به چه قیمتی ؟! .. سوال اصلی این است .
مهمترین تفاوت سینما و تلویزیون بدون شک همه گیر بودن تلویزیون است . شما در یک برنامه تلویزیونی با " عموم مردم " سر و کار دارید . یک مخاطب عظیم بزرگترین سرمایه تلویزیون است و به تبع همین وقتی که عموم مردم مخاطب تلویزیون هستند طبیعتا انتظار شاهکارهای هنری را از سریال های تلویزیونی سیما نداریم اما آیا استانداردهای حداقلی نباید وجود داشته باشد !؟..
اساسا غایت تلویزیون شاید تنها "سرگرم کردن" باشد . شاید بتوان گفت سینما مدیوم کارگردان و تئاتر مدیوم بازیگر و تلویزیون مدیوم مخاطب است !. رسالت یک مجموعه تلویزیونی شاید تنها جذب مخاطب باشد ، و پایتخت شاید در کنار برنامه نود " تلویزیونی ترین " برنامه صدا و سیما به شمار می رود . اما بحثی که اینجا مطرح می شود این است که تقلا برای خنداندن مخاطب به چه قیمتی ؟!
شاید بی جهت نیست که گروچو مارکس کمدین برجسته سینما روزی به طعنه در مورد تلویزیون گفت که بسیار از تلویزیون متشکر است چون هر بار که در خانه اش تلویزیون روشن می شود او به سراغ کتابی برای خواندن می رود ( نقل به مضمون )
وقتی که در نوروز 90 اولین بار پایتخت از سیما پخش شد فکر نمی کردیم اکنون شاهد فصل 5 آن باشیم . شاید خود سیروس مقدم و تیمش هم ذره ای به این فکر نبودند . اما آیا صرف اینکه موفق به خنداندن احتمالی بیننده شدیم مجوز دنباله سازی را داریم ؟!. آیا هیچ سریالی در کشورمان به پنجمین فصل رسیده است ؟! . چ حمایت پیدا و پنهانی از سوی مدیران سیما مسبب این امر است ؟ .
اگر در تعریفی بسیار ساده کمدی را اثری بدانیم که در بیننده شادی و نشاط ایجاد می کند ، بدون تردید غنای آن اثر کمدی در مفاهیمی است که به واسطه آن مخاطب را خندانده است . در پایتخت اما بیشتر با لودگی و تکرار مکررات تکیه کلام ها برای خنداندن استفاده شده است .
خشت اولی که کج نهاده شد باعث شده که در 5 فصل و شاید " تا ثریا " این دیوار ، کج برود ! .
در ابتدا با خانواده ای مواجه شدیم که در " علی آباد " زندگی می کردند . بر اثر اتفاقاتی مجبور به مهاجرت به " پایتخت " شدند . موسیقی تیتراژ پایانی بیشتر از این که مازندرانی باشد گلستانی بود حتی پرستو خواهر ارسطو پوششی مشابه گلستانی ها داشت اما مصداق سازی زیادی صورت نگرفته بود و علی آباد بیشتر مکان تخیلی و نا کجا آباد بود ، اما در ادامه مصداق سازی بسیار زیادی صورت گرفت ، بارها نام مازندران و ساری ،قائمشهر ، زیراب و بابل و دیگر شهرهای مازندران را شنیدیم بارها نام میدانهای مختلف و حتی کوچه ها و بلوار ها و خیابانهای مختلف شهرهای این استان شمالی را شنیدیم . این امر آگاهانه یا ناخود آگاه بیننده را وادار به قضاوت می کند . اگر به " مشت نمونه خروار " اعتقاد داریم پس می توانیم کاراکترهای پایتخت را نمونه مردم مازندران بدانیم . بوی تند و مشمئز کننده غرض ورزی از این سریال بلند شده است .
مخاطب شمالی در ابتدا تنها از " بد لهجه بودن " که دستمایه ایجاد خنده مخاطب می شد شاکی بود اما اکنون با شخصیت های مازندرانی طرف است که فاقد هر گونه تعادل شخصیتی هستند ، اساسا پر خاشگرند ، بسیار دروغ می گویند و حتی از فاصله نزدیک و در دو قدمی هم دیگر با فریاد صحبت می کنند .
