخی از تیم های تراز اول فوتبال به یک مهاجم نوک مرکزی درجه یک و با وجود گزینه هایی نظیر ایکاردی و کین، خبری از لینک شدن این چهره ها به این تیم ها نیست و تنها موراتا و لوکاکو در این تابستان آن هم به واسطه مشکلات کونته با کاستا و مصدومیت و افزایش سن زلاتان آن هم با رقمی به مراتب کمتری از بازیکنان کناری ترانسفر شده اند که همگی دال بر اهمیت بازیکنان کناری است.
یک اشتباه رایج در مورد تیم زیدان به باور من در اینجا خلاصه می شود که بیننده با داشتن کروس، مودریچ و ایسکو از خود می پرسد چرا رئال مادرید در خلق موقعیت خلاقیت لازم را ندارد. یا به بیان ساده تر چرا فقط سانتر. اشتباهی که به باور من در این استدلال رخ می دهد در نظر نگرفتن نقش وینگرهای تیم در خلاقیت تیمی در فاز حمله است. وینگرهای تیم به واسطه "طیف توانایی هایشان" اعم از دریبلینگ، توانایی ارسال پاس، دور زدن دفاع حریف، شوت از راه دور، به تو زدن و ضربه زاویه مخالف، سر زدن، حرکت پشت مدافعان، کارهای ترکیبی با سایر مهاجمین و ... به بازیکنان خط میانی "گزینه های بیشتری" برای انتخاب می دهند. گزینه های بیشتری که در حکم خلاقیت بیشتری تیم در فاز حمله است. مثل آن است که به یک آهنگساز صرفا یک پیانو بدهید یا یک ارکستر کامل. مثال عینی این مساله بازی هایی است که تا اینجای فصل از پاری سن ژرمن دیده ایم جایی که گستردگی توانایی های نیمار و ام باپه بارها و بارها به مدد خط میانی تیم آمده و البته طیف متنوعی از فرصت ها را برای کاوانی و خود آنها به وجود آورده. در 3-3-4 یا 1-3-2-4 یا 3-4-3 امروزی وینگرهای تیم نه فقط "مصرف کننده" که البته "تولیدکننده" هم هستند و هر چه توازن میان این دو نقش بر هم بخورد بخش دیگری از تیم باید جور آن را بکشد که منجر به ناکارآمدی آن بخش در ایفای نقش اصلی خود می شود.
در ترکیب فعلی رئال مادرید به صورت اسمی 4 وینگر داریم. رونالدو، بیل، وازکز و آسنسیو. در خصوص آسنسیو باید گفت او بیش از آنکه یک بازیکن لب خط کلاسیک باشد یک بازیکن آزاد است که نقش مرکزی دارد. هنرش را چه در بازی مقابل سویا در سوپرکاپ، چه جلوی بارسلونا، چه برابر والنسیا و چه و چه زمانی دیدم که به عنوان یار آزاد بیشتر متمایل به مرکز بوده. وازکز دارای سطح مشخصی است و باید در همان سطح از او انتظار داشت، در خصوص گرت بیل هم باید گفت او یک خرید ناموفق بوده، سیکل بیمارگونه ای که او در این سال ها در رئال طی کرد شامل غیبت او در 50% بازی ها به علت مصدومیت، نمایش نامناسب در 30% بازی ها برای رسیدن به آمادگی، نمایش قابل قبول و امیدوار کننده در 20% بازی ها و دوباره مصدومیت و 50% و ... .
بجز اینها "گرت بیل" وینگری مناسب برای بازی مبتنی بر "ضد حمله" است که نظر به داشته های رئال در خط میانی و فاصله قدرتی که رئال در خیلی از بازی های لالیگا با رقبا دارد، شکل بازی رئال چه خواسته و چه ناخواسته بازی مالکیتی می شود که رقبا با 1-4-5 یازده بازیکن را پشت توپ می گذارند و واضح است از بیل کاری بر نمی آید. حال آنکه هر زمان که حریف در اصطلاح عامیانه اش در مقابل رئال بازی کرده و به رئال میدان داده شاهد نمایش دلپذیر گرت بودیم مثل بازی دورتمند همین فصل یا فینال کوپا فصل دسیما مقابل بارسلونا. در مورد رونالدو هم بارها و بارها گفته شده که علی رغم مهارت بی نظیرش در تمام کنندگی و نبوغ تکرارنشدنیش در جاگیری در باکس حریف او دیگر به واسطه بالا رفتن سنش یک وینگر نیست و کلیه توانایی بازی در کناره زمین را اعم از تکنیک انفرادی و سرعت بالا که زمانی با آن تعریف میشد را از دست داده و بر این اعتبار رئال تیمی بدون وینگر است.
