اختصاصی طرفداری- بازی اعداد اثر کریس اندرسون و دیوید سالی، نام کتاب متفاوتی است که در مجموعه طرفداری، تصمیم گرفتیم آن را به صورت هفتگی برای شما ترجمه کنیم. بخش های قبلی کتاب را اینجا ببینید.
از هفته گذشته، ما راه هایی را ارائه می دهیم تا مربیان بتوانند ضعف بدترین بازیکن تیم را جبران کنند. هفته های پیش گفتیم که یک بازیکن ضعیف مانند اورینگ در شاتل فضایی، می تواند یه تاثیرات مخربی بر تیم داشته باشد. گزینه اول این بود که وانمود کنیم او در زمین حضور ندارد. بحثمان را ادامه می دهیم.
گزینه دوم؛ روبرو شدن با حقیقت؛ تقویت و کمک به بازیکن
در مثال قبلی، آرسنال برای ضعف گائل کلیچی در مقابل نانی، وینگر پرسرعت منچستریونایتد، تصمیم گرفت او را با کمک بازیکنان کناری تقویت کند اما 3-1 شکست خورد. در سال 1989، رئال مادرید در نیمه نهایی جام باشگاه های اروپا به مصاف میلانِ آریگو ساکی رفت. دو هفته پیش، دیدار رفت در سانتیاگو برنابئو با نتیجه 1-1 به پایان رسیده بود. رئال مادرید در پست های مختلف، بازیکنان بسیار خوبی داشت و با امید زیادی به میلان رفت. برند شوستر، در خط هافبک نمی توانست از پسِ فرانک رایکارد و کارلو آنچلوتی برآید. همه چیز برای مادریدی ها بد پیش رفت و میلان 5-0 آنها را شکست داد.
زمانی هست که به یک باره به ضعف یکی از بازیکنانتان پی می برید و به طور ابتکاری او را با بازیکنان کناری تقویت می کنید اما این چندان کارآمد نیست. با این حال زمانی هم وجود دارد که شما با برنامه و با استراتژی، ضعف بازیکن ضعیفتان را با بازیکنان کناری پوشش می دهید. یکی از معروف ترین سیستم های فوتبال در تاریخ، یعنی کاتاناچیو، بر اساس همین اصل به وجود آمده است.
همانطور که دیوید گلدبلات در کتابش توضیح می دهد، توپ گرد است. شاید بتوان گفت کاتاناچیو برای اولین بار توسط یک مربی زاده اتریش، کارل راپان در سروته و در دهه 1930 میلادی مورد استفاده قرار گرفت اما او نام ابتکارش را نمی دانست. ابتکار او این بود که یک بازیکن از خط حمله اش کم کرد، و به جای آن، یک بازیکن پشت دفاع سه نفره تیمش گذاشت. آن بازیکن آخر، حریف مستقیمی برای یارگیری نداشت، بلکه فضاهای خالی را پوشش می داد. آن ابتکار فوق العاده جواب داد و راپان موفق شد با سروته و بعد با گراسشاپرز، 7 بار قهرمان لیگ سوئیس شود.
مانند هر ابتکار دیگری مثل اتومبیل، تلویزیون و خیلی چیزهای دیگر، در جای دیگری در کره زمین، عده ای به طور مستقل به این ابتکار دست پیدا کردند. آن مکان ایتالیا بود. ایتالیایی ها می خواستند راهی پیدا کنند تا ضعف بازیکن ضعیف را با سیستم جدیدی پوشش دهند. جیپو ویانی، مربی سالرنیتانا، از سری بی شروع کرد اما با رم و میلان و تیم ملی ایتالیا، به اوج رسید. او متقاعد شده بود که از یک مدافع میانی به عنوان سوییپر استفاده کند.
ویانی سال ها فکر می کرد تا به یک نتیجه برسد. تصمیم گرفته بود هر طور شده سیستمی طراحی کند که دفاع تیمش فوق العاده باشد. با الهام گرفتن از ماهیگیری، او توانست به یک ایده جالب برسد. در ماهیگیری، از دو تور استفاده می شود تا اگر ماهی ها توانستند از تور اول خلاص شوند، قطعا در تور دوم به دام بیفتند. ویانی تصمیم گرفت یک مدافع آخر، پشت مدافعانش بگذارد تا اگر مهاجمی توانست از دست مدافعانش خلاص شود، در دام آن مدافع بیفتد.