برخلاف فامیلی شخصیت اصلی داستان هیچکدام از کاراکترهای مازندرانی " معمولی " نیستند ، حداقل اگر با اغماض این را نادیده بگیریم ، به زبان آوردن اینکه شخصیت ها " معقول" هستند کاملا به دور از انصاف و خلاف واقعیت خواهد بود .
تیپ سازی صورت گرفته توسط کارگردان و بازیگران و نویسنده باعث شده که شخصیت ها تماما بی سواد بی ادب پرخاشگر ناتوان در تمام ابعاد و بسیار غیر معقول باشند نکته جالب این است که تنها شخصیت "معقول" سریال هما همسر نقی است که " فارسی " صحبت می کند و " مازندرانی " نیست !! .
تمهیداتی که برای خنداندن مخاطب به کار رفته است به شدت زننده هستند ، تکرار چندین و چند باره کلمه هایی که کل اعضای خانواده و حتی کل اهالی " علی آباد " معنی آن را نمی دانند و ناتوانی اغلب شخصیت های سریال در تلفظ صحیح کلمات ( علاوه بر اغراق زیاد و بد لهجه بودن شخصیت ها ) شاید همه ما را به این باور می رساند که با مردمی بی سواد مواجه هستیم اما حقیقت چیز دیگری است ، مازندران طبق آمار با سواد ترین استان کشور است !!.
http://dabestanonline.com/%D9%85%D8%B9%D8%B1%D9%81%DB%8C-%D8%A8%D8%A7%D8...
براستی آیا هدف وسیله را توجیه می کند ؟!. تا حدی که به گفته خود عوامل ساخت سریال ، بدون حتی یک صفحه فیلم نامه اقدام به ساخت فصل سوم این سریال نمودند!.شاید باید کمی دیدگاه مان را تغییر دهیم ، شاید حداقل باید طرح و برنامه ای داشته باشیم نه این که ملغمه ای از ادا و لودگی در بین انبوهی از تبلیغات مختلف باشیم. فرقی نمی کند که " اطلس مال " باشد یا " تاژ " و یا حتی " سازمان اوج " پایتخت همیشه غرق در تبلیغات برای افراد شرکتها و سازمانهای مختلف بوده است اما ای کاش کمی تعادل را برقرار می کرد . این که نقی و ارسطو شیر مخصوص "حیوانات خانگی " را می خورند جز مشمئز کننده بودن چیز دیگری است !؟ . آیا مردم مازندران بعد از فوت عزیزان خود ، ظاهری تا این حد نا آراسته و مشابه انسانهای نخستین دارند ؟!. علت این که تصویری بسیار عقب افتاده و به دور از تمدن از مازندران می بینیم چیست ؟! به راستی در دور دست ترین روستاهای شمال کشور هم با موتور سیکلت و با قیچی برای ختنه کردن کسی، نمی آیند !!!. حتی شخصیتهایی که هیچ نقش مهمی در سریال ندارند یا حضور بسیار کوتاه در حد چند ثانیه دارند هم شخصیتهای بسیار نا معقولی هستند . برای مثال همسر آقای معینی رییس هیئت کشتی ، در هنگامی که نقی به همراه پدرش به خانه آنها رفته رفتار بسیار تندی با مهمان دارد بسیار پر خاشگر است یا حتی شخصیتهایی که در سریال حتی حضور ندارند هم ، اصلا شخصیت های معقولی نیستند!! توجه شما را به لحظه ای جلب میکنم که نقی بر روی پل عابر پیاده به انتقاد از معلم خود بابت سیلی هایی که در گذشته از او خورده ، می پردازد و در ادامه نام تمام افرادی که به عقیده او مسبب آن اتفاقها بودند را می برد و نکته جالب واکنش ارسطو است هنگامی که در جواب این دیالوگ را از او می شنویم که یک به یک در مورد آنها می گوید که یکی از آنها در زندان فلان شهر است یکی از آن افراد معتاد شده است یکی دیگر در زیراب راننده نیسان است و عاقبت به خیر نشده . آیا در هیچ کجای کشور عزیزمان با تابلو "گنبد سازی برادران فروردین بدون ناصر " مواجه شده اید ؟!!!. پدر نقی شاید با وجود آلزایمر داشتن از دزدی تبرئه شود ولی چرا برادر او دست کج است ؟! نقی در آن لحظه سعی می کند توضیحاتی برای قانع کردن همکار خود بدهد اما در هواپیما می بینیم که خود او در گفت و گو با هما هم اقرار به دزد بودن برادرش می کند و بیم از دزدی او در زمان حضور برادرش در فروشگاه دارد. در صحنه ای هومن حاجی عبداللهی خطاب به عوامل هواپیما هشدار می دهد که ما مازنی ها به شدت پشت یکدیگر هستیم و درست کمی بعد آبروریزی و درگیری بین ارسطو و نقی را شاهد هستیم ! .
