خرید کتاب مزرعه حیوانات
نقد و بررسی کتاب مزرعه حیوانات
اولاً این که رمان قلعه حیوانات دارای زبانی ساده و روان طنز آمیز و بسیار سرگرم کننده و جذاب می باشد و در عین حال ، بر پایه سبک نمادین و سمبلیک می باشد در واقع نویسنده به گونه ی داستان را مطرح کرده که فرد با خواندن آن پی به موضوع مطلب می برد و با صراحت و شجاعت کامل احساست شخصی خود را در این رمان بیان نموده است.
بهتر بود که نویسنده داستان را کمی مفصل تر بیان می کرد چرا که این امکان وجود داشت که داستان خیلی پر ماجراتری و جنجالی تر باشد چرا که در طول تاریخ ادبیات حیوانات یک بار بیشتر خسته نمی شود.
در بین جملات بی نظیر و تا حدودی طنز آمیز و نمکی میم توان به جمله ی جناب بنجامین الاغ که می گفت: « خدا به من دمی عطا کرد» که مگس ها را برانم ولی کاش نه دمی داشتم و نه مگسی آفریده می شد.»
با مفهوم ترین جمله ی در بین جملات این قلعه گفته شده که با جامعه کنونی نویسنده مطابقت دارد می توان به این جمله اشاره کرد: «تنها بنجامین معتقد بود که جزئیات زندگی طولانیش را به خاطر دارد و می داند همهچیز همان است که همیشه بوده و بعد ها نیز به همین منوال خواهد بود، زندگی نه بدتر می شود و نه بهتر او می گفت گرسنگی مشقت قوانین لا یتغیر زندگی است.» که این بدین معناست که انقلاب کارگری بر پایه نظام کمونیسم پایدار نخواهد بود.
به نظر من نویسنده با بیانی گیرا و زبانی مسلط به خوبی توانسته فقر و استبداد حاکم بر جامعه خود را آن طور که باید و شاید مدنظر خود می باشد، توصیف نماید، جامعه که در آن علی رغم شرایط آشکار ظلم و ستم به دلیل عدم آگاهی و یا به دلیل عدم آزادی بیان، هیچ کس حق اعتراض به رژیم مستکبر را ندارد و در آن افراد به حداقل امکانات قانع می باشد که نمونه ان در متن گوسفندان این قلعه می باشد یعنی خفقان سیاسی که همان گونه در اشعار ملک الشعرای بهار این گونه پیام مشاهده می شود در واقع نویسنده دو طبقه با فاصله زیاد را به تصویر می کشد 1- طبقه بالا خوک 2- طبقه پایین جامعه
به عبارتی دیگر نویسنده داستان را به گونه ی مطرح کرده که ذهن خواننده ناخود آگاه به دنبال واقع این افراد جامعه هستند که اجازه گرفتن قدرت و اختیار حکومت را به افرادی همچون ناپلئون می دهد.
تحلیل شخصیتها
افرادی مانند بنجامین که نسبت به مسائل جامعه بی تفاوت می باشد و در بعضی مواقع به جزئیات مسائل نیز تیزبین می باشد و لیکن آزادی بیان ، آن طور که باید و شاید ندارد. و یا افرادی مانند با کسر که هر چند دارای شخصیت بلند همت، عزم راسخ و سخت کوش می باشد و لیکن ظلم و فساد موجود در جامعه را نمی تونه ببینه و شیوه تفکر او بر این پایه استوار است که تنها یک حزب حق تصمیم گیری در شرایط موجود در جامعه را دارد. و نماینده طبقه ی کارگر در انقلاب روسیه می باشد. در جامعه افرادی مانند خوک ها به ویژه ناپلئون بوده که فقط به فکر خود بوده و از سادگی افکار جامعه سوء استفاده نموده و سعی می کنند آنها (سگ، گوسفندان و اسبها) را به زیر سلطه خود در بیاورد و یا وجود سگ هایی در جامعه که حریص و طمع کار بوده که برای سرمایه اندوزی دست به هر جنایتی می زنند به گوسفندان نماد افراد ضعیف، ترسو و دارای سطح فرهنگ پایین می باشد که با وجود شرایط آشکار ظلم و ستم قادر به حمایت از خود نیستند و فاقد آزادی بیان می باشد از این رو همواره از سوی سگ ها به ویژه خوک ها مورد سوء استفاده قرار گرفته می شود.