نرئو روکو در میلان و هلنیو هررا در اینتر این فکر را گسترش و توسعه دادند. کم کم سیستمی طراحی شد که حداقل دو نسل از ایتالیا به طور کامل از آن استفاده کردند و نام آن را کاتاناچیو گذاشتند. کم کم زیر نظر آنها و دیگر مربیان ایتالیایی، کاتاناچیو به عنوان یک سبک ظالم، بدبینانه، دفاعی، بی نظیر و محتاطانه شناخته شد. معروف است که نرئو روکو به بازیکنانش گفت: " هر چیزی را که تکان می خورد، بزنید. اگر توپ بود، چه بهتر." البته که این جمله به طور کامل گویای سبک فوق العاده کاتاناچیو نیست بلکه این سبک روش بسیار خوبی برای پوشاندن نقطه ضعف تیم است. کاتاناچیو در واقع کاری می کند که هیچ مدافعو هافبکی تنها نماند، اگر اشتباه کرد، یک نفر دیگر سریعا رسیدگی می کند تا هیچ فضایی در اختیار مهاجمان نباشد. آنها برتری عددی در زمین کسب می کنند. یک فوق ستاره به احتمال فراوان مقابل دو بازیکن خوب هم کم می آورد.
گزینه سوم؛ او را تعویض کنید
همه مربیان نمی توانند ویانی، روکو، هلنیو هررا یا راپان باشند. همه مربیان نمی توانند در حالی که یک شب در کنار قایق های ماهیگیری هستند، با یک ایده و استراتژی ناب برگردند. همچنین همه مربیان به بازیکنانشان آنقدر اعتماد ندارند که ضعف بازیکن ضعیف را بپوشانند. بیشتر مربیان ترجیح می دهند شرایط کاملا در کنترل خودشان باشد و این یعنی به طور ساده، نقطه ضعف تیم را حذف کنند.
به نظر آسان می آید. به بازی تیمتان نگاه کنید، دقت کنید کدام بازیکنتان بدترین عملکرد را دارد و او را تعویض کنید اما هنر تعویض، جزئیات ریز زیادی دارد. در تحقیقی که در دانشگاه اویدو و لیسبون انجام شد، مشخص شد که بیشتر بازیکنانی که برای تعویض بیرون می روند، هافبک هستند و 40 درصد از تمام تعویض ها، ورود یک هافبک به جای یک هافبک دیگر است. بیشتر مهاجمان، با یک مهاجم دیگر تعویض می شوند اما دوباره، در 40 درصد از مواقع، به جای مهاجمان، هافبک ها به میدان می روند. حداقل تعویض ها در خط دفاعی انجام می شود و خیلی به ندرت پیش می آید که مدافعان و مهاجمان در یک تعویض، جای یکدیگر را بگیرند.
بر اساس تحقیق برت مایرز، پروفسور دانشگاه ویلانووا، تعویض های بسیار کمی در نیمه اول انجام می شود و در 6 دقیقه اول، این درصد حتی بسیار کمتر است. نمونه های آماری او، بازی های لیگ برتر، لالیگا و سری آ بودند. طبق تحقیقات او، بیشترین تعویض های اول، در بین دو نیمه و همچنین بین دقایق 56 تا 65 رخ می دهند. بیشتر تعویض های دوم، بین دقیقه 66 تا 80 انجام می شوند و آخرین تعویض، اغلب اوقات در ده دقیقه پایانی انجام می شود.
این بهترین راه برای استفاده از تعویض هاست؟ آیا راهی وجود دارد که نه تنها بازیکن ضعیف تعویض شود، بلکه یک یار بسیار تاثیرگذار وارد زمین شود؟
مایرز برای این سوال ها پاسخ دارد. او با استفاده از آمار سعی کرد بفهمد که دقیقه خاصی وجود دارد که بتواند با تعویض در آن دقیقه، بهترین کارایی را داشت؟ نرم افزارهای آماری می توانند تاثیر تعویض ها را نشان دهند. اینکه ممکن بود تعویض یک بازیکن باعث فرار از شکست شود؟ همچنین نشان می دهند که پس از تعویض، سطح تیم بالاتر یا پایین تر رفته است.
