#شقایق_اشکریز
روزهای عجیب و غریبی شده؛ سر الکسفرگوسن به کما رفته، ویسنته دلبوسکه ما را به اسپانیاییها نشان داده و هشدار داده که آنها کارلوس کیروش را دارند، برانکو ایوانکوویچ روی دیگرش را نشان داده و هوای نیمکت تیمملی کرده و کارلوس کیروش هم شبانه عکسی را آپلود کرده از فرگوسن و زیر آن نوشته «طاقت بیار رئیس.»
موضوع اول و آخر مربوط به سر الکسفرگوسن است؛ موضوعی که باعث شده سرسختترین دشمنان منچستریونایتد در کشورمان هم از او یاد کنند. جایی که یاور سرمربی تیم ملیمان دوباره تحت مراقبهای ویژه قرار گرفته است؛ جایی که دیگر هیچ کسی الکس فرگوسن را با انگشت نشان نمیدهد و فریاد نمیزند برایان کلوف را جانشین مرد بیعرضه اسکاتلندی کنید، جایی که در رختکن یویوها پیش از بازی مرگ و زندگی، دیگر با خنده خبر نمیآورند «هی الکس مادرت در اسکاتلند دق کرد و مرد»، جایی که یونایتد را دیگر در هیچ شبکهای از تلوزیون انگلستان گوساله نمیخوانند، و هیچ یاغیای در رختکن بر سر فرگوسن دیوانهوار فریاد نمیکشد «برو بیرون عوضی.» همه چیز از یاد رفته است؛ بیعرضه اسکاتلندی، آقای بریتانیا شده است. نافذ یونایتدی، بزرگمرد تاریخ فوتبال شده است، اما بازهم تحت مراقبتهای ویژهست، با این تفاوت که اینبار جای افراطیهای سکوهای غربی اولدترافورد، اتاقک شیشهای بیمارستان این وظیفه را عهدهدار است. ادامه این صحبتها بماند پس از بلند شدن سر الکس از روی تخت بیمارستان. موضوع دوم هم آنچنان اهمیت ندارد؛ که ویسنته دلبوسکه به اسپانیا هشدار داده است فوتبال ایران اگر هیچ چیزی نداشته باشد اما کارلوس کیروش را دارد. دلبوسکه به خوبی میداند چه دلایلی برای آن نتایج ناامیدکننده کهکشانیهای مادرید، جایی که مفسران مادریدی از سندروم کیروش در آن فصل میگویند وجود داشته است. تیمی که دو مرتبه اردوی آماده سازیاش به دستور فلورنتینو پرز به دلایلی عجیب لغو شده بود تا کارلوس کیروش در پایان همان فصل از سرمربیگری کهکشانیها کنار برود. دلبوسکه میدانست به رغم نتایج ناامید کننده، هنر مرد پرتغالی چه اندازه شهرت دارد. او به خوبی آگاه است که تئوریسینی همانند کیروش به انتظار مینشیند تا دستکم گرفته شود و همانند کاری که با آن منچستریونایتد مقابل آن بارسلونای رویایی انجام داد را اینبار در قامت فوتبال ملی پیریزی کند. ادامه این موضوع هم بماند پس از دیدارهای تیمملی عزیزمان مقابل قهرمان جهان، قهرمان یورو و قهرمان افریقا.
