BVB09.ir- چند صباحی است که بحث خروج بازیکنان آینده دار بوندس لیگا به مقاصد اسپانیا و انگلیس نقل محافل آلمانی شده است.
به گزارش کانون هواداران دورتموند در ایران؛ سوالاتی که برای فوتبالدوستان آلمانی مطرح میشود این است: آیا بازیکنان مستعدی که در تیمهای بوندس لیگایی کشف شده و پرورش داده میشوند، با خروج از بوندس لیگا آن هم در زمانی که باید زحمات حاصل از پرورش این بازیکنان به بار بنشیند و برای تیمهایشان مثمر ثمر باشند آینده فوتبالیشان را خراب نمی کنند؟ و اگر خراب میکنند آیا این به معنی هدر رفتن آن استعداد و بالطبع ضربه ای بر فوتبال آلمان (که درست باید موقعی که از آن جوان آینده دار استفاده کند با رفتن آن جوان به خارج مواجه میشود) نیست؟
شاید بتوان با جست و جو و کنکاش در چنین نقل و انتقالاتی در یک بازه زمانی 7 ساله (از 2006 تا 2013) به جواب این سوالات رسید.
بی شک از 2006 به این سو اولین قربانی بالاک بود . بالاکی که از سال 2002 تا 2006 در بایرن آقایی میکرد و در اروپا به یک چهره بین المللی مبدل شده بود در سال 2006 این تیم را به مقصد چلسی ترک کرد. انتقالی که هواداران متعصب بایرن را شوکه کرد. شوک انتقال یک طرف و صحبتهای تحقیر آمیز بالاک مبنی بر اینکه "میخواهم به تیمی بروم که در ان قهرمان اروپا شوم" یک طرف.
بالاکی که میتوانست با ماندن در مونیخ خود را به اسطوره و بت هواداران این تیم تبدیل کند و برای همیشه نام خود را در این باشگاه جاودانه کند به انگلستان رفت تا علاوه بر اینکه در 4 سال حضورش در این تیم لندنی به آرزویش (قهرمانی در اروپا) دست پیدا نکند، بلکه وزن و اعتبار فراوانش در بایرن را با رفتن زیر سایه فرانک لمپارد از دست بدهد و به راستی جایگاه و اعتباری را که میتوانست با ماندن در یکی از باشگاههای بزرگ فوتبال آلمان کسب کند را به دست باد بسپارد.
تاسف بار اینکه نابودی بازی کسانی که به خارج از بوندس لیگا نقل مکان کردند هرگز درس عبرتی برای سایرین نشد. دیگو برزیلی در وردربرمن و فان در فارت هلندی در هامبورگ که هر دو در این تیمها تاثیرگذار بودند، با رفتن به ایتالیا و اسپانیا و عدم موفقت قابل توجه در یووه و رئال مادرید رو به زوال رفتند و با سرافکندگی مجدداً به بوندس لیگا برگشتند و در قالب تیمهای وولفسبورگ و هامبورگ به دنبال روزگار خوش خود در آلمان میگردند . اما این پایان کار نبود، رافینیا که در شالکه خود را به عنوان یکی از چند دفاع راست برتر بوندس لیگا مطرح کرده بود با رفتنش به جنوا (جنوا را با تیم بزرگی نظیر شالکه قیاس کنید تا به عمق فاجعه پی ببرید.) و پی بردن به کمبود جذابیت در این تیم پایین جدولی ایتالیا تصمیم به بازگشت به آلمان گرفت. هرچند جدایی این مدافع راست برزیلی به دلیل مشکلات شخصی با سرمربی و سران باشگاه نیز بود. همچنین الیرو الیا هافبک کناری هامبورگ هم با رفتن به یووه و نیمکت نشینی در این تیم مجدداً به آلمان و اینبار به برمن بازگشت.
نوری شاهین اما در این بین موردی واقعا عبرت آموز است. او که در سال 2011 با توهم رفتن به رئال مادرید و زیدان شدن از وستفالن رخت بر بست، (شاهینی که در ترکیب تیم بزرگی نظیر دورتموند دوران رویایی را سپری میکرد) در مدت 18 ماه سرگردانی و نیمکت نشینی در خارج از بوندس لیگا و پس از آنکه کارد به استخوانش رسید با درخواست از مدیران دورتموند برای بازگشت مجددش به وستفالن حتی به قیمت نیمکت نشینی دائمی راه نجات را برگشتن به آلمان دید. بعد از او کاگاوای ژاپنی که تا قبل از آمدن به دورتموند به عنوان یک استعداد بسیار جوان و نه چندان شناخته شده مطرح بود و با حضورش در وستفالن زیر نظر کلوپ به ستاره ای بین المللی تبدیل شده بود تصمیم گرفت آینده اش را در انگلیس جستجو کند. او چند روز قبل بعد از قریب به 1 سال حضور در منچستر گفت: متاسفانه نتوانستم تاثیر گذاری زمان حضورم در دورتموند را داشته باشم. البته شایان ذکر است که؛ کاگاوای ژاپنی پس از انتقال ستاره ای نظیر رویس به وستفالن، احساس امنیت قبلی در دورتموند را از دست داد.