تحقیق های مایرز باعث شد یک نسخه برای تعویض موفق داشته باشیم. بر اساس یافته های او، اگر تیمی در حال باختن باشد، مربی باید تا قبل از دقیقه 58 اولین تعویضش را انجام دهد، دومین تعویض قبل از دقیقه 73 و سومین تعویض، قبل از دقیقه 79. اگر تیم او در حال شکست نباشد، مهم نیست چه زمانی را برای تعویض انتخاب کند.
به یاد داشته باشید که ما به دنبال راهی هستیم که نقطه ضعف تیم را پوشش دهیم. از هر بازیکن، سطح توقع خاصی وجود دارد و انتخاب بهترین بازیکنان مورد انتظار برای ترکیب ابتدایی کاملا عادلانه است. بعد در طول جریان بازی، به دلیل خستگی، بازیکنانی که باز هم انتظار بیشتری از آنها داریم، به مرور جانشین می شوند. این زمان تعویض شماست.
هیچ قانونی وجود ندارد که مربیان برای انتخاب زمان تعویض، از آن پیروی کنند. قانون 58-73-79 که ذکر کردیم، بیشتر از همه در MLS و در جام های جهانی مورد استفاده قرار گرفته است. این در حالی است که مربیان در لیگ برتر و بوندس لیگا برای تعویض ها محافظه کارتر هستند.
طبق آمار ما در تحقیقات، در لیگ برتر زمانی که تیم ها از قانون 58-73-79 برای تعویض پیروی کرده اند، در 40 درصد از اوقات اختلاف در عقب ماندن را کم کرده اند و اغلب اوقات به تساوی رسیده اند. در زمان هایی که مربیان لیگ برتر از این قانون استفاده نکرده اند، تنها در 22 درصد از اوقات اختلاف کم شده است. بر اساس این تئوری، مربیان مخالف تعویض مانند یورگن کلوپ در دورتموند و رافا بنیتس در لیورپول، شانس تیمشان را برای بازگشت به بازی کم می کنند.
در تمام لیگ های اروپایی، استفاده از قانون 58-73-79، شان تیم ها را برای کامبک در زمانی که عقب افتاده اند، افزایش می دهد. بیشترین تفاوت در سری آ اتفاق می افتد. در ایتالیا، در 52 درصد از اوقاتی که تیم ها عقب افتاده اند، استفاده از این قانون تعویض، باعث شده در آن بازی امتیاز بگیرند و تیم هایی که از این قانون استفاده نکرده اند، تنها در 18 درصد از اوقات این شانس داشته اند که کامبک بزنند.
مربیانی که هرگز این قانون را رعایت نمی کنند، تاوانش را می دهند. تنریفِ تحت هدایت خوزه لوئیز اولترا را در نظر بگیرید. او برای جانشین کردن ترکیب اصلی اش، هرگز از قانون 58-73-79 استفاده نکرد. آنها در بازی هایی که عقب افتادند، تنها دو بار موفق شدند امتیاز بگیرند. تیم در نهایت سقوط کرد و مربی اخراج شد.
دلیلی که برخی مربیان از این قانون پیروی نمی کنند، واضح است. به طور ساده، آنها در تخمین کم شدن کیفیت بازیکنان اشتباه می کنند و باید افت بازیکنان ترکیب ابتدایی را به وضوح ببینند تا دست به تعویض بزنند. اما چرا مربیان در انتخاب بهترین زمان برای تعویض اشتباه می کنند؟ روانشناسان از شنیدنش متعجب نمی شوند. تاخیر، یک فرایند ناخودآگاه و طبیعی از سوی انسان است. آنها به بازیکنان ترکیب اصلی خود اطمینان دارند و فاصله کیفیت آنها با یار تعویضی را در نظر می گیرند. این فرایند، که ما به آن "لنگر انداختن" می گوییم، باعث می شود مربیان به این راحتی از اعتمادشان به بازیکنان اصلی دست نکشند، مگر آنکه به طور آشکار افول آنها را در بازی ببینند. تا آن موقع هم احتمالا برای تعویض دیر شده است. مربیان باید قبل از اینکه شرایط آشکار شود، تشخیص بدهند و تعویض کنند. هنر تعویض این است.
