طرفداری- فوتبال، ورزشی که هنوز هم چینی ها و انگلیسی ها بر سر ادعای ابداع آن اختلاف دارند، دیگر تبدیل به زبانی مشترک و صنعتی پولساز شده است.
این ورزش که روزگاری تنها برای سرگرمی و گذران وقت انجام می شد، اکنون از شرق دور با ژاپنی ها و کره ای های فوق هوشمند، از فقیرترین خشکی روی زمین با آفریقایی های قلدر، از میان کانگروهای استرالیایی تا شیوخ نفتی غرب آسیا، متمولین بی درد قاره سبز و قهوه های برزیلی را تسخیر کرده است. در این میان شاید تنها آمریکایی ها باشند که فوتبال در بین شان محبوب ترین نیست و آنها همچنان بر ورزش هایی چون بیسبال، راگبی و بسکتبال عشق می ورزند که شاید از دید سایر مردم جهان، حتی یک دهم فوتبال هم جذابیت نداشته باشند. آمریکایی ها، فوتبال را برخلاف تمام مردم دنیا ساکر (Soccer) می نامند، اما با این وجود از آن به سادگی نگذشته اند و قهرمانی زنان آنها در المپیک و به خدمت گرفتن یورگن کلینزمن برای هدایت تیم ملی بزرگسالان این کشور، نشان از توجه و تمرکز عموسام به فوتبال برای نتیجه گیری در درازمدت دارد.
هر آنچه ذکر آن رفت، نشان از محبوبیت فوتبال دارد و هر محبوبیتی سبب به وجود آمدن گروه ها و نهادهای گوناگون می شود. این گروه ها در بطن خود به شکل های مختلف سعی در جذب هواخواهان و طرفداران مخصوص به خود را دارند و اینجا است که گروه های هواداری و طرفداری تشکیل می شود. طرفداری از یک باشگاه یا تیم ملی از عوامل مختلفی نشات می گیرد. شهر، کشور، نژاد، علایق خانوادگی و پیروی از دوستان، از مهمترین و بارز ترین دلایل تعصب به یک تیم شناخته می شوند. توجه شما را به نظرات جالب طرفداران تیم های وطنی که از آنها پرسیده شد چرا هواخواه یک تیم شده اند، جلب می کنیم:
-کلا ایرانیا استقلالی یا پرسپولیسی متولد می شن!
-من از وقتی یادم نمیاد پرسپولیسی بودم.
-تو ایران از وقتی یادم میاد طرفدار پرسپولیس بودم. تو بچگی هم دلیل زیاد معنی نداره.
-من در خانواده اي كاملا پرسپوليسي بدنيا اومدم، چه مادري چه پدري، ولي نمي دونم چرا ازين تيم بدم مي اومد و دوس داشتم مخالف بابا و داداشم باشم و البته جو اهواز و بچه محلا سبب شد استقلالي بشم، بطوريكه حاضرم جونم رو بدم برا استقلال!
-از 8-7 سالگی استقلالی شدم، دلیل اصلیش هم این بود که داداشم شدیدا طرفدار استقلال بود. اولین باری هم که احساس کردم واقعا عاشق استقلالم بعد از اون دربی بود که استقلال با گل علیرضا اکبر پور پرسپولیس رو برد.
-پرسپولیس که عشقم ــه!
-ناف انزلي چي ها رو با اسم ملوان مي برن!
-تو ایران که اول استقلالی بودم راستش، بعدش که تراکتور صعود کرد لیگ و فقط و فقط تراکتوری شدم!
-استقلالی شدنم مثل اذان توی گوشم خووندن بود.
-در ایران ابومسلم، چون تیم شهرمه!
-سال 1365 برای اولین بار رفتم استادیوم بازی پرسپولیس و بوتان که پرسپولیس 2-1 برد و از اونجا به بعد تا سر حد مرگ قرمز شدیم رفت!
