آخرین روز می 2018
کمتر از 111 ساعت از سومین قهرمانی پیاپی رئال در اروپا گذشته ... فقط 111 ساعت ... کمتر از 5 روز از لعنتی ترین لحظات جشن و شادی میگذرد .
خبری می رسد . طرفداران چشم ها را میمالند ... آنهایی که همچنان سرمست از رکورد شکنی و تاخت و تاز چند شب قبلشان بر لیورپول نحیف و بی دفاع هستند.
به اطراف نگاه میکنند. دوباره خیره میشوند ...
از بابت چیزی که خوانده اند مطمئن نیستند...
دوباره می خوانند : زیدان استعفا داده است.
بله. خبر حقیقت دارد. زیدان بار دگر بقچه اش را بسته، به کول گرفته و با افتخار و استوار گام برمیدارد و می رود. از راهرو های ورزشگاه بالا رفته و به آفتاب بیرون لبخند میزند .
سوال اینجاست. آیا ترک رئال در این برهه از زمان در حالی که اول همین هفته ی لعنتی جام را به چنگ آورده، مایه ی تعجب است ؟ کسی باید به او خرده بگیرد؟
قطعا خیر ! او به این کار عادت دارد. او در اوج ترک می کند.
او به سان پرنده ایست که در ارتفاعات پرواز می کند. آن بالاها می چرخد و در زمان مناسب به سمت زمین حمله ور میشود و دوباره می رود به سمت آسمان.
وقتی که هنوز خون طعمه نگون بخت از چنگال های تیزش می چکد، او می رود. بزرگوارانه، آقا منشانه و متواضعانه. او می رود. در اوج.
در بوردو درخشید و بارقه هایی از غنای تکنیکی و هوش و تبحرش در گرداندن توپ را عیان ساخت. وقت پرواز رسیده بود. به سمت ایتالیا
وقتی از تورین به سمت مادرید کوچ کرد که قلب هواداران را فتح کرده بود. 21 می پوشید و مقتدرترین 21 پوش دنیا بود. یووه به او اعتبار داده بود و او به یووه.
در حالی رفت که سران رئال مادرید چاره ای جز شل کردن کیسه ها و الصاق برچسب گران ترین بازیکن آن دوران به سینه ی زیدان نداشتند. 75 میلیون یورو برای آقای فرانسوی. رکوردی که بعدها دوباره توسط رئال شکسته خواهد شد.
درخشش بی حد و حصرش در رئال چشمان هر فوتبال دوستی را به خود خیره کرد. پیراهن شماره ی 5 را پوشید و آن را به یکی از محبوب ترین شماره های دوران بدل کرد. بچه ها در رویای زیدان شدن شب را به صبح می رساندند و دریبل منحصر به فرد او را به رقبایشان می زدند تا با طعنه بفهمانند چقدر خوش تکنیک هستند.
زیزو در صف ستارگان آن رئال کهکشانی قرار گرفت و دل ها را ربود. وقتی کفش هایش را در رئال آویخت که به همه چیز رسیده بود. لالیگا، سوپر کاپ اسپانیا و گل سرسبدشان قهرمانی اروپا. قهرمانی سال 02-2001 برابر لورکوزن در همپدن پارک. آن 52000 نفری که آن شب در ورزشگاه بودند، احتمالا بهترین مسابقه را برای حضور در استادیوم انتخاب کرده بودند. آن ها دیگر حسرتی نخواهند داشت. آن خوش شانس ها شاهد یکی از منحصر بفرد ترین گل های تاریخ فوتبال بوده اند. گلی به صورت ضربه قیچی که قوس بر میدارد و به طاق دروازه ی تیم آلمانی می نشیند. هنوز این گل شادابی خود را بعد از مدتها حفظ کرده و تسلط استادانه و زمان بندی دقیق زیزو همه را به حیرت وا میدارد.
وقتی برای همیشه از تیم ملی فرانسه رفت که آنها را به فینال جام جهانی 2006 رسانده بود. پیش از رفتنش آن ضربه ی سر تاریخی و جنجالی را بر سینه ی ماتراتزی بزرگ جثه و بلند قامت کوفت و او را نقش بر زمین ساخت. باز آنجا به رغم از دست دادن جام و شکست برابر ایتالیا، اوج گرفته بود و محبوب دل خیلی ها شده بود.
کارنامه دوران بازیگریش لبالب از افتخار و جام های رنگین است. حال باید او را در قامت یک مربی پرافتخار نیز پذیرفت.