به نظر من در ابتدای داستان همت و ارادۀ بلند حیوانات بسیار خوب بود ه به رهبری میجر طی یک انقلاب سبب می شود که جونز حاکم این مزرعه گریخته و در نتیجه آرامش و رفاه در جامعه برپا شود و لیکن به دلیل عدم انتخاب رهبر صحیح و به تبع عدم آگاهی و یا عدم آزادی بیان، می توان گفت که وضع مجدداً به روال قبلی بازگشته می شود و حیوانات مزرعه فنای این رژیم می شوند.
با خواندن این رمان به راحتی می توان هدف نویسنده یعنی انتقاد از انقلاب کارگری پرولتاریا تحت نظام سرمایه داری کمونیسم شوروی سابق به نمایندگی لنین و به ویژه استالین پی برد.
از نظر نویسنده، هیچ یک از شخصیت های داستان دارای صفتی مطلق نمی باشد. وجود روشنفکران این جامعه یعنی ناپلئون و اسنوبال که در گذشته به انتقاد از نظام به حاکمیت جونز می پرداختند ولی بعد ها خود با به دست گرفتن قدرت در مجموع اصول این قوانین میجر را به زیر پا می گذارند و با دچار انحراف می کنند یا همان با کسر که در قسمت جای قبل به تحلیل شخصیت های آن پرداخته شد که دارای شخصیت صبور، سخت کوش، پرهمت را دارد و لیکن از سطح آگاهی و سطح فکری پایین را متأسفانه دارا می باشد و نمی تواند این نیرو و استقامت خود را می بایستی در چه جهت به کاربرد بنجامین علی رغم این که به کوچک ترین جزئیات جامعه خود آگاه بود و لیکن نسبت به همه مسائل جامعه بی تفاوت بود..
به نظر من این دنیا پیام کلی که در بر داشت در دو خط می توان عنوان کرد. اینکه هر انقلابی روزی به انحراف کشیده می شود. و نیز تلاش در جهت دستیابی به قدرت و سرمایه اندوزی ایجاد جامعه ی بی طبقه را غیر ممکن می کند.
درون مایه
داستان از این قرار است که آقای جونز که در حال بستن درب مرغدانی بود به دلیل شراب خوری و مستی زیاد فراموش می کند که درب منفذ بالای آن را ببندد. و میجر – خوک نر – طی یک خوابی همه حیوانات را به دور خود جمع نموده و از آن ها می خواهد که علیه جونز – حاکم مزرعه – شورش کرده و خود حکومت را به دست بگیرند که سرانجام حیوانات جونز را طی یک انقلابی از مزرعه بیرون می کنند. بعد از مرگ جونز، اصول حیوانگری برروی دیوار حک می شود، مغز متفکران این انقلاب را دو خوک اسنو بال و ناپلئون بر عهده داشتند ناپلئون واسنوبال همواره در افکار خود با یکدیگر اختلاف داشتند ولی یک سری مسائلی، هنگامی که اسنو بال اوضاع را مطابق با وفق خود نمی داند فرار را بر نبرد ترجیح می دهد. به مرور زمان زندگی این حیوانات وارد عرصه جدیدی می شود و حیوانات به بیکارگی و مورد ظلم و ستم قرار می گیرند و در استناد به این قانون *** « هیچ حیوانی، حیوان کشی نمی کند» به « هیچ حیوانی بدون دلیل حیوان کشی نمی کند»، تبدیل می شود و شعار « همه حیوانات برابرند» با تغییر و تحریف به جمله « بعضی حیوانات برابر ترند» تبدیل می شود. و یا جمله « چهار یا خوب، دوپا بد» به جمله « چهارپا خوب، دو پا بهتر» تبدیل می شود، به گونه ای که با توجه به این تحریفات در قوانین در انتهای کتاب مشاهده می شود که ناپلئون پا بین کینگتن در یک میز در حال خوردن شراب و غذا می باشد.
