در ابتدای مطلب لازم می دانم عنوان کنم این نوشته صرفا نظرات شخصی بنده و مشاهداتم از باز شدن پای شبکه های مجازی به دنیای هواداری ماست.چیزی که نه فقط فوتبال و علایق ما، بلکه همه ی رفتارهای ما در زندگی را تحت تاثیر خود قرار داده.در همه ی زمینه ها.ولی مثال های نامربوط نمی زنم و مستقیم به اصل موضوع می پردازم چرا که خود فوتبال بهترین مثال برای این موضوع است.
سری می زنم به دنیای خودم قبل از اینترنت پرسرعت و شبکه های اجتماعی.زمانی که نه مدیری می شناختم و نه تاکتیکی.همان زمانی که فقط منتظر تماشا کردن نود دقیقه فوتبال بودم. زمانی که اصلا نمی دانستم چه تیمی چه تعداد قهرمانی دارد و کدام تیم بزرگ است و کدام تیم کوچک.شاید بگویید چون تیمم افتخار آنچنانی در کارنامه ی خود نداشته موضوعات دیگر فوتبال برایم جذاب شده.و شاید این حقیقت داشته باشد.ولی این هم یک حقیقت است که این موضوع در مورد رفقای رئالی، میلانی، یووه ای و لیورپولی(که آن زمان هنوز 20 سال از آخرین افتخارش نگذشته بود) و ... هم صدق می کرد.یک دنیای خام و خالی از اطلاعات بود ولی پر از عشق و علاقه.هیچ گاه شب های پیروزی های رم را فراموش نمی کنم که صبح نمیشد.و وقتی صبح از راه می رسید و هنگام کل کل با همکلاسی ها، هیچگاه صحبتی از مدیران و افتخارات گذشته و نقد برنامه های باشگاه و مسائل اقتصادی و ... نبود.هرچه بود فقط فوتبال بود و 90 دقیقه اتفاقات تلخ و شیرین درون زمین. الان اگر از موضوعات بحث های فوتبالی در آن زمان بگویم شاید خیلی ها بخندند و باور نکنند.ولی دنیای کوچک و قشنگی بود.
اما زمان گذشت و همه چیز شروع به تغییر کرد. کم کم اسم هایی به جز بازیکنان و مربیان می شنیدم و چیزهایی به جز رنگ زرد و قرمز در مغزم ثبت میشد. فهمیدم مدیر تیم ، سنسی فقید است و این بعد از آن بود که فهمیدم رم فقط 3 اسکودتو در تاریخ نزدیک به 80 ساله ی خود دارد و بعدها می شنیدم که هیچوقت قرار نیست به تیمی مثل یووه یا میلان برسیم.ولی بازهم مهم نبود چون می دانستم برای چه عاشق این تیمم و از فوتبال چه می خواهم.یا حداقل فکر می کردم که می دانم. بحثم محدود به رم و خودم ذکر خاطرات نیست و من و رم فقط مثالی هستیم از دنیای طرفداری در آن دوران.
بازهم گذشت.دلسردی کوچکی از قیاس های ذهنی خودم داشتم ولی تا آن زمان هیچوقت از دنیای اطرافم قیاسی در مورد اسکودتوهای یووه و رم و یا سی ال های رم و میلان نمی شنیدم و نمی دیدم.و همین یکی از دلایل جدی شدن فوتبال در زندگی ام بود.صبح ها به عشق خریدن روزنامه ی "خبر ورزشی" و خواندن مطلبی در مورد رم بیدار می شدم و حتی اگر فقط یک خبر ساده و سه خطی بود بارها می خواندمش.و این فقط من نبودم.موضوع صحبت های همه، اخبار ورزشی تلویزیون و تیتر روزنامه های ورزشی بود.