-من از وقتی یادم میاد چون خانوادم پرسپولیسی بودند پرسپولیسی بودم، اما بعدا اون ها با اوج گرفتن سپاهان سپاهانی شدند، اما من رنگ خونم تغییر نکرد!
استفاده از رنگ مورد علاقه و برخورداری از بازیکنان فانتزی و شیک پوش هم یکی دیگر از مهمترین دلایل طرفداری افراد و به خصوص دختران از یک تیم هستند که خارج از این بحث و شاید سرتیتر تلنگر دیگری شوند:
علی، طرفدار بارسا:
"بارسا رو اول به خاطر لباسش که به نظرم می اومد قاطی استقلال و پرسپولیسه، و همینطور به خاطر اینکه عاشق روماریو بودم. اینتر رو هم به خاطر لباسش دوباره! خب بچه بودم و لباس برام خیلی مهم بود."
حسین، طرفدار یوونتوس:
" تو تیم های باشگاهی من به خاطر رنگ پیراهن، از دو تا تیم پارما و یوونتوس خیلی خوشم می اومد، یادمه اون زمان هم جفتشون جزو بهترین تیم های اروپا بودن. تا وقتیکه تو یه بازی حساس، فک کنم فینال جام یوفا بود که یووه به پارما باخت و منم از باخت یووه خیلی ناراحت شدم (نمی دونمم چرا؟!) از اون به بعد بود که طرفدار تیمی شدم که لباسش سیاه و سفید بود، البته پارما رو هم هنوز دوس دارم. این رو هم باید بگم که متاسفانه خاطرات من از اون زمانها بیشتر کاغذیه تا تصویری!"
پدرام، طرفدار بوکاجونیورز و تیم ملی آرژانتین:
"من اول طرفدار آرژانتین و ایتالیا بودم، بعدش از لباس بوکاجنیورز خوشم اومد دیگه اسم این تیم افتاد رو زبونم. همه آدم ها از بچگی فقط به خاطر رنگ لباس تیمی طرفدار اون تیم می شن یا مثلا اگه داداش بزرگ تری دارن یا پدرشون طرفدار تیمی هست به خاطر اون طرفدار تیم خاص می شن، 95درصد!"
در این بین مهمترین دلیل طرفداری از یک تیم، اگر تیم شهر و ملی کشوری را کنار بگذاریم، بدون شک جــــــــرقـــــه است. جرقه و شروع طرفداری و اظهار تعلق به یک تیم می تواند ناشی از بازی های خوب و دل پذیر یک تیم در برهه ای خاص باشد، اتفاقی که بارزترین و ملموس ترین نمونه آن برای بارسلونای پپ گواردیولا رخ داد و جرقه عشق به این تیم را در قلب بسیاری از نوجوانان و جوانان دنیا، بوجود آورد:
سعید، طرفدار بارسلونا:
"بخاطر سبک بازیش و اینکه سعی می کنه بیشتر بازیکنای آکادمی خودش رو استفاده کنه و کمتر ستاره های تیمای دیگه رو بخره، طرفدار بارسا شدم!"
پویا، طرفدار رئال مادرید:
"اولین بار که فوتبال رو جدی دنبال کردم فصل 2001-2000 بود، بعد قهرمانی رئال تو چمپیونزلیگ حسم نسبت به این تیم بیشتر شد، چون از همون موقع هم بیشتر بازیای رئال رو می دیدم و تو چشم بود. رفته رفته که بازکنایی مثل زیدان، رونالدو، فیگو، بکام هم تو جام جهانی ها به چشمم اومدن، و بعدش همگی اومدن رئال، من دیگه کاملاً عاشق رئال شدم، تقریباً یعنی 12 سالی می شه."
نکته مهم دیگر، حضور بازیکنان سطح بالا و محبوب در یک تیم است و ناگفته پیدا است که در دسترس ترین مثال آن نسخ یک و دو کهکشانی های رئال مادرید است که البته تفاوت و وزن نسخه دوم و ویرایش شده آن با نسخه اول، از زمین تا آسمان نموده است.
