دیداری موسوم به دربی یا به قول ما ایرانی ها شهرآورد، دیداری به وسعت کل مرزهای ایران که همه مردم را به نوعی درگیر خود می کند، دیداری از جنس آن دسته از بازی ها که حتی اگر علاقه ای به دیدنش نداشته باشی بخاطر واکنش اعصاب سمپاتیک و پاراسمپاتیک مغزت ناخودآگاه می نشینی، نگاه می کنی، حرص میخوری و در اغلب مواقع بدون اینکه چیزی نصیبت شده باشد از پای تلویزیون بلند می شوی، دریغ از اندکی لذت...!!!
یادش بخیر آن قدیم ترها که تلویزیون های سیاه و سفید در خانه دلبری می کردند، برای دیدن تک بازی های پخش شده از آن نه تنها باید از چشمت برای دیدن استفاده می کردی بلکه باید ذهنت را با تصویر سازی و شبیه سازی درگیر می کردی که تیم مورد علاقه ات الان لباسش رنگی دارد همرنگ دریا یا به قرمزی خون جاری در رگهایت.
قدیم ترها اگرچه شهرآورد را سیاه و سفید، بعضاً با تاخیر، همراه با مشکلات ناشی از گیرنده ها، باکلی جنب و جوش اضافی بخاطر کوبیدن مشت بر دیواره نحیف تلویزیون آن هم نه بخاطر استرس ناشی از بازی که بلکه بخاطر برگشتن تصویر به حالت عادی می دیدیم، اما در انتهای 90 دقیقه بازی، بدون استثنا حسی داشتیم سرشار از رضایت حتی در هنگام باخت تیم محبوبمان که آن را هم مدیون فوتبال ناب و بی ریای آن زمان بودیم. فوتبالی خالی از پول و فریبکاری های امروزی، فوتبالی که مردانش تنها حسی که در وجودشان نبود ترس بود و برای رسیدن به پیروزی با تمام وجود خود تلاش می کردند.
قدیم ترها بر عکس این روزها اگر تیمی در شهرآورد شکست می خورد بدترین اتفاقش برای بازیکنانش این بود که مدتها از خجالت و احساس شرمندگی در میان دوستان و هواداران نه تنها سر بلند نمی کردند بلکه برای جبران مافات و بازگرداندن آبروی رفته خود و تیمشان حریص تر و جنگنده تر می شدند. در حالی که امروز بعد از شکست باید ستاره های تیمت را از میان دود ناشی از قلیان ها در قهوه خانه ها جمع کنی و بنشانی در خودروی چند صد میلیونی و به زور راهی خانه کنی، تعصب و غیرت و دل شاد هوادار سیری چند؟!
یادش بخیر، آن قدیمها چیزی به نام سیستم تک فوروارد وجود نداشت، حداکثر بازیکنان خط دفاع 3 نفر بود و تعداد موقعیتهای خطرناک در هر بازی بیش از انگشتان دو دست، سقف قراردادها چند دست لباس بود و در اشرافی ترین حالتش یک موتور سیکلت آن هم برای عزیز دردانه ها، مربیان دل و جراتی داشتن به وسعت دنیا و تماشاگرانش فرهنگی به عظمت کهکشان، شهرآورد نقطه جوش فوتبال ایرانی بود و در بدترین حالت آن، هنگام گل زدن یکی از دو تیم آبی یا قرمز وزن زمین برای چند ثانیه به اندازه 30 میلیون نفر سبک می شد چرا که آن 30 میلیون برای شادی کردند روی هوا بودند.!!!
حالا بعد از گذشت سالها و از بین رفتن گیرنده های سیاه و سفید و مشکلات ناشی از آن، در این عصر تکنولوژی و اطلاعات، اینترنت و ماهواره، تلویزیونهای رنگی غول پیکر با آن صداهای واضحش که باعث می شود موقع دیدن شهرآورد احساس کنی صد هزار نفر پشت درب خانه ات جمع شده اند و دارند یکصدا اشعار بالای 18 سال می خوانند، جای خالی یک چیز بدجور توی ذوق می زند که آن هم جرات و تعصب مربیان و بازیکنان دو تیم آبی و قرمز است. همه چیز برای دیدن فوتبالی جذاب آماده است الا خود بازیکنان و مربیان دو تیم.
