مقام کاپیتانخبر آمد که بهار دل ما آمده است
مژده ی کم شدن فاصله ها آمده است( با یووه )
باز از عرش خداوند ندا آمده است
بندگان آث میلان، آث میلان آمده است
من که پابند هوس ها و گناهم چه کنم؟(برلوسکونی)
آلت سوخته ای در تهِ چاهم چه کنم؟
خبر آمد که کریم آمد و در واشده است
سفره پرداز چین آمد و در وا شده است
اسم سینو یوروپ آمد و در وا شده است
درد عصیان مرا خویش مداوا شده است
آی مردم به خدا ربِّ رحیمی داریم
سجده آرید، که پول عظیمی داریم
ای که بخشنده ی هر جرم و گناهی، العفو
به گالی و برلو نیز پناهی، العفو
من پشیمان شده ام؛ نیم نگاهی، العفو
یا الهیّ و الهیّ و الهی العفو
میرابلی را به سر سفره ی خود راه بده
من گدای توأم ای حضرت یونگوگ - بده!-
یا چین این سوخته دل را که محک لازم نیست
بچه ای را که کتک خورده، فلک لازم نیست
گرد خوان تو فقیرم من و شک لازم نیست
تا سر سفره که چین است نمک لازم نیست
به لبم خورد کمی پول، مرا بخشیدند
ای فدای لب ارباب، مرا بخشیدند
شاعر : امیر عظیمی