در رئال سکان کشتی طوفان زده ی به جا مانده از بنیتز را به دست گرفت. تصور آن که اگر زیزو نمی آمد و همچنان بنیتز سکان دار رئال می بود، لرزه بر اندام هر طرفدار رئالی می اندازد. در حالی که تنها تجربه ی قابل اشاره ی او پیش از به دست گرفتن رئال به عنوان سرمربی، هدایت تیم دوم رئال بود. به ناگاه ذهنمان به سمت گواردیولا می رود که او نیز از تیم دوم بارسلونا به هدایت تیم اصلی نائل آمده بود.
شاید رئال تحت فرمان او، هیچگاه تاکتیک مشخصی مثل تیکی تاکا و بازی مالکانه ی پپ، توتال فوتبال هلندی ها و در راس آنها کرایف، ضدحملات سهمگین و بعضا پارک کردن اتوبوس توسط مورینیو یا بازی های شناور و هیجان انگیز به همراه پرس سنگین کلوپ، نداشت. ولی او تماما ابزار های لازم برای قهرمانی در اروپا را داشت .
حمایت هوارداران و باشگاه و بازیکنان. او جو ملتهب رختکنی را آرام ساخت که پیش از آن مورینیو ناآرام کرده و بنیتز به مرز انفجار رسانده بود. در عین آرامش نشان داد راه رام کردن ستاره ها را می داند.
تعویض هایش همواره راهگشا بود. مصاحبه هایش در کمال همان بزرگواری مثال زدنی دوران بازیگری اش انجام می شد. مسئولیت ها را تماما به عهده می گرفت.
همواره تاکتیک آلترنیتیو و پلن B جدیدی در چنته داشت، برخلاف مربیانی بزرگ به مانند گواردیولا و کلوپ که تیم هایشان با یک سبک مشخص بازی می کنند. نمونه ی بارز آن گرفتن حالت تدافعی به خود در بازی برگشت لیگ قهرمانان مقابل بایرن مونیخ بود. منتظر و در کمین برای لغزیدن مونیخی ها، استفاده از اشتباهات.
آمیزه ای جادویی از بازیکنان با تجربه و سوپراستارها در کنار جوانان و تازه نفسان را تشکیل داد. در یک سو راموس، مارسلو، رونالدو و بنزما و در سوی دیگر واران، آسنسیو، لوکاس وازکز و ایسکو.
رئال پر تب و تاب را که هر فصل هواداران انتظار خرید های سنگین و نجومی و تغییرات بی شمار را داشتند، به ثبات رسانید. با خرید چند بازیکن نه چندان بلند آوازه و اسمی، نقل و انتقالات را به پایان رساند. اشرف حکیمی، دنی سبایوس، یورنته...
ترکیب 11 نفره ای که در دو فینال کاردیف و کیف برای رئال به میدان رفتند مشابه یک دیگر بود. تماما یکی بود. دستاوردی معرکه و بی نظیر.
چه کسی فکر می کرد زمانی که طرفداران رئال غرق در خوشحالی و سرور هستند، او در حال تدارک استعفای خود است؟
کدامیک از بازیکنان رئال در حالی که جشن گرفته اند و سرود قهرمانی را در راه برگشت سر می دهند، گمان می کرد چه در سر زیزو میگذرد؟
او هم اکنون می رود. این بار با کوله باری سنگن تر. با قلب های فتح شده ی بی شمارتر. با رکورد بی نظیر سه قهرمانی متوالی اروپا. دستاوردی که گواردیولا طی 10 سال و فرگوسن طی 27 سال به آن نائل نیامدند. با فتح 9 جام در 2.5 فصل. بیش از 3 جام در هر فصل. با کشیدن خط بطلانی بر این فرضیه که بازیکن خوب، سرمربی خوبی نمی شود.
برای طرفداران سینما شاید پذیرش این موفقیت ها به سبب شناخت دنیل دی لوویس باور پذیرتر باشد. بازیگر توانمند انگلیسی که رکورد سه اسکار را دارد. به مانند همان پرنده ای که در ارتفاع پرواز می کند، به زمین یورش می برد و طعمه ی خود که این بار به شکل تندیس اسکار است را با خود می برد. اما حتی دی لوویس نیز موفق به ربودن اسکار در سه سال متوالی نشده است!
زیدان هیچگاه منتظر نشد تا بنرها و هشتگ های Zidaneout# برایش بالا بروند. به امثال آبراموویچ های کم صبر و بی طاقت باج نداد تا اخراجش کنند. به سمت درب های باشگاه هدایت نشد. او با احترام می رود.
وقت آن است که کلاهمان را به نشانه ی احترام از سر خود برای زیزوی همیشه در اوج برداریم. همیشه همان بالاها بمان.