اما موضوع سوم؛ موضوع اصلیست. جایی که برانکو ایوانکوویچ همانطور که بارها گفته شده بود هوای نیمکت تیمملی در سر دارد. برانکو در مصاحبهای با سردبیر روزنامهای مدعی شده است که با پرسپولیس اصلا و ابدا قرارداد جدیدی نبسته و تنها با شروطی از پیش تعیین شده با باشگاه توافق حاصل کرده است. با این مصاحبهای که برانکو ایوانکوویچ انجام داده است پس تمامی اخباری که دو ماه گذشته روی خروجی خبرگزاریها قرار گرفته بود یک توهم بود، لابد دروغ بود که حمیدرضا گرشاسبی و برانکو ایوانکوویچ با هم به لنز دوربین نگاه میکردند، لبخند میزدند و امضا پشت امضا میزدند. لابد دروغ بود که مدیرعامل جدید سرخپوشان با بیان آنکه با برانکو تمدید قرارداد کرده است اولین پاداش و عیدی را به هواداران تقدیم کرده است. موضوعی که امروز آقای برانکو مطرح کرده است طبعا واکنش منفی هواداران پرسپولیس را در بر خواهد داشت اما مساله مهم این است که چه دلیلی وجود دارد در این برهه حساس باز هم چنین حاشیهای ساخته شود؟ آیا به غیر از این است که برانکوایوانکوویچ از پیشتر به انتظار چنین روزی نشسته بود؟ که کارلوس کیروش بگوید در جام ملتها بر روی نیمکت تیمملی ایران نیست و برانکو برای تیم ملی قلاب بیاندازد و بزند زیر قرارش با سرخپوشان. برای بررسی صحت این ادعا باید بازگردیم به سال گذشته، به جایی که برانکو ایوانکوویچ در رسانههای کشورش صحبتهایی را مطرح کرد که پذیرش و درک آن برای مردم ایران و شیفتگان پرسپولیس زمان زیادی برد. جایی که رسانه زاگرب پس از مصاحبه با برانکو، ضمن تعریف و تمجید از علاقه مردم ایران به فوتبال، مدعی شد که بندی در قرارداد برانکو ایوانکوویچ با باشگاه پرسپولیس گنجانده شده است که اگر سرمربی تیمملی ایران از سمت خود به هر دلیلی کنار برود، برانکو ایوانکوویچ میتواند جانشین کارلوس کیروش شود. موضوعی بحث برانگیز برای افراطیترین دوستداران برانکو و سرسختترین هواداران تیمملی ایران.
این یک عقبگرد فاجعهآمیز بود، هم برای پرسپولیس و هم برای تیمملی. همان کرواتی که به دستور عبدالعزیز الدوساری قراردادش پاره شده بود و از عربستان رانده شد، همانی که تمرینات کارلوسکیروش را قبول نداشت و با بیمهری گفت که تمرینات سرمربی تیمملی باعث چاقی بازیکناناش میشود، همانی که از حقوق هفتگی به متمم یکونیم میلیارد دلاری رسیده، همانی که به دروغ مدعی شده بود «تیمملیتون از پس سوریه جنگزده هم برنمیآد» اما پس از صعود مقتدرانه تیمملی سکوت کرد، همانی که وقتی خبر دیپورت هفت پرسپولیسی را از اردوی تیمملی شنید همان عکس معروف را در تمرین پرسپولیس به جا گذاشت، تصاویری شفاف از خندههای پیروزمندانهای که در اتاق تاریک برای به وقوع پیوستن چنین روزهایی به ثبت میرسید. امروز همان سرمربی وقتی خبر جدایی کارلوس کیروش را میشنود گویی که میخواهد دوباره سر زبانها بیفتد و به مردم کرواسی ثابت کند حق او در آن نظرسنجی میلیونی برای تصاحب تیمملی کرواسی، بیش از نیمدرصد بود. برابه راستی از کدام جانشینی صحبت میکنیم؟ از یکی همانند برانکو با آن سابقه درخشان در نظم و اقتدار؟ اشتباه آمدهاید اینجا سیرک نیست، بس کنید لطفا.
