برای منچستر سیتی انگار، اعلام خبر به خدمت گرفتن گواردیولا نقطه اوج یک پروژه 4 ساله است. از زمانی که تیکسی بگیریستین و فران سوریانو به عنوان مدیر فوتبالی و مدیر اجرایی به تیم پیوستند، هدفشان به دست آوردن مردی بود که با او در بارسا به موفقیت های زیادی دست پیدا کرده بودند.
در حالیکه منچستر یونایتد در دنیای پسا-فرگوسن، پسا-گیل خود با لوئیز فن خال - سرمربی که در دنیای 20 سال پیش پرخواهان ترین مربی جهان بود- و سیاست نقل و انتقال پر هزینه و غیرقابل درکش در تقلاست، سیتی می تواند برای برنامه ریزی بلندمدتش به خود تبریک بگوید. یا اگر جواب بدهد می توانند. اگر سیتی به جمع بزرگان اروپا بپیوندد آنوقت این نبرد چهار ساله برای امضای یک قرارداد سه ساله ارزشش داشته است. چه از طریق کسب جام ها و چه با سبک بازی خود - و یا در حالت ایده آل، هر دو. و گواردیولا با رویکرد تاکتیکی رادیکال و عروسک گردانی وسواسی اش از کنار زمین حداقل بازی زیبا را تضمین خواهد کرد.
اما مسائل بیشتری هست. هنگام کنارگذاشتن مانچینی در سال 2013 -که حالا می دانیم که قبل از آن هم مذاکراتی بین باشگاه و پپ در جریان بوده است- باشگاه از آرمان خود برای یک 'رویکرد تاریخی' حرف زد. هدف هنوز همان است و به همین خاطر هم هست که اینقدر پول برای آکادمی هزینه می شود. در کتابش گل-توپ اتفاقی گل نمی شود، سوریانو از اهمیتِ داشتن فلسفه ای فراگیر صحبت می کند، چیزی که الهام بخش هر کاری که انجام می شود باشد. در سطح عملی در فوتبال، یعنی داشتن آکادمی که سبک خاصی از بازی که توسط تیم اول تمرین می شود را فرابگیرد و پیشرفتشان مرحله به مرحله تسهیل شود. تا حدودی به خاطر تمایل به انجام این کار بود که (در تضاد با عدم تمایل احتمالی رقیب) در سال 2008 گواردیولا به جای مورینیو برای سرمربیگری بارسلونا انتخاب شد. وقتی یک نسل با یکدیگر به شکوفایی می رسند، مثل آنچه در بارسا اتفاق افتاد، درک مشترکی که در طی سال ها شکل گرفته است به این معناست که سطحی که به دست آمده احتمالاً بالاتر از هر چیزی است که بتوان با خرید محصولات نهایی از بازار به آن رسید.
اما این خطر وجود دارد که محیط آنقدر منحصر به فرد شود، که آنهایی که از بیرون وارد می شوند نتوانند خود را با آن وفق دهند، اتفاقی که واضح تر از هرکس دیگری برای زلاتان ابراهیموویچ افتاد. در بایرن، گواردیولا ثابت کرد می تواند به تاکتیک پاسکاری نابی که در بارسا پیاده کرد برسد؛ او در بایرن جام های کمتری کسب کرده اما نشان داده که پخته تر شده است.
این سوال هم مطرح می شود که شخصیت هدایتگر و سلطه گر گواردیولا چگونه در دیدگاه جامع سوریانو جای می گیرد. نیاز او برای کنترل، چیزی که در رفتارش در کنار زمین عیان می شود، دعواهای متعددش با مسولین تیم به طور خاص دکتر ها، در بایرن همواره یک مسئله بوده است. درست است، سیتی باشگاهی است که منافع تثبیت شده کمتری از بایرن مونیخ دارد اما اگر برنامه بلندمتشان همانقدر که به نظر می آید دقیق و جدی باشد، عقلانی نیست که زیر سلطه یک کاراکتر قرار بگیرد.
باوجود تمام صحبت ها درباره یکپارچگی، خیلی از خرید های متاخر سیتی جواب نداده اند. هشت بازیکنی که در اولین بازی تاریخ سیتی در چمپیونزلیگ در برابر ناپولی به میدان رفتند هنوز در ترکیب ثابت تیم هستند- و این باوجود 235 میلیون پوند خرید از آن موقع است. رحیم استرلینگ و کوین دی بروین بهتر از دیگران در تیم جا افتاده اند و احتمالاً در برنامه میان مدت باشگاه جایی خواهند داشت اما این ترکیب هنوز با ترکیب گواردیولا فاصله دارد.