گذشت. اینترنت به خانه ها آمد.فضاهای هواداری. صفحه های مجازی تیم های ورزشی.و همان، شروع دوران فرهنگ مقایسه و تمسخر بود. هرکس چیزی از تیمش می گفت. از رکوردها.از اتفاقاتی که در گذشته افتاده.و کم کم تیم ها بزرگ و کوچک شدند.البته که در واقعیت بین تیم ها از نظر افتخار اختلاف وجود دارد ولی بحث من در مورد دنیای هوادارای ماست.ما ایرانی ها.کسی که عاشق رئال شده بود هر دلیلی که داشت ، عاشق سی ال های دهه ی شصت نبود.عاشق تیمی زیبا بود پر از بازیکنان فرازمینی. و آن که طرفدار یوونتوس شده بود عاشق آنیلی و موجی و ... نشده بود.عاشق سیاه و سفیدی جذاب با کاپتان هایی هر یک بهتر از دیگری شده بود.یا میلانی هایی که عاشق فوتبالی شدند که زمان خود در اروپا بی نظیر بود.آری دلیل عشق هرچه که بود درون ورزشگاه و 90 دقیقه فوتبال بود. پس چه شد؟ چرا عشق به فوتبال از زمین سبز به فضای مجازی آمد؟چه شد که اعداد و ارقام، جای ساق پای هنرمندان فوتبال را در این عشق گرفت؟چرا با پیشرفت علم و ارتباط ضربه ای به این شدت سنگین به فرهنگ ما وارد شد؟ عکس های توهین آمیز از کجا آمد؟فحش های ناموسی چطور؟چطور شد که الان خود شخص من که منتقد این موضوع هستم پا به پای دیگران بر سر موضوعاتی پوچ و مسخره کل کل می کنم؟این ها همه سوالاتی است که الان با آنها کنار آمدم ولی همین ها دلیلی بودند که مدتی طولانی از فوتبال زده شدم.دلیل تبدیل عشق به نفرت .من هم فحش می دادم.حتی به خودم.که چرا طرفدار تیمی شدم تا این حد بی افتخار؟دیگر 90 دقیقه فوتبال دیدن برایم عذاب الهی بود.و این ربطی به کیفیت تیم نداشت چرا که زمان های سیاه تر از این را در گذشته تجربه کرده بودم ولی به کمک همان زیبایی و خلوص فوتبال از آن گذر کرده بودم.
و اما الان.دیگر کنار آمدم.درد باخت هنوز سنگین است و طعنه های دیگران هم همینطور.ولی دارم تلاش می کنم تا دوباره فوتبال را در همان زمین فوتبال ببینم.می دانم نمی شود به گذشته برگشت ولی هنوز می توانم هرطور دلم بخواهد به این ورزش نگاه کنم. حتی اگر در دنیای بیرون چیزی جز عذاب برایم نداشته باشد و حتی اگر درون زمین هم دیگر خبری از اسطوره ای که با آن بزرگ شدم یا بهتر بگویم مرا بزرگ کرد نباشد. حتی اگر هر روز 100 خبر از فساد و تباهی در مورد این عشقم بشنوم.می خواهم دلیل فوتبال دیدنم هرچه هست خارج از هیاهوی درون ورزشگاه نباشد.
دیدن رگ گردن ده روسی هنوز لذتبخش است.و همینطور دیدن اولین گل لورنزو پلگرینی جوان که نه فقط یک گل بلکه نمادی بود از زنده بودن عشق در چمن.می خواهم این زیبایی هارا دنبال کنم. مهم نیست جایگاه اینتر،یوونتوس،میلان و ... کجاست.مهم جایگاه این تیم و این ورزش در دل و زندگی من است. و هر چیز دیگری غیر از این در طرفداری ام اندک تاثیری نخواهد داشت.
این حقیقتی تلخ است که فوتبال به زیبایی گذشته نیست ولی عتیقه ای است زیبا که گرد و غباری سیاه روی آن نشسته.فقط با فکر و چشممان می توانیم این غبار را پاک کنیم و دوباره خالصانه از آن لذت ببریم.بدون هیچ عدد و رقمی.بدون هیچ هدفی به جز لذت بردن.