امیرحسین، طرفدار چلسی:
"داداشم آرسنالیه من از لج طرفدار چلسی شدم. ویالی، پویت و هسلبنک هم بی تاثیر نبودن در این انتخاب!"
سورنا- طرفداربایرن مونیخ و تیم ملی آلمان:
"از سال 98، از کلینزمن و بیرهوف و ماتئوس خوشم می اومد، آلمانی شدم و بعدشم بایرنی!"
پوریا، طرفدار میلان:
"از سال 2005 طرفدار میلان شدم. دلیل اصلیش علاقه خیلی زیادم به بازی شوچنکو و کاکا بود. سال بعد شوچنکو رفت چلسی و من روز به روز عشقم به کاکا بیشتر شد. سال 2007 هم بهترین سال فوتبالی عمرم بود. میلان قهرمان اروپا شد و کاکا بهترین بازیکن جهان. از اون به بعد طرفدار میلان موندم و با رفتن کاکا یه مدت زیادی ناراحت بودم! ولی خوب ذره ای از علاقم بهش کم نشد. همیشه عاشق کاکا بودم و هستم و خواهم بود."
مهدی، طرفدار منچستریونایتد:
"منچستری شدم، چون يه دروازه بان بودم و الگوي دوران كودكيم پيتر اشمايكل بود."
محمد، طرفدار یوونتوس و بارسلونا:
"تو کل دنیا اول یوونتوس به خاطر بازی دل پیرو و باجو بعدشم زیدان و داویدز. آرسنال چون عاشق برکمپ بودم. بارسلونا به عشق برادرای دی بوئر، فیگو و بعدم ریوالدو. اولین تیمی که طرفدارش شدم بعد از پرسپولیس، یووه بود!"
متین، طرفدار منچستریونایتد:
"خیلی کوچیک بودم. شاید اول ابتدایی. اون موقع ها ویدئو رو بورس بود. عموم اینا یه دستگاه ویدئوی SHARP گرفته بودن از توش یه نوار VHS در اومده بود که توش فیلم بازی های منچستر یونایتد بود. چون اون موقع SHARP اسپانسرش بوده. خلاصه، من و پسر عموم نشستیم این نوار رو دیدیم. عجب بازیکنایی بودن اون زمان توی اون تیم. از بکام و اندی کول بگیر تا نیکی بات و سولس کیائر و دوایت یورک و غیره! اینجوری شد که یونایتدی شدم. بیشتر بخاطر دیوید بکام بود!"
سینا، طرفدار چلسی:
"سال 2006 بود که چلسی و منچستر و میلان و رئال، بالاک رو می خواستن و من اون موقع رئالی بودم. رقابت اصلی بین چلسی و رئال بود که بالاک اومد چلسی و من طرفدار چلسی شدم و طرفدارش موندم!"
علی، طرفدار اینترمیلان:
"سال 98 بخاطر باجو ایتالیایی شدم. اون موقع باجو تو اینتر بود، پس اینتری هم شدم!"
علی، طرفدار منچستریونایتد:
"والا درست یادم نمی آد. اول به خاطر عکس پیتر اشمایکل که اون موقع تو آدامس ها چاپ می شد بود که یونایتد رو دوست داشتم یا یه برنامه بود مجله باشگاه های اروپا، یا جنگ فوتبال اروپا درست یادم نیست، می اومد خلاصه بازی های هفته رو می گذاشت و یادمه یونایتد یه مقطع از فصل 13 امتیاز از رقیبش جلو بود و به خاطر این ابهتش دوستش داشتم. نکته جالب اینه که میلان رو هم به خاطر این برنامه طرفدارش شدم، ولی چون دوم بود. از تیمای دوم خوشم می اومد و البته به خاطر پائولو مالدینی عزیز و شوچنکوی دوست داشتنی. یادمه کلاس پنجم دبستان که بودم که میشه 2003-2002 با معلمم که طرفدار سرسخت آرسنال بود کل کل عجیبی داشتیم و متاسفانه اون فصل یونایتد دوم شد!"