قرعهکشی جام ملتهای آسیا برگزار شد و تیم ملی کشورمان باید با کشورهای یمن، ویتنام و عراق دیدار کند. سوا از آن که مربی تیم ملی عراق شاکر محمود با طعنهای مضحک جنگ صدرنشینی را میان خودشان و ویتنام توصیف کرده حال ورزشمان به میمنت یک سری افراد ناسپاس در بستر پیشکسوت، در قامت اسطوره و در طیف رسانه آنچنان تعریفی ندارد. همانطور که مستحضر هستید کارلوس کیروش در آخرین مصاحبه خود گفته است با توجه به مسائلی که به وجود آمده به نظر نمیرسد در جام ملتها روی نیمکت تیم ملی حضور داشته باشد و برای آن که اثبات کند این صحبتها چه اندازه رنگ واقعیت دارد به عدم حضورش در زمان قرعهکشی جامملتهای آسیا اشاره کرده است. سرمربی پرتغالیمان به نکته جالب دیگری هم اشاره کرده است؛ ایشان گفتهاند اگر در قرعهکشی حضور میداشت یک نوع بیاحترامی به سرمربیای است که در جام ملتها روی نیمکت تیمملی ایران مینشیند. موضوع شگفتآوری که کارلوس کیروش مطرح کرده است را قرار دهید کنار تمامی آشوبهایی که این اواخر به پا شده است. برای آنکه بیش از این با سورپرایزهای احمقانهای روبرو نشویم همین چند روز اخیر را به یاد بیاورید. از صحبتهای سخنران مشهور آقایرائفیپور که چهرههای ممتاز ورزشمان را به تمسخر گرفته بگیرید تا بیکفایتی فدراسیون فوتبال برای تهیه یک پیراهن ناقابل و درخور تیمملی ایران؛ از سخنوریهای اسطوره دیروزیمان که این روزها در کانال مجازیاش رقبا را به غیر از داداشافشین و داداشحمید و حاج حسینش یکپادوپا -دریبل- میزند بگیرید تا مصاحبههایی که تنها دقایقی پس از قرعهکشی جامملتها از سوی استادانی چون سیروس دینمحمدی، بیژن ذوالفقارنسب، حمید درخشان و... روی خروجیها قرار گرفته بود. این مصاحبهها را در نوع خود یک شاهکار برای حافظه تاریخی مردم قلمداد میکنم. جایی که ستاره پیشین تیم فوتبال استقلال تهران آقای سیروس دینمحمدی گویی که عمری در بهترین تیمهای دنیا امپراتوری کرده باشد میگوید «کیروش بهتر است برود»، و از سوی دیگر یکی همانند آقای بیژن ذوالفقارنسب گفته است «قرارداد کیروش نباید تمدید شود، تیمملی به ایدهای نو و متفاوت نیاز دارد.» البته لازم به ذکر است صحبتهای آقای ذوالفقارنسب مبنی بر ایدهای نو و متفاوت آن چیزی نیست که مخاطب در نگاه اول در سر میپروراند؛ مخاطب گمان میکند آرسن ونگر از آرسنال رفتنی شده است و لابد خبریست یا گاتزتا دلو اسپورت در لفافه نوشته است مذاکرات کارلو آنجلوتی با آنیلی به بنبست خورده است و شاید چیزی بشود؛ خیر اینطور نیست. باید به استحضار برسانم منظور آقای بیژن ذوالفقارنسب از ایدهای متفاوت احتمالا یکی از مربیان خوب کشورمان است یا نهایتا یکی از ویچهای همیشگی. برای ادامه این صحبت به انتظار واکنش آقای برانکو میمانیم. همان مربی محترمی که پس از ادعای آن بند جنجالی در قراردادش -در صورت کنارهگیری کیروش میتواند بدون ممانعتی جانشین او شود- در کنفرانس مطبوعاتی مدعی شدند دروغ است باور نکنید، امروز بهترین فرصت را غنیمت شمرده تا از آستین بیرون زند و بگوید نه با پرسپولیس قرارداد جدیدی به امضا نرسانیده است.