برای طرفداران متعصب تیم ملی آلمان شاید رفتن بازیکنان غیر بومی به خارج از این کشور چندان ناراحت کننده نباشد، اما رفتن ملی پوشان آلمانی که با رفتن به خارج از آلمان آینده خود را تباه میسازند سخت آزار دهنده است.
کمی به عقب تر برگردیم؛
کوین کورانی مهاجم قدبلند شالکه که صرفا به خاطر مسائل مالی با رفتن به روسیه محو شد هم مثالی قابل تامل است. اما در این بین رفتن تروخوفسکی به سویا فوتبالدوستان آلمانی را متعجب کرد. او که در تیم ملی آلمان در جام جهانی 2010 حاضر بود و حتی در بازی نیمه نهایی آن جام برابر اسپانیا باتوجه به محرومیت مولر فیکس شد، با رفتن به باشگاهی کوچکتر از هامبورگ نظیر سویا جایگاهش را در تیم ملی برای همیشه از دست داد. هرچند بی مهری سران هامبورگ با وی نیز در این جدایی تاثیرگذار بود، ولی شاید انتخاب باشگاه دیگری در آلمان در آینده او تاثیر بیشتری داشت تا تیمی نظیر سویا!
اما شگفت انگیز آنکه همین امسال هم مارین و هولتبی موجبات ناراحتی فوتبالدوستان آلمانی را فراهم کردند تا این موضوع به بحرانی فزاینده مبدل شود. اولی با رفتن از برمن با بهانه نیمکت نشینی در تیم توماس شاف و احیانا بجای اینکه در بوندس لیگا بماند و با انتخاب تیمی دیگر و با درخشش احتمالی در آن تیم، نظر مثبت لو را برای دعوت مجدد به دست آورد، با عزیمت به انگلستان به افتخاری بزرگ برای خود نایل آمد؛ بله او لقب مترسک آلمانی را از هواداران چلسی دریافت کرد. هولتبی نیز که در حساس ترین مقطع فصل با رفتن از شالکه ضربه سختی را بر پیکره این تیم وارد آورد نتوانست در تاتنهام جایگاهی ثابت برای خود بیابد. براستی آیا تاتنهام از لحاظ نام و اعتبار به باشگاهی نظیر شاکه می رسد؟! شاید کارشناسان فوتبالی نمی دانند و یک انگلیسی الاصل می داند! کدام عقل سلیمی یکی از 16 تیم مرحله یک هشتم نهایی لیگ قهرمانان و یکی از باشگاههای معتبر اروپا را ترک میکند تا راهی تیمی شود که در لیگ اروپاست؟ آن هم در شرایطی که جام جهانی نزدیک است و با ثبات در ترکیب ثابت شالکه میتواسنت حتی شانسی برای خود در تیم لو نیز جستجو کند
گرچه نمیتوان از نقش باشگاههای آلمانی در این موضوع غافل شد. باشگاههای آلمانی و احیانا نامدار این کشور متاسفانه در سالیان اخیر نتوانسته اند به آن شکل با دادن طرح های بلند مدت و افزایش دستمزدهای بعضا چشمگیر باعث ترغیب جوانان این لیگ به ماندن در آلمان شوند.
شاید به غیر از دورتموند و بایرن، باشگاههای بزرگ دیگر آلمان نیز باید به این باور برسند که توانایی افتخار آفرینی در اروپا را دارند.
ضمن اینکه نباید از نقش رسانه های گروهی نیز غافل ماند. شاید نقش کم رنگ رسانه های آلمانی در تبلیغات و مانور ندادن روی جذابیت و بزرگی بوندس لیگا در برابر غولهای رسانه ای در اسپانیا و انگلیس و انعکاس بعضاً حاوی بزرگنمایی از این لیگها در محافل جهانی یکی از دلایل این اتفاق باشد.
در چند روز اخیر خبر پیوستن آندره شورله جوان آینده دار لورکوزن و تیم ملی آلمان به چلسی قوت گرفته است. اگر این اتفاق رخ دهد و شورله هم به سان اکثریت قریب به یقین جوانانی که با ترک بوندس لیگا تیشه بر ریشه خود زدند بشود و جایگاهش را در تیم ملی در آستانه جام جهانی از دست بدهد، شورله ای که شاید اگر لجبازیهای بچه گانه رودی فولر نبود راهی تیم جذابی نظیر دورتموند میشد نه چلسی و پولهای مالک روسی اش! باید منتظر شنیدن سخنانی بود که شاهین بر زبان آورد: "ترک بوندس لیگا بزرگترین اشتباه زندگیم بود".
خب حال با تمام این اوصاف سوال این است که چرا فوتبال آلمان با علم به این موضوع راه کاری نمی یابد؟ چرا بازیکنان جوان از سرنوشت بعضاً گریه آور سایرین که با ترک بوندس لیگا آینده فوتبالی خود را تباه ساختند عبرت نمیگیرند؟ دیگر وقت آن نشده که این سیر قهقرایی خاتمه یابد؟
آیا به راستی لیگهای انگلستان و اسپانیا از بوندس لیگای ژرمن بزرگی و جذابیت بیشتری دارند! یا این بیشتر شبیه یک توهم است تا واقعیت؟!
نویسنده: مهدی قاسمی