حسام، طرفدار منچستریونایتد:
"زمانایی تو تلوزیون فوتبال های اروپایی نشون می داد و منم عاشق بازی رایان گیگز بودم. همیشه دوست داشتم مثل گیگز سریع باشم. به خاطر گیگز عاشق یونایتد شدم و بازی ۳-۳ یونایتد و بارسا هم فک کنم اولین بازی بود که تو اولدترافورد دیدم از یونایتد."
اشکان، طرفدار رئال مادرید:
"به خاطر رونالدو (برزیل) که زمانی که فوتبال رو یادمه تو رئال بود طرفدار رئال شدم و الان هم هستم!"
ثبات در نتیجه گیری و حضور در رتبه های بالای جدول در طی فصول مختلف هم جرقه طرفداری از تیم های مختلف است که می توان در این مورد به یوونتوس، اینترمیلان، بایرن مونیخ و همچنین آرسنال و منچستریونایتد اشاره کرد، با ذکر این نکته که برگشت به بازی دراماتیک فینال لیگ قهرمانان 99، سبب سرازیر شدن سیل طرفداران بسیاری به سوی این تیم شده که هنوز هم آن را رها نکرده اند:
مهیار، طرفدار منچستریونایتد:
"سال 97 بود. به کمک داداشم تازه فهمیده بودم فوتبال یعنی چی. ولی نمیخواستم مثل اون باشم و طرفدار چلسی و میلان و بارسا باشم! همون موقع عاشق منچستریونایتد جادویی سر الکس فرگوسن شدم. شاید اگه اون ستارهها اون سال منچستر رو قهرمان جزیره نمیکردن (و دو سال بعد قهرمان اروپا)... اگه فرگوسنی نبود... شاید منم منچستری نبودم! ولی خوب 15 سال گذشته و من هنوز منچستریام... و میمونم تا آخرین لحظه عمر!"
آرمین، طرفدار بایرن مونیخ و تیم ملی آلمان:
"من هميشه از هيتلر خوشم مي اومد ولي سررشته اي از فوتبال آلمان نداشتم و بيشتر از انگليس خوشم مي اومد و فقط عاشق ديويد سيمن و موهاش بودم تا اينكه تو جام جهاني كه آلمان با قدرت ايران رو برد، به اميد قهرمانيش تو اون جام، گفتم كه من آلماني ام و در سال 99 هم به دين مبين باواريا گراييدم و عاشق بايرن شدم و با اينكه يه خون آبي ام ولي بخاطر بايرن، عاشق كريمي، دايي و هاشميان ام و از اون زمان تا بحال اسطورم اوليور كان كبيرهستش هر چند به جز يه قهرماني چمپيونزلیگ تو سال 2001، فقط چند تا نايب قهرماني و چند تا سومي نصيبم شده!"
علی رضا، طرفدار تیم ملی آلمان:
"من دوم دبستان بودم که فینال یورو 1980 بین آلمان و بلژیک رو دیدم و آلمان 2-1 برد و قهرمان اروپا شد، تو فامیل ما اکثرا برزیلی هستند و من از هر کی درباره آلمان می پرسیدم خوب نمی گفتند و این که خشک بازی می کنه، منطقی بازی می کنه، با دیسیپلین و نظم بالا بازی می کنه، بیشتر نتیجه گرا هستند و دلایلی که اصلا برای من با توجه به سنم قابل درک نبود و می دیدم تو همه جام های جهانی 1982، 1986 و1990 به فینال رسید که شاهکار بود و وقتی هم که معنی ایراد گرفتن دیگران رو متوجه شدم، به نظرم رسید که همش حسنه نه عیب. خوب به خاطر آلمان عاشق بایرن هم هستم! تو دبستان و راهنمائیی علی رومنیگه بودم، دبیرستان علی ماتیوس، دانشگاه علی بالاک."
