برآن گونه ضحاک را بسته سخت
سوی شیرخوان برد بیدار بخت
همی راند او را به کوه اندرونه
می خواست کارد سرش را نگون
بیامد هم آنگه خجسته سروش
به خوبی یکی راز گفتش به گوش
که این بسته را تا دماوند کوه
بِبَر همچنان تازیان بیگروه

آخرین حضور 15 ساعت 12 دقیقه قبل
عضویت از 3 ماه 2 هفته قبل