فصلی که گذشت، دومین تجربهی سرمربیگری ژوزه مورینیو بر روی نیمکت منچستر یونایتد به شمار میرفت و خب، این دقیقاً مصادف میشود با پنجمین سال یونایتدِ بدون سرالکس فرگوسن؛ پنج سالی که یونایتد، چهار سرمربی مختلف را روی نیمکت خود دید و در کنار این حرفها، هیچکدام آنها به جز رایان گیگز (موقت)، از ساختار خود باشگاه نبودند و جالبتر آن که، فلسفه و تاکتیکهای داخل زمینشان هم خوانشی با منچستر یونایتدِ فرگوسن نداشت. گرچه این ادعا میتواند از بیخ و ریشه اشتباه باشد چون فرگوسن در طی سالهای حضور متمادی در این تیم، تاکتیکهای مختلف را اساس کار قرار میداد.
سرانجام پس از ناکارآمدی و ناکامیهای دیوید مویس و لوییس فنخال، ژوزه مورینیو سکان هدایت یونایتد را برای فصل 2016/17 بدست گرفت و با لشکر شکستخوردهی لوییس فنخال، به علاوهی سه خرید و یک انتقال رایگان، موفق به کسب سه جام شد؛ دو جام داخلی و یک اروپایی. اما فصل بعدش یعنی 2017/18، برای شیاطین سرخ به نحوی دیگر رقم خورد. با اضافه شدن ویکتور لیندلوف، سپس روملو لوکاکو و در آخر، نمانیا ماتیچ، طرفداران رویای کسب پریمیرلیگ را داشتند تا بلکه، به این گذرِ دوران پسا فرگوسن پایان بدهند و مطمئن شوند که خطر طلسم لیورپول شدن، آنها را تهدید نمیکند ولی رفتهرفته یونایتد فصل را به پایان رساند، خبری از دستاوردهایی به جنس طلا و نقره نبود و رویای طرفداران، برای فصلهای آتی معلق میماند. «این» منچستر یونایتد باید سر خود را بالا بگیرد؟ باید به آینده امیدوار باشد؟ در این مقاله به تمام دستاوردهای مثبت و منفی یونایتد ژوزه مورینیو، نسخهی فصل 2017/18، میپردازم و در آخر این دست ماست که از یونایتد برای فصول آتی چه انتظاری داشته باشیم.
برخاسته از خاکستر؛ یونایتد راه دروازه را پیدا میکند
فصل آخر فنخال در یونایتد، انواع و اقسام رکوردهای منفی را برای باشگاه به دوش گرفت! آنها در فصلی که به ندرت بازی با طراوت و پر گلی از خود نشان میدادند، موفق شدند که فقط 49 گل در لیگ به ثمر برسانند که این پایینترین تعداد گلیست که منچستریونایتد پس از تأسیس پریمیر لیگ تا کنون در یک فصل، به ثمر میرساند. فنخال تیمی را به مورینیو تحویل داد که بحران گلزنی در آن مشهود بود و انتظار همگان از مورینیو، ایجاد شادابی در طریق بازی تیم بود و سپس، ایجاد طراوت در سکوی طرفداران اما یونایتدِ مورینیو در همان فصل اول، به سادگی به همه نشان داد که تیم جداً مریض شده و پیوند عجیبی با فعل «نشدن» دارد! سناریوی آن فصل چیزی جز ادامهی بحران گلزنی نبود با آن که یونایتدیها چندین درجه، افزایش جنگندگی داشتند. آنها بارها موقعیتهای خطرناک ایجاد میکردند، تیر دروازه را به لرزه میانداختند تا نهایت یک گل بزنند و براحتی هم یک گل دریافت کنند. این سناریو 9بار تکرار شد و یونایتد نه تساوی 1-1 بدست آورد و در مجموع با 15 تساوی در لیگ، رکوردی جدید با عنوان بیشترین تعداد مساوی باشگاه از زمان تأسیس پریمیرلیگ، ثبت کرد. البته که یونایتد مورینیو در فصل اولش نسبت به فصل آخر فنخال، 6بار بیشتر گلزنی کرد و 5بار کمتر گل خورد (در لیگ) اما مسئله همچنان به قوت خود پابرجا ماند؛ یک یونایتدِ گلنزن!