روزگارمان برمیگردد به صفحات مجازی. صفحاتی که دیگر آنقدر پررونق شدهاند که کسی دیگر هوای رفتن تا کیوسک روزنامهفروشی را ندارد. خبرهای داغ صفحات مجازی، اخبار لحظه به لحظه همینجاست. جایی که به راحتی به سراغ ستارههای تیمهای محبوبمان میرویم، اگر حالمان خوب باشد قربانصدقه و این حرفها، و اگر هم نباشد به سبک خودمان از خجالتشان در میآییم. بارها گرچه مختصر در مورد واژگانی چون خبرنگار، روزنامهنگار، نویسنده یا ژورنالیست نوشتهام. رسالتشان، ایمانشان، قلمشان را فراتر از سلایق شخصی میپندارم -هیچکدام از اینها نبودم و نخواهم شد- اما امیدوارم آن دسته از دوستانی که این لقب را به درست یا غلط به بهانه نشر مطالبشان گمان میکنند به کول گرفتهاند در مباحثی که یک نگاه ملیگرایانه را طلب دارد کمی از تعصباتشان و منافع شخصیشان بکاهند.
برای مثال همانطور که جسته و گریخته مستحضر هستید تیم زیر سیزده ساله استقلال با شکست گلپسران آکادمی کیا به مقام قهرمانی رسیدند و ذرهای از ارزش بچههای آکادمی مهدی مهدویکیا کم نشده است. اما یک لحظه، فقط برای چند لحظه تصور کنید قصه برعکس میشد و آکادمی کیا با شکست استقلال قهرمان میشد، آن لحظه چه تیترهایی که صفحات مجازیمان را قبضه نمیکرد، چه حرفها و بغضهایی که باید ترکانده نمیشد، چه طعنههای سخیفی که از سوی رسانههای سرخ باید به پایهها، نوجوانان، جوانان و بزرگسالان استقلال زده نمیشد، چه جنگ زیرپوستیای را از آنها که این اواخر به هر بهانهای به تیمملی و کارلوس کیروش طعنه میزند باید میدیدیم و رو بر میگرداندیم تا از خجالت رائفیپورها در آییم. آقای مهدی مهدویکیا اگر میلی برایتان مانده است از آکادمی گرچه دولتی رقیب سنتیتان هم تمجید کنید، شما که به جزئیترین مسائل فوتبال ملی ورود میکنید و قرارداد سرمربیتیمملی و اردوهای تیمملی را برای دلبری از ارتش سرخ فاجعه آمیز قلمداد میکنید، شما که تصویر سکوهای خالی بازی دوستانه تیمملی ایران را آپلود میکنید و هزار هزار لایک میخرید، شما که پاداش حماسهآفرینیهایتان را پیش از هر اسطوره دیگری گرفتهاید، شما که از هیچ روزنهای برای جا نماندن از قافله میناوندها نمیگذرید اگر بهتان بر نمیخورد ذرهای هم با مردم باشید و تیمملی کشورتان را دوست داشته باشید. وقتی از رسالت قلم و ماهیت ژورنالیستها میگویم منظورم بافتهای پنهان جامعه و ورزشمان است، مهدویکیا و آکادمیاش بهانه است.
پس از از اختلافات فنی که میان برانکو ایوانکوویچ و کارلوس کیروش به وجود آمد، و حتی این اواخر بعد از اختلافات غیرفنی که میان آقای علی کریمی و سرمربی تیم ملی به وجود آمد بارها شاهد این بودیم که میان معدود هواداران باشگاهی و ملی اختلافهایی زننده به وقوع پیوسته است. جایی که انتظار داشتیم بساط این ابتذال برچیده شود اما در عین ناباوری توسط اشخاصی در رسالت رسانه مثل آتشی از زیر خاکستر شعله کشید. متاسفانه شاهد هستیم تنی چند از نویسندههای ورزشی در پاسخ به سوالاتی که در مورد تیم ملی از سوی هواداران مطرح میشود اینگونه پاسخ میدهند: «ببینیم تیمملیتون جام ملتها چیکار میکنه»، «تیمتون عراقو میتونه ببره؟» یا خبرنگار یکی از روزنامهها خطاب به هواداران تیمملی نوشته بود «کیروشی پور». اگر روزی برایمان