گاهی وقت ها به چیزی که آرزوشو داشتی می رسی ولی می فهمی که آرزوش از داشتنش بهتر بود. |
طرفداری- وقتی می خواهیم آرسنال را بدون او باور کنیم کمی این تصور کردن زمان می خواهد چون به واقع سخت است.
بالاخره آرسن ونگر نیز به آخر خط مربی گری در آرسنال رسید و آرزوی هواداران خسته از روزهای تکراری ونگر به واقعیت پیوست. هشتگ های Wenger out در فضای مجازی و به صورت تابلو در دستان گانرز به تصویری عادی تبدیل شده، اما حالا که ونگر غزل خداحافظی را می خواند همان ها با گوشه دستمال اشک های خود را پاک می کنند.
نگاهی اجمالی داریم به فراز و فرودهای آرسن ونگر در طول دوران 22 سال سرمربیگری اش در آرسنال:
پیش زمینه حضور ونگر:
دهه نود با نفرین هیسل برای انگلیسی ها آغاز شد. آنها حق ورورد به لیگ قهرمانان را نداشتند و دوری چند ساله آنها پس از پایان محرومیت روی روحیه و عملکردشان به شدت تأثیر منفی گذاشته بود. دهه هشتاد دهه لیورپول بود و بعد از فاجعه هیسل راه برای قدرت نمایی ایتالیایی ها باز شد. وقتی که باشگاه های انگلیسی به خودشان آمدند، در اروپا به سد میلان و یوونتوس و تیم های دیگر برخوردند و پی بردند که از قافله عقب هستند.
در طی سال های دهه نود منچستر پایه های قدرت و تسلط خود را کم کم محکم می کرد و یارگیری های خوب، آنها را به قهرمانی بلامنازع مبدل می ساخت. تیم های دیگر به مقام های دوم بسنده کرده بودند و منچستر به عنوانی فراتر از لیگ برتر می اندیشید.
آرسنال با تیم رویایی جورج گراهام در مقاطعی توانست قدرت را از منچستر بگیرد ولی رسوایی مالی گراهام به اخراجش منجر شد و پس از گراهام در طی دو سال تا زمان ونگر آرسنال چندین مربی به خود دید تا در 1996 سران باشگاه تصمیم به انتصاب آرسن ونگر گرفتند.
درخشش اولیه
ونگر وقتی به هایبری آمد با خودش متدهایی از تمرین دهی و رژیم های غذایی سوغات آورد. به نظر او بازیکنان تنبل و پرخور بودند و خیلی شکلات و نوشابه می خوردند. به سرعت وارد عمل شد و شیرینی را به طور کلی از رژیم غذایی روزانه حذف کرد. خوردن روی نیمکت ذخیره ممنوع شد و به جای غذاهای چرب از سبزیجات و ماهی استفاده شد. روند تغییرات بسیار چشمگیر بود و آنها توانستند منچستر در اوج که در 1999 سه گانه برد را طی سال بعد بارها مغلوب کنند. نسلی طلایی جذب شده توسط جورج گراهام با خریدهای عمدتا فرانسوی ونگر بسرعت مچ شدند و دنیس برکمپ نیز از اینترمیلان خریداری شد تا در خط حمله با وجود آنری و مرد یخی هیچ تیمی از گزندشان محفوظ نباشد. دیگر آرسنال تیمی شکست خورده نبود و به قطب قدرتمندی در لیگ جزیره تبدیل میشد. آرسنال در 1997-98 و 2001-02 توانست دبل کند.
شکست ناپذیر
اوج درخشش یاران ونگر در لیگ جزیره به لیگ بدون باخت آنها برمی گردد. جایی که توانستند رکوردی افسانه ای از خود به جای بگذارند. مغز متفکر این تیم ونگر بود که توانست از بازیکنان درجه یک خود بهترین استفاده را کرده و نام خود را تا ابد جاودانه کند.
تیمی که در درون دروازه ینس لمن را می دید. مدافعی غول آسا به نام سول کمپل راه های نفوذ را بسته بود. اشلی کول و روبرت پیرس، آنری، پت ویرا را هم اضافه کنید.