فصل دوم مورینیو، یونایتد ارتقایی اساسی در امر گلزنی پیدا کرد. با اضافهشدن ماتیچ و رهایی کمتر پوگبا در امور دفاعی، همچنین قدرشناسی بهتر لوکاکو و درخششهای گاه و بیگاه لینگارد، مارسیال و رشفورد، موفق به ثبت 68 گل شد. آماری بهبودیافته و قابل توجه، زمانی که بدانید یونایتد در سیستمی بازی میکند که نیاز به وینگر راست و دفاع راست و چپ دارد و دقیقاً هیچکدام از این سه پست، در اکثر بازیهای فصل بازیکنی تخصصی به خود ندید. مورینیو میتواند با ترمیم پستهای مذکور، یونایتد را هجومیتر از قبل کند اما در این نقطه باید گفت که در منچستر یونایتدِ مورینیو بحران گلزنی به حداقل خود رسیده است.
بدون بالی برای پرواز؛ همه چیز از عقب زمین شروع میشود
عملکرد دفاعی یونایتد در سه فصل اخیر، با استناد به آمار و ارقام، قابل دفاع و بدون بحث است ولی توجه کنید که آمار و ارقام، همیشه عملکرد فردی و شدت تأثیر حضور را لو نمیدهد. مدافعان به کار گرفته شده در فصل تازه به مختوم رسیده عبارتند از: کریس اسمالینگ، فیل جونز، اریک بایی، مارکوس روخو، ویکتور لیندلوف، دلی بلیند، لوک شاو، آنتونیتو والنسیا، میتو دارمیان و اشلی یانگ. اگر در این لیست به دنبال بازیکنی باشیم با تخصص بازی در دفاع کناری، به نکتهی مهمی میرسیم: یونایتد فعلی فقط دو مدافع کناری تخصصی دارد یعنی لوک شاو و متیو دارمیان که هر دو با عملکرد پر فراز و نشیب خود دست مورینیو را در حنا گذاشتند و سرمربی مجبور شد برای مدافع راست و چپ، به والنسیا و یانگ رجعت کند. والنسیا که نسبت به فصل قبل خود، افت فاحشی را تجربه میکرد، در برخی بازیها مانند بازی برگشت با کریستال پالاس حتی موفق به ثبت یک نفوذ موفق نشد؛ گرچه در آن بازی با سانتر زیبای خود برای اسمالینگ، طراح گل دوم لقب گرفت. یا عملکرد اشلی یانگ در بازی برگشت با تاتنهام و منچسترسیتی، جای بحثی باقی نمیگذارد که ذاتاً بازیخوانی یک مدافع را ندارد. در کنار اینها، حرکات ترکیبی بین وینگرهای تیم و مدافعان کناری، به ندرت بنیانگذار گلها میشود. مشکلات اصلی ولی در قلب دفاع بیشتر به چشم میزند. در فصل آخر فنخال، مدافعان یونایتد به دروازهبان خود یعنی داوید دخیا، 1200بار پاس عقب دادند که این روند تا فصل پیشین هم ادامهدار بود. چرا؟ تصور مدافعان اصلی یونایتد یعنی جونز، اسمالینگ برای شرکت در امر بازیسازی دشوار است و ضغر تعداد پاسهای کلیدیشان نسبت به دیگر رقیبان، فقط پیامرسان یک چیز است: حمله برای تیمی مثل منچستر یونایتد، فقط از خط هافبک شروع میشود یعنی زمانی که پوگبا و ماتیچ توپ را لمس کنند. بدین ترتیب آنها جلوی تیمهایی که کنترل میانهی میدان را بر دست میگیرند، خواه با پرسینگ یا خواه با یارگیری پوگبا و ماتیچ، چارهای جز دفاع ندارند.