ریشه تاریخی و سابقه قهرمانی های متعدد هم شامل حال بسیاری از طرفداران میلان، لیورپول و بسیاری از تیم هایی می شود که ذکر آنها رفت:
علی رضا، طرفدار لیورپول:
"چون از بچگی تماشای مسابقات فوتبال رو با علاقه دنبال می کردم، به معنای واقعی کلمه از تماشای بازیهای لیورپول هم لذت می بردم و دیوانه وار دوسش داشتم و دارم، به خصوص که دهه 80 میلادی آقای انگلستان و اروپا بود."
علی رضا، طرفدار بایرن مونیخ و تیم ملی آلمان:
" از جام جهانی 90 و علاقه شدیده بابام به این تیم من هم زوم کردم رو این تیم و دیدم که بهترین تیمه دنیاست. ضمن اینکه همیشه برام سوال بود چرا کم طرفدار داره که این خودش برام انگیزه بود تا بیشتر هوادارش باشم، همون جام هم علاقه شدید پیدا کردم به یورگن کلینزمن و بعد از جام جاهانی به طبع اون به بایرن مونیخ و تا الان که اینجام همیشه بایرن تیم محبوبم بوده."
تعدادی از طرفدارن فوتبال هم کاملا منطقی و معقولانه، طرفداری یک تیم را برگزیده اند:
حمید، طرفدار بارسلونا:
"اولین بازی باشگاهی اروپایی که یادم میاد بارسلونا-میلان بود که میلان 4-0 برد. ولی اون موقع اصلا فوتبال باشگاهی اروپا را دنبال نمی کردم ولی فقط چون این دو تیم اومده بودن فینال ازشون خوشم می اومد. حدود 2 سال بعدش که دیدم دوستام هر کدوم طرفدار یه تیم اروپایی هم هستن می خواستم یه تیم انتخاب کنم. از جام جهانی 94 بازیکنای برزیلی را دوست داشتم و روماریو را می دونستم تو بارسا بوده. بعد که رونالدو هم اومد بارسا و درخشش داشت طرفدارش شدم و یواش یواش علاقم بیشتر شد."
احمد، طرفدار آرسنال:
"به خاطر سیستم تدافعی کامل زمان جرج گراهام و حضور مدافعان نیرومند طرفدار این تیم شدم!"
البته کم نیستند هم کسانی که کاملا تصادفی طرفدار یک تیم شده اند:
بنیامین، منچستریونایتد:
"کلا فوتبالی نبودم و تنها مسابقه فوتبالی هم که دیده بودم، بازی ایران-پرتغال جام جهانی 2006 و اون هم تازه به زور پسر عمهام بود. یه شب خوابم نمیاومد. زدم کانال سه دیدم داره بازی یونایتد-اسپورتینگ لیسبون رو نشون میده. منم 20 دقیقه آخرش رو همینجوری نشستم دیدم.. بعد صبح که پاشدم یه حس عجیبی توی وجودم بود. رفتم مدرسه (اول راهنمایی بودم) از بچهها از منچستر یونایتد پرسیدم و اونها یه سری اطلاعات دادن بهم. زد و اون سال هم یونایتد هم قهرمان لیگ شد و هم قهرمان اروپا و من دیگه رسما شدم یک طرفدار منچستر یونایتد! اطلاعات هم در این حد در مورد فوتبال افتضاح بود که تازه سال 2009 فهمیدم که دیوید بکام یه زمانی تو یونایتد بازی میکرده!"
محمد، طرفدار بارسلونا:
"سال 97 بود اول راهنمایی بودم. نزدیک خونمون یه زمین خاکی بود می رفتیم اسمش رو گذاشته بودن بارسا! تیم هم داشت اسم خودشون رو بارسا گذاشته بودن این یه پیش زمینه شد که آشنا بشم با همچین تیمی! جام 98 که بود یک دل نه صد دل عاشق هلند شدم بعدم که دیدم بله همه ستاره هاش تو بارسا جمع شدن و بارسایی تر شدیم و موندیم."
