اختصاصی طرفداری- با پایان یافتن فصل نقل و انتقالات لیگ برتر ترکیب تیم ها مشخص شد، گمانه زنی ها برای موفقیت یا عدم موفقیت دو تیم پر طرفدار پایتخت آغاز و تمام دنیای مجازی پر می شود از نظرات متفاوت خوانندگان و هواداران که گاه تعصب و گاه انصاف با آن در می آمیزد.
بیایید برای یک بار هم که شده داور وسط باشیم و بدون طرفداری و تعصب نگاهی منصفانه به مسئله بی اندازیم.
فصل نقل و انتقالات برای هردوتیم حقایق تلخی به همراه داشت. پرسپولیس بازیکنان باتجربه و خوبی را چون علی کریمی، کریم انصاری فرد و محمد قاضی از دست داد و استقلال نیز مجتبی جباری و علی حمودی را با حواشی زیاد به سپاهان و فرزاد حاتمی را به فولاد واگذار کرد. ایمان موسوی که نشانه های درخشانی را برای آینده بدون مجیدی نوید می داد نیز از استقلال جداشد. ویسنته آرزه، میثم بائو، عباس محمد رضایی، کیانوش رحمتی و حسن اشجاری نیز به همکاری خود با آبی ها پایان دادند.
مسائل مالی همیشه دغدغه بازیکنان ایرانی است. تعجبی ندارد. فوتبالی که در مقام اول به عنوان ابزاری برای کسب درآمد باشد و نه علاقه از این بهتر نمی شود. فوتبالی که در آن دلالیسم موج بزند و سیاسی بازی و نه سیاست مداری از حالت تابوی ناپسند و خوره خانمان سوز خارج شود و به عنوان ارزش در پشت پرده این جامعه بزرگ الینه شود از این بهتر نمی شود. در فوتبالی که حواس مان می رود پی شمارش بازیکنان تیم ملی که پز بدهیم و بگوییم شش نفر پرسپولیسی و چهار نفر سپاهانی و بقیه استقلالی هستند عاقبتش همین می شود. استقلال با نمایش های قابل قبول قهرمان ایران می شود، در آسیا حریفان خود را یکی پس از دیگری شکست می دهد، نام ایران را در آسیا و حتی جهان بالا می برد اما مورد تهاجم قرار می گیرد که چرا شش نفر در تیم ملی استقلالی هستند. مثال ملموس تیم ملی اسپانیاست، تیمی که بالای نود و پنج درصد آن را بازیکنان دوتیم بارسلونا و رئال مادرید تشکیل می دهند و از آن نود و پنج درصد بیشتر از شصت درصد آن ها بارسلونایی هستند. اسپانیایی ها هیچ گاه نمی گویند چرا این چنین شد، بلکه از جان و دل تیم خود را تشویق می کنند و کلاه شان را برای حقیقت دنیای فوتبال از سر بر می دارند. و در انتها قهرمان شدن تیم ملی خود را در یورو و جام جهانی در کنار هم جشن می گیرند.
بگذارید اسمش را فوتبال قومی قبیله ای بگذارم. بله قومی قبیله ای! فوتبالی را که دلال ها بر صندلی کارشناسان خبره تکیه می زنند و آنان را خانه نشین می کنند باید به همین نام خوانده شود. بازیکنان بر حسب دوستی ها جابه جا شده و رستوران ها برای ملاقات های فوتبالی همراه با چاشنی خوردن (نمک گیر کردن) رزرو می شوند. مدیران عامل به جای ویژگی مهمی چون قدرت مدیریتی، برحسب ”روابط“ روی کار می آیند. سرمربی ها در جلسات شام هفتگی تعیین می شوند و لیست بازیکنان مورد نظر نیز به همین شکل. تا حدودی در همه جای دنیا این مسائل وجود دارد اما ورای مرزهای سه رنگ ما خطوط قرمز شکسته نمی شود. این مسائل اغلب از دید بسیاری هواداران پنهان می ماند. اما فاجعه زمانی رخ می دهد که اختلافات درون خانوادگی آشکار می شود و به گوش عموم می رسد، تهمت ها بالا می گیرد و حرف از بنزها و پورشه ها به میان می آید. داورها متهم به جانب داری می شوند و نفسی که صدای سوت را زنده می کند زیر سوال می رود. فوتبالی که موتورش با بنزیل سیاست کار می کند جز این نمی شود.
با آمدن علی دایی به پرسپولیس فصلی جدید در کتاب پر ورق قرمزها شروع شد. از یک سو زمزمه های ادامه اختلافات با مدیرعامل و از سوی دیگر بازیکنان، در دل هواداران ناامیدی مبهمی را برای آینده قرمزها به وجود آورد. علی دایی اما خیلی زود با همکاری رویانیان به حواشی بین خود پایان دادند و سرمربی ماند با شمار زیادی بازیکن که باید به قولی ”تکلیف شان مشخص شود.“ بازیکنان با سابقه جایشان را به بازیکنان جوانی می دهند که آن چنان که باید و شاید اسم و رسمی در حد نام پرسپولیس ندارند. اختلاف ریشه دار دو اسطوره پرسپولیسی در ابتدا یکی را به خداحافظی وا می دارد اما پس از چند روز معجزه ای رخ می دهد و وی پیراهن قرمزها را می پوشد، اما نه همان قرمزها! و چندی بعد کریم انصاری فرد که با عدم علاقه سرمربی تیم مواجه شده به او می پیوندد.
این بحث را همین جا داشته باشید تا سری به اردوی آبی ها بزنیم. اختلافات جباری با فتح الله زاده بالا می گیرد. درگیری های لفظی به مطبوعات و رسانه های عمومی کشیده می شود و ”زیدان“ قهر می کند. چند روز می گذرد و او در تمرین سپاهان آفتابی می شود. نکونام نیز برای خود داستانی دارد. از یک سو اختلافات او با سید مهدی رحمتی بالاخره علنی می شود. از سوی دیگر وعده های مالی مدیرعامل به انجام نمی رسد. و ضلع سوم داستان او وقتی نمایان می شود که سرمربی تیم آشکارا می گوید با نکونام به بن بست فکری رسیده اند. با همه این ها مدیرعامل شرایط را با نگه داشتن نکونام و رحمتی و اضافه کردن تیموریان به تیم بهبود می بخشد.
همه این اتفاقات و حتی آن دسته ای که ناگفته و سر به مهر باقی می ماند برای طرفداران دو تیم ناخوشایند است. حقیقت تلخ فوتبال امروز ما همین است. هواداران چیزی جز موفقیت تیم های شان نمی خواهند. حال که در آستانه جام جهانی قرار گرفته ایم تنها چیزی که جسم ناخوش فوتبال ما به آن احتیاج دارد استراحت، مراقبت و فعالیت صحیح چه به لحاظ فیزیکی و چه به لحاظ روحی است. بدون شک آرامش و دوری از حاشیه، موفقیت را برای دو تیم پرطرفدار پایتخت به ارمغان می آورد ونتیجه چیزی جز موفقیت ملی نخواهد بود.
بیایید تهمت زدن به تیم رقیب را تمام کنیم. بیایید با طرفداری صحیح و صادقانه، شرایط رسیدن به هدف را فراهم کنیم. بیایید با پشتیبانی و حمایت عنصر اول و آخر موفقیت فوتبال کشور چه به لحاظ درون مرزی و چه برون مرزی در سطوح ملی و جهانی باشیم. شعارمان این باشد: ”برزیل! ایرانی می آید، نه آبی و قرمز و زرد...“
بیایید، در کنار هم، بیایید...