شاید نعمت حضور داوید دخیا از رو شدن آمار حقیقی مدافعان میانی یونایتد جلوگیری کند ولی به عملکرد آنها بال و پر نمیدهد. بایی و خصوصاً لیندلوف برای ارزیابی کلی، توصیه نمیشوند چون بنا به دلایل مختلف، هنوز حداکثر پتانسیل آنها را ندیدهایم. بایی به علت مصدومیت حضور ثابتی در ترکیب ندارد و لیندلوف به تازگی فصل اول خود را به عنوان یک یونایتدی رسمی کرده است ولیکن عملکرد باقی مدافعین، جای تفحص بیشتری دارد تا آنجا که احتمالاً حضور سه تن از آنها (بلیند، دارمیان و شاو) برای ترکیب کلی فصل بعد، در هالهای از ابهام قرار گیرد. تصمیم مورینیو چیست؟ بالأخره مدافعان بار روی دوش هافبکها را کمتر میکنند یا خیر؟
احیای حیثیت میزبانی و روحیهی جنگندگی
بیایید رو راست باشیم! این فصل از منیو چیزهایی دیدیم که پنج فصل عادت دیدنشان را نداشتیم و غیبت آنها، کمکم به یک روتین تبدیل شد ولیکن بالاخره این چرخه شکست. زمانی که لوییس فنخال هواداران را پرتوقع میخواند و آنها را دعوت به کمتوقعی میکرد، این حریفان میانه و قعر جدولی بودند که توقعات خود را در نتیجهگیری جلوی تیمی مثل یونایتد افزایش میدادند. این روحیه تا آنجا پیش رفت که در پایان فصل، اعداد جلوی نام منچستریونایتد با چیزی که سراغ داشتیم، سنخیتی نداشت. 5 مساوی و 2 باخت در الدترافورد، 8 باخت و 7 مساوی خارج از خانه به خوبی گویای همه چیز است؛ حریفان نمیآمدند که شاید تنها ارمغانشان، شکستی آبرومندانه باشد و بس! امتیاز گرفتن در مقابل شیاطین سردرگم، انتظاری معقول به نظر میرسید. با تمام این تفاسیر، از مورینیو هم در فصل اول خود، اقدام چشمگیری سر نزد جز اینکه با دهتا تک امتیاز، حریفان را به سمت خانههایشان بدرقه کند و تنها در 8بازی خانگی، سربلند بیرون بیایند. شرایط برای شیاطین سرخ، خوشایندتر از قبل شد. الدترافورد، در لیگ امسال 15بار به خود برد دید و با دو باخت و یک تساوی، کمکم شأن گمشده را بازستاند گرچه در اواسط فصل، مورینیو چند باری از تحرک سکوها و سکوت بیدلیل طرفداران در جریان بازیهای خانگی گله کرد که رایان گیگز هم با تأیید این سخنان، حال و هوای تئاتر رویاها را توریستیتر از قبل دید.
اگر فصل آخر فنخال را نادیده بگیریم، ژوزه مورینیو در سال نخست خود، جلوی پنج تیم بزرگ پریمیرلیگ، نتایج ضعیف گرفت و در نیمفصل اول اخیر هم کسی نمیتوانست انکار کند که آقای خاص، از کسب پیروزی جلوی تیمهای بزرگ ناتوان است تا هنگامی که در نیمفصل دوم و در عرض دو ماه و سه روز، هر کدام از این پنج تیم را یکبار شکست داد که دوتای آن، مقابل چلسی و منچسترسیتی، فرم و شکل کامبک به خود گرفت. آشکار است که یونایتد این فصل، احترام الدترافورد را به طرفداران بازگرداند و بیش از پیش نشان داد که اسفباری اوضاع، بیشتر سوژهای ذهنی و انگیزشی بوده تا تاکتیکی.
وقت قضاوت؛ مورینیو تصمیم به فروش میگیرد
تعجبی ندارد که تیم کنونی یونایتد، تیمی یکدست نیست. دیوید مویس، لوییس فنخال و ژوزه مورینیو هر کدام به نوبهی خود خریدهایی انجام دادند که هیچ تشابه تاکتیکی خاصی به یکدیگر نداشت. مورینیو در اول کار به تمام این خریدها فرصت تازهای داد که شاید عنوان پازل تاکتیکی را بربایند یا حداقل، گرهگشای کار تیم آقای خاص باشند. اکنون دو فصل سپری شده، تکلیف بسیاری از بازیکنان را باید مشخصشده قلمداد کرد. مانند لوک شاو که نتوانست بعد از مصدومیت طولانی مدتش، سمت چپ را از آن خود کند یا متیو دارمیان که بازیسازی و بازیخوانی نکتهداری بروز نداد. این مهمترین نقطه برای یونایتد و مورینیو است چون باید برخی را به سمت درب خروجی هدایت کنند و با خریدهای جدید، این جرأت را به هواداران میدهند که این یونایتد را «یونایتدِ مورینیو» بنامند؛ یعنی جای هیچ توجیهی برای عدم موفقیت نخواهد بود.
در جستجوی شکوه از دست رفته؛ آیندهی منچستریونایتد
سعی شد در این سطور، به عملکرد منچستریونایتد به مثابهی یک کل نگریسته شود و نه عملکرد فنی بازیکنان. به همین سبب، در فصل 2017/18، با یک منچستریونایتد «خوب» ولی نه «مقتدر» روبرو بودیم. آنها جا برای پیشرفت در تکتک پستهای داخل و خارج از زمین را دارند ولی پیشرفت زمانی حاصل میشود که شرایط کمی به ساحل آرامش برسد و ثبات، دور تیم پرسه بزند. شیاطین سرخ اگر در ترکیب تیم، انقلاب بهپا نکنند و هدفشان فقط ترمیم باشد و ترمیم، میتوانند به فرداهای بهتر چشم بدوزند ولی بیایید صبر کنیم و چشم به این پنجرهی نقل و انتقالات بدوزیم. آیا شکوه دوباره با نام «منچستریونایتد» برابری خواهد کرد؟