طرفداری- داندی یونایتد، باشگاهی که در 1909 تاسیس شد، برای 62 سال تقریبا هیچ افتخار خاصی نداشت و در عرصه رقابت های بین المللی کاری نکرده بود، با انتصاب جِری کر به عنوان مربی در سال 1959، پیشرفت را آغاز کرد.
داستان سال های اعجابانگیز داندی یونایتد؛ روزهایی پر از افتخار با جیم مک لین (بخش اول)
داستان سال های اعجابانگیز داندی یونایتد؛ روزهایی پر از افتخار با جیم مک لین (بخش دوم)
داستان سال های اعجابانگیز داندی یونایتد؛ روزهایی پر از افتخار با جیم مک لین (بخش سوم)
مک لین برای بزرگیِ باشگاه تلاش می کرد و تاکتیک های جدیدی را اتخاذ کرده بود. برای مثال دوباره با بازیکنان بر سر میزان دستمزد مذاکره می کرد. حتی اگر مجبور به تغییراتی در ساختار باشگاه می شد، اینکار را انجام می داد. می خواست با افزایش حقوق بازیکنان، آن ها را راضی نگه دارد. در آن زمان همه دستمزد کمی می گرفتند که به سختی کفاف هزینه های زندگی را می داد. شیوه مک لین، جالب بود. در باشگاه رنجرز، درآمد هفتگی 750 پوند و پاداش پیروزی 28 پوند بود ولی در داندی، این عدد در هفته به 175 پوند می رسید، اما در سوی دیگر به ازای هر پیروزی، بازیکنان می توانستند 600 پوند دیگر به جیب بزنند. این بدین معنی بود که همه برای درآمد خوب می جنگیدند و در صورت شکست، خبری از پاداش هم نبود.
بیشتر بازیکنان داندی، بر سر این موضوع تفاهم داشتند که مک لین نسبت به همه رفتار یکسانی دارد و عادل است. او در میان بازیکنان از احترام ویژهای برخوردار بود. مالپاس در گوشهای از صحبت هایش در خصوص مک لین، او را فردی «نوآور» و «مهربان» خوانده بود. دلیل آن هم حس مسئولیت این مرد بزرگ نسبت به بازیکنانش بود که همیشه سر قولش می ماند و خلف وعده نمی کرد.
یکی از قواعدِ مک لین، نگه داشتن بازیکنان در شهر بود. وی باور داشت این کار حس همدلی، اتحاد و عشق به باشگاه را در بازیکنان بیشتر می کند. همه آن ها تحت تاثیر شیوه مدیریت مک لین، نسبت به تیم مسئولیت پذیر بودند. بانون، درباره رفتارهای مک لین در تیم گفته بود: "لولای درها را درست و چمن را کوتاه می کرد. خودش با اتوبوس بازیکنان را جابهجا می کرد. حتی دیده بودیم برای ما چایی دم کرده بود. طوری رفتار می کرد که انگار زمین تمرین، خانه خودش است".
در حالی که مک لین به بازیکنانش اهمیت ویژهای می داد، همچنان کار بر روی نقاط ضعف تیم ادامه داشت. معمولا ترجیح می داد بیشتر در یک سوم دفاعی حریف بازیکنان را جمع کند تا برنامه های هجومی تیم مرور شود. جیم، همیشه به مدافعان و کار دفاعی تیم هم اهمیت می داد که همین باعث می شد تعادل خوبی در تیم برقرار شود. پیشرفت در تیم به وضوح دیده می شد. مک لین پس از هرجلسه تمرینی تاکید می کرد:" بازیکنانم واقعا باهوشتر شدهاند. در موقع ارسال از کناره ها، بیشتر میل به هجوم دارند و دیگر ساکن نیستند".
در ابتدای فصل 87-1986، مک لین عزمش را جزم کرده بود تا با داندی یونایتد در لیگ اروپا عملکرد خوبی برجای بگذارد. در آن سال ها تیم های انگلیسی از حضور در رقابت ها منع شده بودند و این فرصت ایده آلی برای خودنمایی بود. رویای مرد بزرگِ داندی ممکن بود در همین دور اول بر باد رود اما پیروزی 2-0 مقابل لنس در تانادیس، جواز صعود آن ها را صادر کرد. در دور دوم حریف کرایووای رومانی بود. باشگاه پولی نداشت تا حقوق بازیکنان را پرداخت کند، اما با این حال، داندی 3-0 رقیب خود را شکست داد تا مردانِ مک لین به دور سوم برسند.
رقیب بعدی، هایدوک اشپلیت بود که به راحتی از راه برداشته شد تا نوبت به بارسلونای قدرتمند برسد. گری لینکر، مارک هیوز و تری ونابلس در بلوگرانا، خطری بزرگ به حساب می آمدند. شب قبل از بازی مک لین و بازیکنان داندی سوژه رسانه ها شده بودند ولی به هرترتیب بازی باید انجام می شد. مک لین معتقد بود: "همه ما اشتباهاتی انجام دادیم. دوست دارم شخصیتم را بهتر کنم. اگر خوب بازی کنیم و ببریم، خوشحال می شوم، اما خوب بازی نکنیم آن وقت پیروزی مهم نیست. یکی از بدی های من این است و می خواهم تا زمانی که فرصت دارم خودم را بهتر کنم".