اما دوستان مخاطب سوال ما، نظرات متفرقه ای هم داشتند، یکی از آنها حتی خود را از بدو تولد، طرفدار تیم مورد علاقه اش، معرفی کرد:
علی رضا:
"مارسی از سال 93، رم از زمان معروف شدن توتی و نیوکاسل از زمان آلن شیرر هم همیشه برام قابل احترام بودن."
محمدرضا، طرفدار بایرن مونیخ و تیم ملی آلمان:
"من آلمانی و بایرنی دنیا اومدم! باور کن یادم نمی آد از کی، یورو 92 من فقط شش سالم بود ولی بابام می گه اون موقع هم طرفدار آلمان بودی! بایرن هم از اولین بازی های جام باشگاه ها که از تلویزیون پخش می شد، چون هم آلمانی بود، هم خفن ترین بازیکن تاریخ رو داشت، افنبرگ کبیر!"
آرمین، طرفدار اینترمیلان:
"توی مدرسه خیلی سنگین شوت می زدم، بهم گفتن رکوبا، دیگه رکوبا شد بت من و اینترم تیم مورد علاقه ام!"
رشد یک تیم از نیمه دوم جدول در یک فصل تا صعود به قهرمانی در فصل آینده که تنها از سرمایه گذاری یکباره ناشی می شود هم در مورد تیم هایی چون چلسی، منچسترسیتی و نسخه جدید عربی الاصل آنها، پاریسن ژرمن، صدق خواهد کرد. جرقه طرفداری از چنین تیم هایی هم زده شده و در سال های آتی شعله ورتر خواهد شد.
از طرفداری که صحبت به میان آید، کل کل ها و کرکری های همیشگی و پایان ناپذیر افراد هم رخ می نماید. در این باره، طرفداری از تیم محلی و ملی، بالاترین و قابل احترام ترین نوع طرفداری در فوتبال است، چون از نژاد و خون اشخاص نشات می گیرد و هر قدر هم که پیش رود، بدون شک لذت بخش تر خواهد بود. صحبت در این نوشته با طرفدارانی است که جرقه شامل حالشان شده است، جرقه ای که حتی شاید خودشان هم نتوانند دلیل آن را برشمارند، ولی به مهمترین مساله زندگی شان بدل شده است.
زمانی که اهل هر منطقه ای غیر از کاتالونیا هستید و خود را عاشق سینه چاک لیونل مسی می دانید و با برادرتان که او بر خلاف جریان آبی که شما در آن شنا می کنید، روی رختخوابی از رویاهای رئالی می خوابد و بر می خیزد، کل کل و درگیری لفظی دارید؛ وقتی که حتی به 1000 کیلومتری آلیانس آرنا هم نرفته اید و خود را یک باوارایی اصیل می نامید و با پسرعمویتان که به تازگی یکی از زنبورهای در حال پرواز وست فالن شده است، مشکل پیدا کرده و مهمانی خانوادگی را مکدر می کنید؛ زمانی که حتی سایز و قیمت بلیط بازی های میلان را نمی دانید و خود را بنده پائولو مالدینی صدا می زنید و دوست فیس بوکی تان را که تمام مشخصاتش را اینتری کرده است، در روز دربی میلان، از هیچ ناسزایی محروم نمی کنید؛ وقتی که تمام آنچه از یونایتد می دانید به دیوید بکام و نه قبل از آن ختم می شود و دوست صمیمی چندساله کاملا غیرفوتبالی خود را تنها به خاطر این که عشق زمینی تان را به شوخی گرفته است، تهدید به حذف از زندگی تان می کنید؛ بخشی از پروژه سنگین طرفداری شما می لنگد. زمانی که تمام این رخدادها و کل کل ها رخ می دهد، دیگر طرفداری از یک تیم شکلی غیرمنطقی، آزاردهنده و حتی در موارد خاص، مضحک پیدا می کند.