میگفتند تکیهکلام شخصیتی همانند آقای محمد مایلیکهن تبدیل میشود به سپر دفاعی منتقدان افراطی تیم ملی که لقب اولترا پرسپولیسی را هم دارند، پاسخی جز نیشخند در بر نمیداشت. اما امروز شاهد هستیم این مسائل زننده که آن را برگرفته از همان جمله برانکو ایوانکوویچ «تیم ملیتون از پس سوریه جنگزده هم بر نیامد» میپندارم تبدیل به یک اپیدمی احمقانه و ضدملی شده است. خبرنگاران محترم با واژه «تیمملیتون» و «کیروشیپور» به استقبال هواداران گلهمند آمده بودند. درکشان سخت شده است. چنین دفاعیه شرمآوری که «چون صفحه شخصیمان است» با علم بر اینکه در ابتدای پاراگراف توضیح دادم نمیتواند آنطور که باید درست باشد. مساله خبرنگاران و یا نویسندگان پرسپولیسی و یا استقلالی نیستند، بلکه آن چیزی که در بحث ملی ارجحیت دارد یک رکن ساده است، یعنی شرافت. به راستی واژه «تیم ملیتان» کجای باورمان بوده است؟ پرپر شدن یکی از بهترین نسلهای تیم ملی ایران در زمان امیرقلعهنویی هم این اجازه را نمیداد که آن را به دوستداران و منتسبان امیر با واژه زننده و شرمآور «تیم ملیتان» خطاب کنیم. تیمی که با بیحیایی از ایویچ گرفته شد، تیمی که در پشت پرده حتی تقدیم شد به آقایان طالبی و دایی هم «تیمملی ما» بود. بعد از کارلوس کیروش هم این تیم، تیم ملیمان میماند. این حرفهای زننده باید جایی در میان هواداران کمسن و سالمان، جایی در میان سطحیترین و سخیفترین کریخوانیهای هواداری باشد نه جایی در بین دیالوگهای فلان خبرنگاران و فلان ژورنالیستها، که مردم کیوسکها را به آنها ترجیح دادهاند. به راستی چه سنگری امنتر از تیمملی کشورمان، ایرانمان وجود دارد؟ چه جایی بهتر از آنکه بدترین اتهاماتی که شنیده میشود مربوط شود به حمایت از تیم ملی کشورمان؟ وفای استقلال، پرسپولیس، تراکتورسازی و سایر تیمهای باشگاهی ارزانی هواداران محترم، اما چه افتخاری بیش از این که عمیقترین تهمتهایی که نثار میشود حمایت تمام قد از تمامی ارکان تیمملی کشورمان باشد. دوستان عزیز رسانهای! اگر هوادار سرسخت پرسپولیس هستید، اگر به قول خودتان آقایتان کریمی است، اگر نفستان گره خورده به نفسهای برانکو، با احترام، اما این افکار را جای ترویج در میان هواداران فوتبال، برای خودتان نگاه دارید لطفا. جای آحاد مردم امن است، پناهی دارند بسیار بزرگتر از صفحات مجازی، کانالها و فالوئرهای چندهزاری. خیالتان تخت، شهادت میدهم غصه تیمملیمان را خودشان میخورند؛ شادی، غرور و افتخاراتاش را هم تقدیم ذوالفقارها، مایلیها و شما عزیزان خواهند کرد.
با همه ضعفهای ساختاری، با همه بیکفایتیهای فدراسیون فوتبال، حال تیمملیمان با درخشش لژیونرهایمان خوب است. کاوه رضایی با ضربهای سرکش تور دروازه رقیب سنتیشان در بلژیک را به لرزه درآورده، سردارآزمون جست و گریخته بهتر از روزهای گذشته شده، سامان قدوس با یک شوت جانانه از روی ضربه ایستگاهی، بارقه امید را برای معجزهمان زنده کرده، و آقای گلمان، علیرضای محبوبمان همین تازگی در هلند آنچنان شاهکار کرده که دیگر کسی نیست که بگوید نمیشناسماش. خلاصه همه چیز خوب است جز آنکه رئیس هنوز به هوش نیامده، اسپانیاییها به دلبوسکه دل دادهاند، چشم اسماعیل در آمده، و اینکه حواسمان اصلا به آستینمان نیست.