اختصاصی طرفداری - در زندگی نامه این ستاره سوئدی به جایی رسیدیم که او بیشترین دستمزد را در بین تمام بازیکنان فوتبال دنیا دریافت می کند و یک مصدومیت سخت و دردناک منتظر اوست.
قراردادی فوق العاده ای بستم. وقتی جزئیات قرارداد مشخص شد فهمیدم که بیشترین حقوق رو بین همه بازیکنای فوتبال دریافت می کنم. البته اون موقع هنوز جزئیات قرارداد فاش نشده بود. یکی از ویژگی های موراتی اینه که میگه تا 6-7ماه باید بحث مذاکره و تمدید قرارداد رو مخفی نگه داشت. ولی مشخص بود این قضیه دیر یا زود مشخص میشه و سروصدای زیادی به پا می کنه. واقعا هم این طور شد.
وقتی بیشتر از بقیه بازیکنای دنیا حقوق می گیرین همه شما رو طور دیگه ای نگاه می کنن. مردم، بازیکنا، اسپانسرا و همه نور تازه ای روی شما میندازن و فضای روانی اطراف شما عوض میشه. همه می خوان بدونن کی شماره 1 دنیاست. قانون بازار همینه. من می دونم که هیچ کس انقدر نمی ارزه ولی خوب ارزش خودم تو بازار رو هم می دونم. فقط اینو می دونستم که دیگه بلایی که تو آژاکس و به خاطر قرارداد سرم اومد، سرم نمیاد. البته وقتی دستمزدتون بالا میره فشار هم روی شما بیشتر میشه و باید بیشتر تلاش کنین و همیشه بدرخشین.
من از این فشار خوشم میاد. میانه فصل بود و من 10 گل زده بودم. همه جا از من حرف می زدن و به نظر می رسید ما دوباره قهرمان لیگ می شیم. مردم فک می کردن هیچ تیمی نمی تونه با ما مقابله کنه. یه روز تو زانوی پام احساس درد کردم. سعی کردم اهمیت ندم ولی ادامه پیدا کرد و بدتر شد. تو مرحله گروهی لیگ قهرمانان هم رتبه اول گروه رو به دست آوردیم و اونجا هم همه چیز امیدبخش بود.
تو دور حذفی به لیورپول خوردیم و تو بازی رفت (ورزشگاه آنفیلد) من احساس کردم این مصدومیت منو محدود کرده. ما افتضاح بودیم و 2-0 باختیم. من خیلی درد داشتم و دیگه نمی تونستم تحمل کنم. نتایج آزمایش نشون داد تاندون زانوی من آسیب دیده. تو بازی با سمپدوریا نیمکت نشین شدم. مهم هم نبود چون سمپدوریا لیورپول نیست. تیم خیلی خوب کار کرده بود و اونا بدون من هم می تونستن برنده بشن. ما رکورد بیشترین برد پیاپی تو سری آ رو هم شکسته بودیم. ولی اینتر این بازی رو نبرد و کم کم مشخص شد یه جای کار ایراد داره. به لطف گل دقایق پایانی کرسپو این بازی رو 1-1 کردیم. نمی دونم به خاطر مصدومیت من بود یا نه ولی روند تیم خراب شد. ما با رم هم 1-1 کردیم و به ناپولی باختیم. مانچو و بازیکنای تیم نگران بودن. من باید بازی می کردم. ما نباید برتری مون رو از دست می دادیم. من تمرین می کردم که زود برگردم. 18 مارس 2008 تو بازی با رجینا من برگشتم.
البته هنوز درد داشتم و مشخص نبود این تصمیم درسته یا نه. رجینا تیم بزرگی نبود و من با آمپول های مسکن بازی می کردم ولی مشخص بود تیم روحیه شو از دست داده. اونا دیگه تیم قبلی نبودن. رم و میلان هم شدیدا ما رو تو جدول تعقیب می کردن. بالاخره بدن من به باشگاه تعلق داره. تو این سطح از فوتبال بازیکنا بیشتر شبیه پرتقال هستن. مدیریت انقدر فشارشون میده که همه آب شون رو از دست بدن. بعد نوبت فروش بازیکنه. به نظر خشن می رسه ولی اصل قضیه همینه. باشگاه صاحب ماست و ما برای بهبود سلامت مون اونجا نیستیم. ما باید به پیروزی برسیم. برا همین دکترا گاهی نمی دونن ما رو به عنوان انسان در نظر بگیرن یا یک جور محصول.