اوج نمایش آنها حضور تا فینال لیگ قهرمانان و تقابل با بارسا بود که به ناکامی انجامید.
ونگر تا اینجا دوره ده ساله ای از درخشش را گذرانده و بین هواداران بسیار محبوب شده بود. همه او را مورد اعتماد می دانستند و تصمیماتش را بدون قید و شرط می پذیرفتند. ولی باشگاه در دوره ای از بازسازی پایه ای تیمی اشتباهی استراتژیک کرد و ورزشگاهی جدید را ساخت که هزینه های آن کمرشکن و ویران کننده بود.
از عرش به فرش
با جیره بندی بودجه در آرسنال بازیکنان یکی پس از دیگری وداع یار گفتند و بعضی مانند اشلی کول به رقیب همشهری ثروتمند خود پیوستند تا زخمی عمیق بر قلب هواداران و باشگاه بنشانند. تیری آنری به بارسا پیوست و تیم کاپیتان خود را از دست داد، پیرس به ویارئال رفت، لیونبرگ از اوج دور شد و تغییرات مهمی در ترکیب اصلی آرسنال ایجاد شد. دیگر خودتان حدس بزنید چه به سر جنازه باقی مانده آمده.
آرسن ونگر با رقیب جدید و جوان خود در چلسی نیز به جدال کلامی خورد تا پس از فرگی مورینیو نیز به مشتری جدل های جذاب میزگردهای خبری ونگر اضافه شود. ابهت آقای معلم بین شاگردان از بین می رفت و آقای معلم نیز ابزاری برای آرام تر کردن قضایا نداشت. هواداران دیگر 100 درصدی به حمایت از او برنمی خاستند و امارات به مانند هایبری مسلخ میهمانان نبود. تیر خلاص در پیکر ونگر در بدترین روز مربی گری اش یعنی باخت تحقیرآمیز مقابل منچستر به او خورد و کارش را تمام کرد. به قول گفتنی بعد از این باخت دیگر ونگر ونگر قبل نشد که نشد.
#wenger_out
با خودش می گفت که کاری نیمه تمام در آرسنال دارم و تا اتمامش بدون توجه به انتقادات باید بمانم. و ماند تا خوزه برگشت از سفر دور و درازش تا دوباره موی دماغ آقای معلم شود، تا بگوید
برگشتم و می بینم که چیزی در جزیره عوض نشده و ونگر هم هنوز یک جام نبرده....
تلخ و گزنده بود اما واقعیت داشت و ونگر حد فاصل قهرمانی آخرش با شکست ناپذیران تا 2013 نتوانست حتی یک جام ببرد. تقلای او برای سازندگی در تیمی که رفتنش را انتظار می کشید یادآور دیالوگ ویلیام هولدن در سانست بولوار خطاب به نورما دزموند است. جایی که می گوید:
50 سالگی بد نیست، نقش یک جوان بیست ساله را بازی کردن بد است.
ونگر باید می فهمید که مأموریت او به عنوان سازنده پایه های آرسنال جدید مدتهاست پایان یافته و از بین رفتن قدرت سرمربی را در داستان تمدید اوزیل و سانچز می توانستیم مشاهده کنیم. ونگر نباید می ماند تا روزی را ببیند که ستاره ها برایش شرط بگذارند و اسطوره ها به سرزنش رفتار منفعلانه اش بپردازند.
که کارش به جایی برسد که سانچز او را متهم به عدم عطش برای قهرمانی کند و همیشه بسنده به مقام چهارمی.
یا باخت اسفبار به بایرن مونیخ و دو رقمی شدن در دو دیدار و زنگ تفریح حریفان در لیگ قهرمانان.
ای کاش در اوج و زمانی که باشگاه برای رتق و فتق امور مالی خود به فروش بازیکنانی که زیر نظر ونگر رشد کرده بودند دست میزد به اعتراض ترک مسئولیت می کرد تا به این روز نیفتد.
معلم ها را ما با مهربانی می شناسیم و ونگر شاید مهربان ترین و مسئول ترین مربی جزیره به شمار آید.
برایش آرزوی موفقیت داریم