پایتخت در تک بعدی ترین حالت ممکن تنها تلاشی نافرجام در صدور پیامهای سیاسی و دینی آنهم از نوع حکومتی است . در پایتخت 5 با مطرح کردن مسائل داعش و ضرورت حضور نظامی در منطقه این مورد نمود عینی تری دارد . اما این مورد در پایتخت نهادینه است . مثلا نمایش دادن چندین و چند باره صحنه های نماز خوانی یا جلسات حل مشکل اهالی در مسجد محل ، یا لحظه ای ک فهمیه در تحسین انتخاب اسامی پسران " اوس موسی " می گوید نام بچه ها باید دینی و قرانی باشد یا در هواپیما نقی به برادرش که می گوید در خانه او جشن حنابندان برگزار خواهند کرد گفت مردها و زنها باید جدا باشند ! و هزاران مثال دیگر ، همین قدر غیر دراماتیک و همین قدر شعاری !!.
روزگاری در ابتدای شکل گیری صنعت سینما و با همه گیر شدن آن ، هالیوود با مشکل ممیزی دست و پنجه نرم می کرد به حدی که بیم از دست رفتن گیشه به کابوس تهیه کنندگان تبدیل شده بود ، در پایان اما تصمیم جالبی اخذ شد ، در چند حلقه اجازه بدگویی فحاشی صحنه های جنسیتی مستی و ... داده می شد ولی در پایان باید شخصیت اصلی تطهیر می شد باید توبه می کرد ابراز ندامت از رفتارهای زننده خود می کرد بیننده باید شاهد تزکیه نفس شخصیتهای داستان می بود . اساسا سینماگران با یک " پایان خوش " آن چه را می خواستند مجددا به دست آوردند . چیزی که به وضوح آن را در پایتخت هم می بینیم . در پس تمام این دشنام ها روحیه تهاجمی شخصیتها و بی سوادی آزار دهنده شان و لودگی بی پایان آنها ، مفاهیمی چون ساده زیستی متدین بودن خانواده دوستی به شکلی کاملا تک بعدی به مخاطب القا می شود .
نکته جالب دیگر این که دوربین روی دست هم که گاها مورد استفاده قرار گرفته ، بیشتر حس مستند بودن و " حقیقی " بودن به اتفاقات این سریال به آن می دهد .
آقای تنابنده ! شما به خاطر شوخی با ابراهیم تاتلیس عذرخواهی کردید ، شاید بهتر باشد یک بار هم که شده از مازندرانی ها و شمالی ها هم عذر خواهی کنید! .
به دور از تمام این مسائل ،آقای مقدم آیا درست است که آگاهانه خود را در یک چهارچوب جواب پس داده مقید کنیم ؟!. آیا وقت آن نرسیده که از پوسته بیرون بیایید و کمی برای خلق داستانی جدید تلاش کنید؟!.
پی نوشت : " تا ثریا " که به عنوان تیتر این مطلب از آن استفاده شده ، عنوان یکی از سریال های سیروس مقدم است .