بازیکنا معمولا می خوان بازی کنن و اهمیتی به عواقبش نمیدن. این یه جور ریسکه چون شما آینده خودتون و باشگاه رو به خطر میندازین. این جور وقتا نمی دونی که باید به حرف دکتر تیم گوش بدی یا مربی تیم که می خواد تو رو تو زمین بذاره. من تو بازی با رجینا به میدون رفتم و گل پونزدهم خودم رو به ثمر رسوندم. ما بردیم و این به اون معنا بود که من باید تو بازی های بعدی تیم هم باشم. برا همین باز آمپول زدم و مسکن های بیشتری خوردم. همه می گفتن ایبرا باید تو زمین باشه. منم سرزنش شون نمی کنم. من کسی بودم که تیم رو رهبری می کرد. برا همین تو بازی برگشت با لیورپول هم بازی کردم. بازی خیلی مهمی بود.
من خیلی می خواستم قهرمان لیگ قهرمانان اروپا بشم. ما خیلی سعی کردیم که باخت دور رفت رو جبران کنیم. ولی بازی ما خوب نبود و من هم روی فرم نبودم. من چند موقعیت رو از دست دادم و دقیقه 50 بوردیسو اخراج شد. ما باید بیشتر تلاش می کردیم و من همش به این فک می کردم که نمی تونیم موفق بشیم. خیلی درد داشتم. من داشتم خودمو نابود می کردم و درد زانوم زجرم می داد. هیچ وقت اون درد رو فراموش نمی کنم. طرفدارای حریف منو هو می کردن و من به این فک می کردم که برم بیرون یا بمونم؟ مث بازی رولته. شما مجبورین ریسک کنین چون نمی دونین چی پیش میاد. در شرایطی که ممکنه کل فصل رو از دست بدین. من خیلی تو زمین موندم چون مربی اینو می خواست و فک می کردم می تونم به تیم کمک کنم. ولی ما باختیم و مصدومیت منم بدتر شد. 1-0 باختیم و طرفدارای انگلیسی فریاد می زدن. من هیچ وقت با طرفدارا یا رسانه های انگلیس درگیر نشده بودم ولی اونا منو "غرغرو" و "اورریتدترین بازیکن اروپا" صدا می کردن. معمولا این جور چیزا انرژی بیشتری به من میده. ولی من بدن سالمی نداشتم که بجنگم. من درد داشتم و روحیه تیم داغون بود. همه هارمونی تیم از دست رفته بود و دیگه هیچکس خوش بین نبود.
یه چیزی تو اینتر مشکل داشت و مانچینی هم اعلام کرد تیم رو ترک می کنه. ولی بعد گفت که جایی نمیره و همین باعث شد مردم بهش مشکوک بشن. واقعا چی می خواست؟ یه مربی نمی تونه این طوری حرف بزنه و بعد موضعش رو عوض بکنه. این حرکت اصلا حرفه ای نیست. و ما همچنان امتیاز از دست می دادیم.
کم کم فاصله ما با تیما داشت کمتر میشد. ما با جنوا 1-1 کردیم و تو یه بازی خانگی به یوونتوس باختیم. خیلی درد داشتم ولی نمی تونستم بگم نه. حتی دیگه نمی تونستم راه برم. وارد رختکن که شدم می خواستم همه چیزو بشکنم و داغون کنم. سر مانچینی داد زدم و واقعا دیوانه شده بودم. دیگه بسه. من استراحت و فیزیوتراپی لازم داشتم. من واقعا احساس بدی داشتم. نمی تونستم به تیم کمک کنم. مجبور بودم برم و به مداوای پام برسم. این جور وقتا شما می شینین و بقیه رو تماشا می کنین. اونا میرن رو زمین چمن تمرین می کنن و شما تو سالن تمرین می کنین. از شیشه پنجره می بینین که دارن با هم بازی می کنن. درست مث تماشای فیلمی که باید توش بازی کنین. ولی خوب نمی تونین. احساس خیلی تلخ و مزخرفیه. این قضیه از خود مصدومیت هم آزاردهنده تره. برا همین سعی کردم از این فضا دور بشم. رفتم سوئد. بهار بود و همه جا زیبا و دلنشین. ولی من حالی برای لذت بردن از این چیزا نداشتم.
من فقط به این فکر می کردم که دوباره آماده بشم و به زمین فوتبال برگردم. دکتر تیم ملی سوئد هم به من کمک می کرد. واقعا شوکه شده بود که چطور تو اینتر اجازه دادن من این مدت طولانی رو با مسکن و آمپول بازی کنم. تنها دو ماه تا یورو باقی مونده بود. سوئیس و اتریش میزبان رقابت ها بودن. و برای من همه چیز پر از ابهام بود.