بازیکنان معمولا ترجیح می دهند هرگز تعویض نشوند، مگر آنکه مصدوم باشند. آنها همیشه می خواهند به مربیان بفهمانند که هنوز چیزهای زیادی می توانند به تیم بدهند و این تشخیص را برای مربیان سخت تر هم می کند.
کریس کارلینگ، دانشمند فوتبالی که برای لیل فرانسه، زمانی که قهرمان این کشور شد، کار می کرد، از یک سیستم کامپیوتری استفاده کرد تا بفهمد بازیکنان در طول یک بازی چقدر از زمین را پوشش می دهند. او سرعت و استحکام بازیکنان را نیز اندازه گیری می کرد. کارلینگ و همکاران دریافتند عملکرد بازیکنانی که تعویض می شوند، در نیمه اول و دوم تفاوتی ندارد.
شاید به نظر آید که این یعنی افتی در قدرت بدنی بازیکنان ایجاد نمی شود و دلیلی برای تعویض آنها وجود ندارد اما اینطور نیست: در یک تحقیق دیگر از کارلینگ، او عملکرد و توان سایر بازیکنان را بعد از تعویض یک بازیکن اندازه گیری کرد و متوجه شد فوتبالیست ها متخصص این هستند که آهسته بدوند و در حدی کمتر از اوج خود کار کنند. این یعنی بازیکنان در بازی معمولی، مشکلی ندارند. مثلا کارهایی که با توان 90 درصد می توان انجام داد، مشکل ساز نمی شوند اما زمانی که قرار است یک کورس سریع بگذارند یا یک تکل مهم بزنند و در واقع 100 درصد توان را نیاز دارند، کم می آورند و آن را انجام نمی دهند. در ابتدای بازی، آنها به راحتی از پس کارهای 100 درصد بر می آیند اما در نیمه دوم این کار بسیار سخت تر می شود.
نکته بعدی شاید این باشد که عملکرد بازیکن خروجی را به حساب نیاوریم و ببینیم بازیکن ورودی چگونه عمل می کند. کارلینگ و همکارانش دریافتند مهاجمان و هافبک هایی که وارد زمین می شوند، نسبت به سایرین که در زمین مانده اند، استراحت بسیار کمتری می کنند و وقفه ای بین عملکرد آنها وجود ندارد. آنها می توانند کارهای سخت و در واقع 100 درصد توان را پشت سر هم انجام دهند.
به بیان دیگر، بازیکنان ورودی، در سطح بالاتری از بازیکنان خروجی کار می کنند. اگر مربیان برای یک افت آشکار صبر کنند، به احتمال زیاد، زمان برای تعویضشان دیر شده است. شاید بهتر باشد از همان قانون 58-73-79 استفاده کنند تا نیاز نباشد یک تشخیص سخت بدهند.
در فصل 2009-2010، پورتموث تحت هدایت آورام گرانت می توانست این قانون را در 21 بازی عملی کند. گرانت ترجیح داد تنها در 4 بازی از آن استفاده کند. در دو بازی از آن چهار بازی، تیمش به گل رسید و اختلاف را کاهش داد. در 17 بازی که از این قانون پیروی نکرد، در 14 مورد اختلاف بیشتر شد یا همانقدر ماند. اگر او از قانون 58-73-79 استفاده می کرد، ممکن بود از سقوط تیمش جلوگیری کند.
گزینه چهارم؛ تلاش برای پیشرفت بازیکن
یک مربی خوب، بازیکن ضعیفش را زیر پر و بال خود می گیرد. از دانایی و دانش خود به او می بخشد و از او یک بازیکن بهتر می سازد. طوری که ما تصور می کنیم، مربیان در طول هفته برای دو کار استخدام شده اند: توسعه تاکتیک برای پوشاندن نقاط ضعف تیم و برطرف کردن نقاط ضعف تکنیکی بازیکنان. ضعف بازیکنان به دو دسته تقسیم می شود، مهارت و تلاش. برای تلاش، مربی باید به بازیکن انگیزه بدهد و برای مهارت، باید به او یاد بدهد.
هفته آینده به این می پردازیم که چگونه مربیان باید به بازیکنان انگیزه و مهارت بدهند. همچنین پنجمین گزینه برای حل مشکل بدترین بازیکن را ارائه می دهیم: فروش بازیکن و راه و اصول آن.