اختصاصی طرفداری-31 اردیبهشت 1390، استقلال تهران-پاس همدان. سپاهان قهرمانی اش مسجل بود و آبی ها برای رده دوم باید می برند و بردند. مجیدی گل زد و برهانی. گفتنش هیچ فایده ای ندارد. خب که چه؟ قهرمانی سپاهان، دومی استقلال، سومی ذوب آهن، سقوط پاس و پیکان و استیل آذین، همه و همه، که چه؟ مهم ترین خبر هفته آخر لیگ برتر این بود. عقاب، قصد پریدن کرد...
چند کلمه کلیدی را سرچ می کنم، ناصر حجازی، کما و ... تیتر خبرگذاری ها جلوی چشمم رژه می روند، پشت هر جمله شان یک بغضی نهفته که نه، بلکه آشکار است. مثل همین بغضی که شما با آن می خوانید و من می نویسم. ناصر حجازی به کما رفت، «اسطوره استقلال در هنگام تماشای دیدار استقلال پاس به کما رفت»، «برای عقاب دعا کنید»، «ناصر حجازی به بیمارستان منتقل شد» و ... تلخ و تلخ و تلخ، یادآوری روزهایی که فوتبال کوچکترین اهمیتی نداشت، تمام جام ها فدای پرِ پرواز عقاب.
غم، اضطراب، دلهره، ترس و تمام حس های منفی دنیا فوتبال ایران را فراگرفته بود. خیلی ها می دانستند که کار از کار گذشته است اما خب بیانش سخت بود. حداقلش این است که آدمی به امید زنده است اما خب مثل اینکه این بار دیگر قرار نیست ناصرخان جام را بالا ببرد، قرار نیست شیرجه اش یک سیو موفق در پی داشته باشد، این بار برای همیشه توپ به تور دروازه ناصر حجازی می چسبد.
2 خرداد 1390، روز نحس فوتبال ایران فرا رسید. ساعت حدود 11 بود که شد آنچه نباید می شد. عقاب از شهر کلاغ ها پرید.
در این یادداشت نمی خواهیم به افتخارات فوق العاده ناصر حجازی اشاره کنیم، که افتخاراتش را نمی توان روی کاغذ آورد، که زیاد شنیده ایم روایت قهرمانی هایش را، که حجازی را نمی شود در جام و مدال و مقام خلاصه کرد. در این یادداشت برای پدری خواهیم نوشت که یتیم کرد تیمش را با پروازش.
در مورد آبی ترین مرد دنیا خواهیم نوشت که اگر بود شاید حال فوتبال خیلی بهتر بود. در زمانه ی بی پدری و یتیمی سخت است برای هواداران، زمانی که تیم را اسیر حاشیه می بینند، تیم را بی دلسوز می بینند، تیم را بی پشتیبان می بینند. وقتی سایه ای نباشد باید هم بسوزیم زیر آفتاب سوزان بی رحمی ها و ناملایمات.
ناصر حجازی می رود، غلامحسین مظلومی می رود، همایون بهزادی می رود، منصور پورحیدری می روند و هر کدام با رفتنشان داغی می نشانند بر دل و باری می گذارند بر دوش.
ناصر خان، اگر بودی شاید امروز مدیران نالایق از اسم استقلال برای خودشان نردبان نمی ساختند، اگر بودی خانواده پورحیدری غریبانه به دنبال حق پدرشان راهروی باشگاه را طی نمی کردند، اگر بودی هشت شاکی کسی را داشت که شکایتش را پیشش ببرد، اگر بودی بچه سوسول های تازه به دوران رسیده با مصاحبه هایشان و منت گذاشتن هایشان و توقع داشتنشان داغ بر روی دل هواداران نمی گذاشتند. ناصر خان، اگر بودی حال فوتبال خیلی بهتر بود، حال ما نیز.
خداحافظ ای داغ بر دل نشسته*، خداحافظ ای آبی ترین مرد دنیا
* آهنگی که می شنوید، موسیقی «سلام آخر» است با صدای «احسان خواجه امیری»