همان طور که گفته شد این کتاب بر ضد نظام سرمایهداری سوسیالیسم و یا استالینیسم نوشته شده است از این رو در این پاراگراف بر آن است که نظام کمونیسم 1917 روسیه با کتاب مزرعه حیوانات جورج اورول بر اساس آن چه که از این نظام تا حدودی از طریق کتاب های درسی و غیر درسی آشنایی دارم – وفق داده شود.
کشور روسیه (مزرعه حیوانات) که وسیع و همچنین ارتش نظامی زیادی برخوردار بود که فردی به نام تزار – همان روسیه ترازی - ( آقای جونز) در آن حکم فرما می کرد که دارای فاصله طبقاتی زیادی بود، دهقانان ثروتمند ( انسانها ) و کشاورزان ضعیف ( حیوانات (حیوانات) که سرانجام شخصیت مقدس به نام لنین ( میجر) از کارگران و دانشجویان خواستار اعتصاب و انقلاب علیه نظام سرمایه داری و با تبعیض طبقاتی و در جهت برقراری حاکمیت نظام بی طبقه شد و هر شعاری غیر از « سرنگونی رژیم و تشکیل حکومت کارگری» را « خیانت به منافع کارگر» دانست. و با همراهان خود تشکیل حزب بلشویک (اکثریت) را دادند به طوری که لنین پس از ورود به روسیه در 1917 سیاست ضرب دولت موقت را ترور کرد و انقلاب بورژوایی (سرمایه داری) را به سمت انقلاب پرولتاریایی ( کارگری) پیش برد. ( همان گونه که میر که شب قبل خوابی دیده و خواستار تغییر و تحریف جهت زندگی حیوانات شده بودند و طی برپایی جلساتی از حیوانات خواستار برکناری آقای جونز در جهت رفع تبعیض طبقاتی و برقرار ی صلح و آرامش شد که سرانجام طی انقلابی، حیوانات آقای جونز را به رهبری میجر بیرون راندند و خود حاکمیت آن را به عهده گرفتند و شعار «چهارپاها خوب، دوپاها بد» را مطرح کردند. لنین (میجر) طی عملیاتی در جنگ در 1918 زخمی و سرانجام رهبری حزب دو شخصیت تاریخی شوروی یعنی تروتسکی ( اسنوبال) و استالبن ( ناپلئون) بر عهده گرفتند.
از آن جا که شخصیت تروتسکی به دلیل برقراری روابط صلح با کشور آلمان و تبع پیروزی بلشویک ها، نسبت به استالین در میان مردم محبوب تر به نظر می رسید. در واقع تروتسکی و استالین هر دو در شکل گیری حکومت با یکدیگر اختلاف عقیده داشتند بدین معنا که صلح با کشورهای سرمایه داری غرب بود در حالی که تروتسکی خواهان انتشار نظام کمونیسم کارگری به سایر نقاط بود. ( فرستادن کبوترها به سایر مزارع). بعد از انقلاب اکتبر 1917، روال زندگی کارگران و اقشار ضعیف همچون سابق گشت در حالی که او مدعی بود که سیاست هایش را بر مارکیسم – لنیسم برپا کرده است. استالین از این واقعیت که تروتسکی درست قبل از انقلاب به بلشویک ها پیوسته بود استفاده کرد و توجه عموم را به اختلافات بین تروتسکی و لنین جلب نمود یکی از سایر دلایل قدرت گیری استالین این واقعیت بود که تروتسکی با انتشار وصیت نامه لنین مخالفت می کرد و در این وصیت نامه لنین به ضعف و قدرت را به دست بگیرد که سرانجام با یکی از یارانش تروتسکی را تبعید و پس به قتل رساند ( از آن جا که اسنوبال در جنگ گاودانی توسط جونز زخمی شد، ناپلئون از این فرصت استفاده کرد و توطئه هایی علیه اسنوبال به کاربرد مثلاً این که او (اسنوبال) یکی از همسدتان جونز بوده و او فردی خائن به قوانین و اصول حیوانگری می باشد که با این توصیفات او را به مزارع دیگر تبعید و پس به قتل رساند»
استالین به کمک چکا « پلیس مخفی روسیه» تک تک مخالانش را از میان راه برداشت ( اشاره به جنایت های ناپلئون در کشت و کشتار حیوانات شامل سه خوک، گوسفندان، سه مرغ اسپانیایی ... دارد که در واقع قانون میجر - هیچ حیوانی حیوان کشی نمی کند – را زیر پا گذاشت).