در اینجا احتمالا اولین سوالی که به ذهن مخاطب می رسد این است که پس به فرض اگر رئال تیمی بدون وینگر است چگونه فصل قبل دوگانه ارزشمند لالیگا و چمپیونزلیگ را برد. پاسخ سوال در نقش مدافعین کناری رئال نهفته است. نقش تهاجمی مدافعین کناری رئال با هیچ مدافعین کناری در دنیای فوتبال قابل قیاس نیست. مارسلو و کارواخال باید در آن واحد هم مدافعین کناری و هم وینگرهای رئال باشند. فقدان وینگری که در سمت چپ به مارسلو و در سمت راست به کارواخال کمک کند را هم ایسکو با جابه شدن در عرض زمین پر می کند و این در حالی است که مارسلو و کارواخال در عمده موارد با دو بازیکن در مقابل خود قرار می گیرند (مثلا هافبک سمت راست و مدافع سمت راست) و کار دشواری برای دور زدن مدافعیت حریف دارند و در همین لحظه هر سه مهاجم رئال که دیگر توان دور زدن و دریبل مدافعین کناری حریف را ندارند در محوطه جریمه جایگیری کرده اند و منتظر توپ ارسالی هستند.
اوج نقش این دو مدافع کناری در طراحی حملات رئال در فصل قبل در مراحل پایانی چمپیونزلیگ مشهود است. جایی که در بازی پایانی هر چهار گل رئال روی پاس مستقیم یا غیر مستقیم این دو به ثمر رسید. حال آنکه در این فصل این دو بازیکن یا محروم و مصدوم بوده اند و یا از فرم آرمانی خود به دور بوده اند و البته یادمان هم نرود همین نقش فوق تهاجمی بارها و بارها موجب خالی شدن فضای پشت این دوتا و جا ماندن آنها شده به نحوی که با ترکیبی از بهترین مدافعین جهان رئال هیچ گاه در این چند سال یک تیم سازمان یافته به لحاظ دفاعی نبوده است.
به همه اینها باید افت نسبی کریم بنزما و مودریچ را هم اضافه کرد مودریچ که وظیفه انتقال توپ از خط میانی به خط حمله را داشته به نظر کمی خسته است و بنزما در غیر قابل توضیح ترین فصل فوتبالیش قرار دارد. همچنین از یاد نبریم به موازات پروسه جوانسازی رئال، ستون های اصلی این تیم یعنی کیلور، راموس، مودریچ، رونالدو و بنزما همگی بالای سی سال سن دارند. همین تابستان اخیر بود که کیلین ام باپه در تصمیم منطقی با آگاهی از حضور بی بی سی در ترکیب رئال از پیوستن به این تیم سرباز زد. با این حال همه می دانیم که در صورت وجود فضایی برای تنفس بسیاری از فوق ستاره های دنیای فوتبال فرصت بازی در حساس ترین پست های امروز را در رئال ازدست نخواهند داد، مثل عثمان دمبله که برای پر کردن جای خالی نیمار از هیچ کوششی فرو گذاری نکرد. با کارواخال و مارسلو در کناره ها و مودریچ و کروس و ایسکو رئال مادرید مشتی آهنی است، مشتی آهنی که البته در پوششی از ابر قرار گرفته.
بنار بر آنچه گفتم فکر می کنم رئال مادرید بیمار است و همچنین معتقدم ترسناک تر از بیماری فعلی تیم، تشخیص غلط آن است. تشخیص غلطی که می تواند تابستان آتی با پرداخت 200 ملیون یورو برای هری کین همراه شود تشخیص غلطی که ما را به یاد خرید، اوون، دیوید بکهام و ...می اندازد. شاید برای برخی نتیجه گیری ها زود باشد، اینکه وقت الک کردن خط حمله رئال رسیده، اینکه دوران بی بی سی تمام شده، اینکه پروژه گذر از ایکس و ایگریک را باید کلید زد و چه و چه ولی خب خوبی واقعیت هم همین است که هر چه بکوشیم کتمانش کنیم پژاک کر کننده اش ناجورتر توی گوشمان می پیچد، واقعیت هایی از جنس اینکه پائولینیو تا اینجای فصل به اندازه بی بی سی گل زده است.