یونایتد همیشه در خانه کاملا شبیه یک «تیم اسکاتلندی» بازی می کرد. سبکی که تیم های اروپایی به سختی توان مقابله با آن را داشتند. این باور وجود داشت که قرار است بازی زیبا و چشم نوازی ببینیم. یک بازی که در اکثر دقایق فقط پاس های بازیکنان را شاهد باشیم، اما اینگونه نشد".
بازی رفت 1-0 تمام شد تا سرانجام بازی در اسپانیا مشخص شود. داندی در لیگ داخلی هم با مشکلات زیادی مواجه بود. آن ها شش امتیاز از صدرجدول فاصله داشتند، اما هیچ چیز باعث نشد از شجاعت مردان اسکاتلندی کم شود. سفر به اسپانیا، بازی در استادیوم 25 هزار نفری نیوکمپ برای بازیکنان داندی هیجان انگیز بود. آن بازی با پیروزی 3-1 داندی در مجموع به پایان رسید.
در نیمه نهایی باز هم مونشن گلادباخ حضور داشت، اما یک نیمه اول افتضاح، به تیمِ آلمانی اجازه داد بدرخشند، گل بزنند و شادی کنند. انگار که به پارک آمده باشند. 10 روز بعد این تیم به گلادباخ سفر کرد اما اوضاع اصلا مساعد نبود. از سال 1970 به بعد، گلادباخ هیچ شکستی تجربه نکرده بود و اکثر کارشناسان پیروزی 6-0 آلمانی ها را پیش بینی می کردند. قبل از بازی مک لین به فرگوسن گفته بود که به جای گالاشر فیکس خواهد بود. جمعیت حاضر در بوکلبرگ اشتادیون-که 850 نفر آن را یونایتدی ها تشکیل داده بودند- در انتظار یک بازی زیبا، مدام به تشویق بازیکنان می پرداختند. بالاخره داندی در دقیقه 43 به گل برتری دست یافت. نوبت به ردفورد رسیده بود بدرخشید. ردفوردِ بیچاره، یک گوشش نمی شنید و همیشه غم از دست دادن برادرش در سنین نوجوانی با او بود. [ردفورد، در سال 2014 و در سن 53 سالگی، خودکشی کرد.]
داندی پیروز شد! مک لین پس از بازی گفت:"بارسلونا را در بارسلون و مونشن گلادباخ را در استادیوم خودشان شکست دادیم. چرا باید از کسی بترسیم؟". اولین فینالیست اسکاتلند در لیگ اروپا باید مقابل IFK Gothenburg قرار می گرفت. آن ها فصل قبل هم در نیمه نهایی به دست بارسلونا حذف شده بودند، اما این بار با عزمی جدی به فینال راه یافتند. گوتبورگ پیروز شد. داندی به پایان رویاهایش رسیده بود. گلن هایسن پس از این باخت غم انگیز، نمی دانست چه بگوید ولی از سرکوب احساساتش هم عاجز بود. او به گالاشر گفت: "مرد! اشک هایت را پاک کن. خوشبختانه بازهم فرصت قهرمانی خواهیم داشت"، اما در رختکن تیم، اوضاع آنقدرها هم امیدوار کننده نبود. فضا شبیه به «سوگواری برای مرگ عزیز» بود. هیچکس نمی دانست چه کار می کند. هولت می گفت:" اینکه می دانیم پیرتر می شویم و فرصت قهرمانی خیلی کم می شود، ناراحت کننده است. بومن چه قدر سوزناک توصیف کرده بود:" به جام نزدیک می شوید اما نمی توانید لمس کنید. باید از کنارش رد شوید".
اما تانادیس به خاطر نمایش غرورآفرین مردانش، شاد بود. پیتر جونز، به BBC Radio 2 گفته بود:
به یاد ندارم تماشاگران، یک تیم شکست خورده را تا این حد تشویق کنند.
فیفا جایزه فیپرپلی را به داندی داد. جایزهای که همراه با 20 هزار پوند به تیم با اخلاق جام اهدا می شد. داندی یونایتدی ها، جایگاهی به نام «جایگاه فیرپلی» یا «جایگاه جیم مک لین فیرپلی» نامگذاری کردند. استارک معتقد است آن ها زودتر از زمان خود زاده شدهاند. اگر کمی به سمت فوتبال مدرن به دنیا می آمدند، با توانایی و اتحاد خارق العاده خود، هرتیمی را در اروپا از پیش رو برمی داشتند.
مک لین در سال های بعد فهمید، موفقیت بخش مهمی از زندگیاش بوده است. وقتی یکشنبه ها برنده به خانه می رفت، مشکلی نبود ولی امان از روزی که پس از شکست راهی خانه می شد. زنش با او حرف نمی زد. مک لین اعتراف جالبی کرده است:" به عنوان یک پدر، حال بهم زن بودم. یک احمق و عوضی کامل! آرزو می کنم ای کاش کمی آرامتر بودم و به شادی می پرداختم". در سوی دیگر هیج مربی در تاریخ به مانند او به جام های مختلف نزدیک نشده و طعم شکست ها و پیروزی های مختلف را نچشیده است. خاطرات باورنکردنیای از مک لین به یاد داریم. سال هایی اعجاب انگیز. فوتبال به مانند زندگی است.
به قلم Daniel Harris از سایت گاردین