او سرانجام پیوند عدم تعرضی با هیتلر بست و طبقه خود را به سوی بورژوایی و سرمایه داری سوق داد. ( مزرعه پنبچ فیلد نماد کشور آلمان نازیسم است چرا که هم وسعت کشورش در مقایسه با گیل کینگ تون اندک است از طرف دیگر مالک آن یعنی فدریک که چون فردی میله گر، خائن و یا ظالم و ستم کار می باشد همان هیتلر می باشد و مزرعه فاکس وود همان کشورهای بریتانیا یعنی فرانسه و انگلیس می باشد که قلمرو شان داری وسعت زیادی می باشد). استالین ابتدا شعار مرگ بر هیتلر را سرلوح کار خود قرار می دهد اما پس تغییر رویه داده و در صدد تجارت با متفقین برآمد و لی ناخوداگاه به سمت تجارت با هیتلر کشیده شد که نتیجه آن شکست رابطه اقتصادی بین آلمان و شوروی، و حمله آلمان عملیات*** به این کشور بود. ( ناپلئون در حالی که مرگ بر فدریک را سرمی داد به سمت برقراری رابط تجاری با بیل کینگتون است ولی سرانجام ارتباطش با فدریک جور می شود که نتیجه آن حمله فدریک به این مزرعه می باشد.) که سرانجام استالین شعار خود را مجدداً مرگ بر هیتلر سوق می دهد و در صدد برقراری ارتباط تجاری با کشور های قندق یعنی چرمیل و رزولت می باشد. ( در انتهای کتاب به برقراری رابطه تجاری ناپلئون با اقای گیل کینگتون مالک فاکس وود اشاره دارد. در واقع استالین همواره در صدد توسعه سرمایه داری و نظام سوسیالیسم حاکم بر نظام کمونیسم است ، این درحالی است که طبقه کارگر بر خلاف نظام کمونیسم اساس شود خود بر پایه نظام کمونیسم مارکسیسم و لنینیسم بود در حالی که روش خود را به سمت نظام سرمایه داری سوق داد و طبقه کارگر فاقد هرگونه مالیکت خصوصی و شخصی می باشد و اقتصاد کشور را کاملا؟ً در دست خود گرفت. ( همان گونه که در مزرعه حیوانات تنها خوک ها به ویژه ناپلئون مالک مزارع اشتراکی است به گونه ای که تنها خوکها حق تحصیل داشتند و ساختمان های مجلل و در تحت خواب ها می خوابیدند شراب خوری و حیوان کشی و سایر طبقات به عنوان برده به بیکارگی کشیده می شدند و در محرومیت مطلق یعنی کار بیشتر و غذای کمتر به سر می بردند و از هرگونه حاکمیت خصوصی برخوردار نبودند. به عنوان مثال جمع آوری تخم مرغ های بدون توجه به اعتراض آن، و تبع شکنجه آنها).
سرانجام این قرار داد، جنگ بین شوروی و کشورهای بریتانیا یعنی حزب فاشیسم به رهبری موسولینی. ( همان گونه که به ناسازگاری ناپلئون با آقای پیل کینگتون اشاره می شود.)