طرفداری- شکودران موستافی در تابستان 2016 از والنسیا به تیم فوتبال آرسنال پیوست و به نظر با گذشت چند ماه در این تیم و شهر لندن جاافتاده است.
وبسایت گل، مصاحبه ای با او ترتیب داده است و از نحوه زندگی کنونی اش و البته ترجیح آلمان به آلبانی برای فوتبال بازی کردن پرسیده است. این مرد آرسن ونگر هم اکنون 24 ساله است. او در مورد دین خودش هم صحبت کرده است.
جایی که من بزرگ شدم( بدهارسفیلد) شهر کوچکی در مرکز آلمان است. شهر بزرگ بعد از آن فرانکفورت است که با ماشین حدودا یک ساعت و نیم فاصله دارد. من با برادرانمان و پسر خاله هایم و کل خانواده در آن جا بزرگ شدم و این واقعا عالی بود. در خانواده هیچ فشاری بر روی من نبود. پدرم خودش فوتبال بازی می کرد چون از این ورزش خوشش می آمد. هیچ فشاری بر روی من نبود و این نکته خوبی بود.
زمانی که من یک کفش ورزشی جدید خواستم او تا آنجایی که وضعیت مالی اجازه می داد، برایم کفش خرید همیشه وضع مالیمان خوب نبود. او سعی می کرد مرا همه جا ببرد، به سر بازی هایم و تمریناتم بدون هیچ فشاری. پدرم به من می گفت یا باید 10 گل بزنی یا خبری از کفش های جدید نیست. من والدینی را دیده ام که فشاری زیادی روی فرزندانشان قرار می دهند، فکر می کنم آن ها به این کارشان به آینده آن ها صدمه می زنند.
ریشه خانوادگی موستافی به آلبانی و مقدونیه باز می گردد. او به 5 زبان صحبت می کند و هرگاه بتواند به خانواده اش در آلبانی سر می زند. او در مورد تابعیتش اینگونه سخن گفت:
این بیشتر مربوط به تصمیم گیری شما و عمل به آن است. من تصمیم گرفتم برای آلمان بازی کنم چراکه این کشور به من چیز هایی داد و زمانی که جوان بودم بسیار به من کمک کرد. شما باید از اینکه در کشوری با مدارس و بیمارستان های عالی زندگی می کنید، سپاس گزار باشید، جایی که فرصت های فوق العاده ای را برای بهترین نوع زندگی در اختیار شما می گذارد.
وقتی از کشور آلبانی با من تماس گرفتند، من با سرمربی صحبت کردم اما پیش از آن تصمیم را گرفته بودم. لحظات خاصی بود. پدر و مادر من در آن کشور بزرگ شده بودند و شخصیت هم با آنجا شکل گرفته بود و همیشه برای دیدن خانواده ام به آنجا می روم. اما برای من دلیلی برای عوض کردن تصمیمم نبود.
او حدود 60 بازی در رده های سنی آلمان انجام داده است و در سال 2009 آکادمی هامبورگ را به مقصد اورتون ترک کرد اما به او بازی نرسید و به سمپدوریا و سپس به والنسیا رفت. این ماجراجویی به او کمک کرد تا فلسفه فوتبال را درک کند و البته چندین زبان مختلف یاد بگیرد.
بازی در تیم ملی بسیار به من کمک کرد چراکه وقتی 17 سال داشتم به اورتون رفتم اما اوضاع به خوبی پیش نرفت و من در تیم ذخیره بازی می کردم و آنجا سطح بالایی از فوتبال نیست. بنابراین حضور در تیم ملی بسیار به من کمک کرد. اوضاع در انگلیس خوب نبود و آن بازی های ملی به من اعتماد به نفس می داد و حس یک بازیکن بین المللی را در من زنده می کرد و اجازه می داد تمرکزم روی فوتبال باشد.
او و جان استونز بازیکنانی در جزیره هستند که به دنبال بازی سازی از دفاع هستند و انتقاداتی هم به آن ها شده است.
من به شخصه سبک بازی جان استونز را دوست دارم چراکه به نظرم او مدافع بزرگی است. به نظرم این موضوع مربوط به بازی کردن است. وقتی توپ را ندارید، شما آخرین سد برای متوقف کردن توپ و بازی سازی مجدد هستید. بعد از آن بازی با بازیکنان خلاق در میانه زمین ادامه پیدا می کند.
این امر در آرسنال امروزی مهم است. از دفاع های کنار و حتی دروازه بان خواسته می شود تا بازی را از عقب بسازند. تیم های بزرگ به دنبال دروازه بانانی هستند که علاوه بر خوب گلری کردن، بازی با پای خوبی هم داشته باشند. اگر می خواهید به بازی کردن ادامه دهید باید توانایی بازی سازی از عقب را داشته باشید.