در بارسا ژاوی را داشت و در بایرن فیلیپ لام را، شخصیت های مسلطی که هوش فوتبالی بالایی هم داشتند. چنین بازیکنی در سیتی نیست و نه حتی بازیکنی که درک توماس مولر و یا آلابا از فضا را داشته باشد. سرخیو آگوئرو، سریع، متحرک و کشنده، احتمالاً نقشی به عهده خواهد داشت، همینطور داوید سیلوا با بُرندگی اش. کمپانی هم به محض آنکه مصدومیتش بهبود پیدا کند در نقش رهبر بسیار با ارزش خواهد بود. اگرچه یک پاسور خوب در کنار او در قلب دفاع احتمالاً ضروری خواهد بود.
گواردیولا وقتی در بارسا بود توره را فروخت و او حالا پیرتر و کندتر است. شاید آینده توره در سیتی از همین تابستان نامطمئن بود اما حالا با آمدن گواردیولا احتمال زیاد باشگاه را ترک خواهد کرد، مخصوصاً بعد از آنکه مدیربرنامه هایش دیمیتری سلوک ماه گذشته توانایی های گواردیولا را زیر سوال برد. فرناندینیو شاید فیت مدل گواردیولا باشد اما فرناندو و فابیان دلف احتمالاً نه. مرکز خط میانی محل سرمایه گذاری خواهد بود.
این انتقال نه فقط برای سیتی، که برای میراث گواردیولا هم حائز اهمیت است. "شاید من هم به کشوری برم که مسول لباس ها بتواند سرمربی باشد و قهرمانی بیاورد. شاید باید باهوش تر باشم اما هنوز از این سختی ها لذت می برم." مورینیو این حرف ها را سال گذشته بعد از کسب قهرمانی لیگ به زبان آورد. هدف نیش و کنایه هایش کاملاً واضح بود؛ با رفتن به بایرن مونیخ، تیمی که زیر نظر یوپ هانکس به سه گانه رسیده بود، گواردیولا هدایت یک تیم قدر را به عهده گرفت.
این حرف به این معنا نیست که نباید برای موفقیت های بایرن به او اعتبار داد، مخصوصاً به خاطر طبیعت سطح بالا و هیجان انگیز برخی از فوتبال هایی که زیر نظر او بازی شده است، اما از آن طرف اگر بایرن مونیخ امسال قهرمان لیگ قهرمانان نشود آنوقت احساس خواهد شد که سه سال حضور او در مونیخ بی نتیجه مانده است.
حتی اگر قهرمان لیگ قهرمانان هم بشود، باز هم این ایده مطرح خواهد بود که این موفقیت می توانست با مربیان معمولی تری هم به دست آید. سلطه بایرن - آخرین گزارش Deloitte نشان می دهد سوددهی آنها در فصل 15-2014، 69% از دومین تیم ثروتمند آلمان دورتموند بیشتر بوده است- تا حدودی بازسازی که گواردیولا باید در سال 2008 بعد از رفتن رایکارد انجام می داد را زیر سوال برده است. سرمربیگری سیتی امتحان بزرگتری است؛ تضمین کمتری برای موفقیت وجود دارد. درست است که با حمایت شیخ منصور، سیتی از هر تیم لیگ برتری دیگری منابع بزرگتری خواهد داشت، اما در بین نه تیم برتر در زمینه سوددهی آنها به همراه سه تیم دیگر پشت سر یونایتد هستند.
وقتی فن خال لیگ برتر را "مسابقه موش ها" توصیف کرد منظورش همین بود. آمار این فصل نشان می دهد هفده تیم از سی تیم سودده برتر فصل 15-2014 اروپا در لیگ برتر هستند و شاید لیگ را حتی از قبل هم بی رحم تر کنند.
بزرگترین سوال این است که آیا حفظ آن شدت فوتبالی که مدنظر گواردیولاست در طول یک فصل فوتبال انگلستان امکان پذیر است؟ این نه فقط برای بازیکنان که از آنها خواسته خواهد شد تا پرس کنند، که با توجه هیجان بی اندازه گواردیولا در کنار زمین، برای شخص او هم نگران کننده خواهد بود.