طرفداری از یک تیم که به گواه اکثر نظرات بالا، تنها از یک جرقه ناشی شده است، اگر باعث شود برادر، خویشاوندان، آشنایان و دوستان صمیمی از انسان فاصله گیرند، طرفداری نیست، تعصب کورکورانه، استرس زا و بی دلیل است. تعلق خاطری که منجر به کل کل های غیرقابل توجیه، حمله های لفظی گستاخانه و از بین رفتن دوستی های چند ساله شود، بدترین نوع حمایت از یک نهاد شناخته می شود. در ادامه، بر خلاف روال چنین متون منتقدانه ای، قصد توصیه و نصیحت نداریم، ولی مطالعه دوباره و چندباره بخش های پایانی متن حاضر خالی از لطف نخواهد بود!
تشریح زیبای مجتبی، طرفدار میلان، از چگونگی علاقه مند شدن به این تیم را هم به عنوان حسن ختام این شماره تلنگر، تقدیم شما عزیزان می کنیم:
"فوتبال یعنی آلمان، فوتبال یعنی بایرن مونیخ! باور کنید! اولین مسابقه ای که تلویزیون (برای اولین بار دیدم) حدودا سال 1997 بود که من فقط 6 سال داشتم، اولی کان افسانه ای، ساموئل کوفور، لیزارازو، مارکوس بابل، تارنات، مهمت شول، لوتار ماتئوس، کارستن یانکر و جووانی البر! و سال های بعد اشتفان افنبرگ بزرگ!! هفته ای نبود که بگذره و من بازی های بایرن رو (تا جایی که پخش میشد) نبینم! البته با تیم رئال و میلان هم آشنا بودم، بازیهای کانیزارس، کارلوس، ایه رو، میاتوویچ، شوکر، کارمبو و سیدورف از طرفی در رئال و نمایش های مالدینی، دزایی، بوبان، ساویه چوویچ، آلبرتینی، ژورژ وه آ، و لئوناردو در میلان وسوسه قوی ای برای فوتبال دیدن بود.
برای من تراژدی یعنی دو اتفاق فوتبالی! که هر دوشون فینال لیگ قهرمانان بودن! اولی سال 1999. اون بازی برام خیلی مهم بود چون نمیدونستم باید عاشق بایرن باشم یا اوله گانر سولسشر!!!
می تونم اعتراف کنم که باخت بایرن منو یه ذره از بایرن دورکرد اما هنوز هم این تیم برای من یعنی فوتبال. بعد از بایرن یکی دو سال تماشاگر بازیای رئال بودم اما یه چیزی رئال کم داشت که نمیتونستم باهاش ارتباط برقرار کنم! نمیدونم چی بود اما نمیشد!
دیدن یک بازی از میلان در لیگ قهرمانان ورق رو برگردوند. میلان! مالدینی و شوچنکو! عشق ابدی شکل گرفت. همین دوتا کافی بود! برای من دنیا شد مالدینی میلان و شوا! اولین باری که با جیغ و داد بخاطر تماشاکردن فوتبال از جام پریدم هوا فینال لیگ قهرمانان بین میلان و یوونتوس بود. پنالتی آخر، بوفون و شوا، اولین بار بود استرس داشتم، گریه میکردم که نکنه این توپ خراب بشه، اما وقتی شوچنکو میلان رو قهرمان کرد اعتراف میکنم همونقدری که شوچنکو دور زمین خوشحالی کرد من هم دور خونه دویدم!!!
تراژدی دوم فینال لیگ قهرمانان اروپا بین میلان و لیورپول بود، سال 2005. گل دقیقه اول مالدینی برای من انگار رفتن به بهشت بود. میلان نیمه اول رو با سه گل به رختکن رفت که دو گل دیگه رو هرنان کرسپو زد. اما تلخ ترین ترین تراژدی نیمه دوم رقم خورد که میلان سه گل خورد و 3-2 توی پنالتی ها باخت. از ته دل تا سه ساعت گریه کردم. اینقدر طلسم میلان قوی بود که مطمئنم هیچوقت این عشق ازبین نمیره."