انگار با گذشت زمان و ورود پول بی زبان و بدون چرتکه در فوتبال بی جنبه ایرانی، جرات و تعصب هم در تو در توی تونل زمان جای خود را به ترس و بی خیالی داده است، حالا با اینکه به لطف و مدد پیشرفت علم و فناوری می توانی به خوبی تمامی حواشی یک بازی را نگاه کنی و چیزی را از دست ندهی، اما انگار در آخر یک دیدار شهرآورد تنها چیزی که نصیبت می شود خواند لبهای بازیکنان به اصطلاح ستاره است که چگونه همه استرس وجود خود را به شکل ناسزا خالی می کنند و دریغ از حتی یک دریبل خشک و خالی و یک شوت، از تعداد موقعیتهای خطرناک هم که دیگر چیزی نگوییم بهتر است که گفتنش مانند تف سر بالاست که در آخر بر می گردد و می افتد روی سر خودت چرا که تو هم یکی از هزاران هوادار مشتاق این بازی هستی که به مدد ترس و احتیاط مربیان و سیستم تک فوروارد و دفاع چهار نفره و بعضاً پنج شش نفره و بازی بی روح بازیکنانش، چیزی بجز 90 دقیقه اظطراب بیهوده و خالی از لذت نصیبت نشده است.
امروز باز هم برای تمام فوتبالدوستان متفاوت است، حتی آنهایی که می گویند فوتبال ساخت وطن را به هزار و یک دلیل منطقی و غیر منطقی دنبال نمی کنند هم در کنار دوستان مشتاق خود پای گیرنده های چندین میلیونی ساخت فرنگ می نشینند و شهرآورد آبی و قرمز را نگاه می کنند و در درون خود حرص می خورند و آرزوی بردن تیم محبوبشان را می کنند. آنهایی هم که هنوز تعصبی دارند و عاشق تیمشان هستند که دیگر حسابشان با خداست. هزاران فعل و انفعال شیمیایی در درونشان رخ می دهد و ضربان قلبشان چندین برابر می شود آن هم برای 90 دقیقه غالباً پوچ و بی ثمر.
شهرآوردی دیگر در راه است، این بار هم مردانش مدعی هستند که مانند بازی های دیگر 3 امتیاز بیشتر ندارد، اما کیست که نداند همین مردان در کارزار میدان مسابقه برای باقی ماند رکورد نباختنشان یا باقی ماند تیمشان در بین تیمهای بالای جدول هرکاری برای کسب یک امتیاز و به بیراهه کشیدن بازی می کنند تا فقط از گزند حوادث بعد از بازی در امان باشند.
به ظاهر دیگر تنها چیزی که اهمیت ندارد لذت بردن شهرآورد و قشنگ بودن بازی است. همه چیز فدای یک امتیاز و البته نباختن، انگار همه راضی هستند از نتیجه مساوی و دلخوش به بحثهای پوچ و بیهوده ای مانند اشتباهات داوری که خود انگار به اندازه 3 امتیاز ارزش دارد و برگ برنده ای حساب می شود برای برتری داشتن در کل کل های بچه گانه و بی فایده بعد از بازی.