امروزه فوتبال بسیار سریع شده است و شما هم باید سریع تصمیم بگیرید، بازی کنید و سریع تر باشید چون فرصت زیادی برای تصمیم گیری ندارید. باید باهوش باشید و در زمین بازی خوانی کنید. گاهی شما باید سیتسم بازی خودتان را عوض کنید. گاهی تیم به مانند لودوگورتس به امارات می آید و مالکیت توپ را در اختیار می گیرد. بی شک شما باید واکنشی نشان دهید و تنها نمی توانید بگویید ما در خانه بازی می کنیم. ما باید پرس کنیم و سپس راهی برای ادامه بازی پیدا کنیم. این بستگی به هوش فوتبالی دارد که بدانید چه زمانی جمع شوید، چه زمانی ضد حمله بزنید و چه زمانی به فکر گرفتن توپ باشید. این قضیه هر روز مهم و مهم تر می شود چرا که فوتبال سریع تر می شود و فرصت برای تصمیم گیری کمتر.
موستافی در سه لیگ معتبر اروپا بازی کرده است.
من ذهنیت انگلیسی را درک کرده ام. آن ها ذهن قدرتمندی دارند. اگر شما 3 یا 4 بر 0 هم جلو باشید بازهم تیم حریف تسلیم است و ممکن است با زدن یک گل دوباره جان بگیرد. این چیزی است که من در مورد فوتبال انگلیس دوست دارم. آن ها تا آخرین لحظه می جنگند. اما فکر می کنم جنبه تاکتیکی هم مهم است. تاکتیک از نظر من داشتن برنامه مهم است. اگر به تیم چند سال پیش اتلتیکو مادرید نگاه کنید، متوجه می شوید که کسی زیاد به آن ها اهمیت نمی داد چون بازیکن بزرگی نداشتند اما همه بازیکنان پست و وظیفشان را در زمین می دانستند. می توایند بهترین بازیکنان جهان را داشته باشید اما اگر در قالب یک تیم بازی نکنید، برنده نمی شوید.
او به دو هموطنش اوزیل و مرته ساکر محلق شده است اما اعتقاد دارد این موضوع کمکی به خوی گرفتن محل زندگی جدید نمی کند.
این مشکل اصلی عوض کردن تیم است. جا افتادن در تیم کار راحتی بود چون من پر، مسوت و چند بازیکن دیگر را می شناختم اما مشکل خو گرفتن با شهر و پیدا کردن خانه بود. وقتی خانه پیدا می کنید به فکر تهیه وسایل می افتید و باید به همه چیز فکر کنید. می خواهید آب بخورید می بیند که لیوان ندارید و به فکر خرید لیوان می افتید. باشگاه بسیار به شما کمک می کند اما آن ها نمی توانند تصمیم بگیرند که شما کجا زندگی کنید. هر موقع به آن ها نیاز داشته باشید، آن ها در خدمت اند اما این قبیل کار ها را باید خودتان انجام دهید.
او مسلمان است. در این مورد هم صحبت کرده است.
گاهی ما همه چیز را فراموش می کنیم. به عنوان انسان شما باید غذا بخورید، سپس باید آب بخورید و بعد قهوه می خواهید و بعد دسر. شما همیشه چیز های بیشتری می خواهید. گاهی آموزه های دینی به شما یاد می دهد که از آنچه دارید سپاس گزار باشید. از اینکه فوتبالیست هستید سپاس گزار باشید.حتی زمانی که بد بازی می کنید، سپاس گزار باشید که به شما فرصت بازی کردن داده شده است و لذت ببرید. دین من به من در کم کردن فشار ها کمک کرده است چراکه به من آموخته است که شکر گذار باشم سپس به سمت چیز های بیشتر حرکت کنم. در این ورزش شما باید به همه احترام بگذارید باید مراقب خودتان باشید و سپس به دیگران کمک کنید. دینم به من کمک کرده است که خودم باشم نه موستافی که بقیه انتظار دارند یا موستافی که هیچکس نمی شناسد.
او در مورد عدم استفاده از مواد الکلی هم توضیح داد.
از زمانی آغاز شد که 17 سال داشتم با بازیکنان اورتون بیرون می رفتم. همه مرا به عنوان یک آلمانی می شناختند چون برای تیم ملی آلمان بازی می کردم و می پرسیدند چگونه از مواد الکلی استفاده نمی کنی یا اینکه اهل آلمان هستی؟ من می گفتم که مسلمان هستم و مواد الکلی مصرف نمی کنم. آن ها می پرسیدند چرا مسلمان هستی؟ من در جواب می گفتم که والدینم مسلمان اند و من هم در خانواده ای مسلمان بزرگ شده ام. به خانه می رفتم و از خودم در این مورد سوال می کردم. چرا من مواد الکلی مصرف نمی کنم؟ چرا 5 بار در روز نماز می خوانم. بعد از آن شروع به خواندن قرآن کردم و آن برایم خیلی جالب شد و بسیار به من کمک کرد.