امروز بعدازظهر باز هم از روی علاقه یا از سر بیکاری پای گیرنده خود خواهیم نشست و شهرآورد 79 را تماشا خواهیم کرد به این امید که شاهد دیداری جذاب و سرشار از هیجان در درون میدان باشیم، امیدوار به دیدن دیداری سریع با موقعیتهای بیش از انگشتان دو دست. هرچند که همه می دانیم باز هم سیستم دو تیم تک مهاجم و پر مدافع خواهد بود، هرچند که می دانیم مربیان و بازیکنان دو تیم علیرغم گفته ها و اظهارتشان در یک هفته اخیر ته دلشان مساوی و نباختن را به باختن در یک بازی زیبا و هیجان انگیز ترجیح می دهند، اما چه می شود کرد، دلمان برای شهرآورد قنج می رود و روحمان برای آن پر می کشد. ماییم و همین یک جفت بازی در طول سال که هنوز هم اگر هیچ چیزی نداشته باشد حداقل باز هم نقطه جوش فوتبالفارسی است.
همه چیز تغییر کرده است، از ستاره های فوتبالمان بگیر تا سبک تفکر مربیان به ظاهر مدرن و به روزمان تا فرهنگ و نوع نگرش ما هواداران به فوتبال. به همان اندازه که پول برای بازیکنان مهم شده است، نتیجه گرایی و مصون ماندن از انتقادات برای مربیان پر اهمیت شده است و از طرفی بخاطر پخش فراوان فوتبال از رسانه های تصویری سطح توقع هواداران بشدت افزایش یافته است.
دیگر کمتر بازیکنی پیدا می شود که به اصطلاح سرش را بخاطر موفقیت تیمش جلوی توپ بگذارد، دیگر کمتر مربی پیدا می شود که بخاطر بردن شهرآورد تیمش را با تفکرات هجومی آرایش و راهی میدان کند و از همه بدتر دیگر کمتر هوادارای پیدا می شود که از دیدن شهرآورد فوتبال ایران لذت ببرد و به مدد این لذت احساس سبکی کند.
همه ما ترسو شده ایم، ترس از شکست و باخت تمام وجودمان را فراگرفته است و مانند ویروسی مسری و خطرناک بین مان دست به دست می شود و از ذهنی به ذهن دیگر می رود.
دیگر فراموش کرده ایم که بهترین شهرآوردها و زیباترین بازی ها توسط کسانی رقم خورده است که ریسک کردند و ترس را به درونشان راه ندادند. همگی ما فراموش کرده ایم که شهرآورد جایی برای ترسوها نیست که همین فراموشی باعث شد تا در دو سال گذشته چهار دیداری را ببینیم که مهمترین اتفاقاتش پرتاب میوه جات و صیفی جات به درون زمین بود و تنها صحنه های زیبایش، یک ضربه ایستگاهی محمد نوری، یک ضربه ضعیف فرهاد مجیدی در موقعیت تک به تک با نیلسون و تک دریبل جادوگر سابق سرخها بود که او هم دیگر نیست تا حداقل دلمان را به جرقه های او خوش کنیم.
همه ما یکبار دیگر امروز عصر در پای گیرنده های خود خواهیم نشست تا یک شهرآورد دیگر را نگاه کنیم، هنوز معلوم نیست چه اتفاقی رخ خواهد داد، فقط اگر شاهد صحنه های جذاب و دیدنی نبودید و چیزی جز اعصاب خراب و ذهنی آشفته نصیبتان نشد، لطفاً دست به گیرنده های خود نزنید که طبق معمول تصویر از مبداء دچار مشکلات فراوان است.
در حال حاضر تنها باید همه با هم امیدوار باشیم و آرزو کنیم که این بار دیداری جذاب و زیبا را ببینیم، دیداری فارغ از ترس و دلهره در دو طرف میدان. که استثناً در این مقوله آرزو نه تنها بر جوانان که بلکه بر ریش سفیدان و پیشکسوتان هم عیب نیست.
باید همه با هم امیدوار باشیم و آرزو کنیم تا هر دو طرف قرمز و آبی میدان درک کنند که میدان نبرد شهرآورد، جایی برای ترسوها نیست.
باید تا یکشنبه شب منتظر ماند و دید، بقیه حرفها هم بماند برای بعد از شهرآورد.
به امید دیدن دیداری جذاب، دیدنی و سطح بالا از دو تیم پرسپولیس و استقلال در شهرآورد هفتاد و نهم فوتبال ایران.