مطلب ارسالی کاربران
من بنیامین هستم(1):روبه رو شدن با موجودات عجیب
نکته:این متن خالی از دروغه و حول حقایقی که برای خودم اتفاق افتاده نوشته شده
پنج سال پیش دقیقا مصادف با یورو عموم به من زنگ زد و ازم خواست که به خونش برم و من بعد از دوسال به خونه ی پدربزرگیم که عموم در اون زمان سکونت داشت رفتم وضع خیلی نابسامانی بود کل اعضای خانواده اشفته بودن رو دیوار رو درها کلمات عجیبی حک شده بود مثل "مرگ"و "قتل"و بعضا گوشت خوک و مدفوع دیده میشود هنگامی که پرسیدم جواب درست حسابی ندادن و گفتن بچه ها انجام دادن اما بعد از گذشت یک روز عموم مفصل داستان رو برام تعریف کرد و گفت تو خونه چنین اتفاقاتی داره میفته و من به دنبال یک عالم به پاکستان میرم و ازم خواست که تا زمان برگشتش تو خونه بمونم و با هیچ کس در این مورد صحبت نکنم. تنها مرد خونه من بودم و یه عموی دیگم که کلا پنج سال از خودم بزرگ تر بود و بخاطر جن زدگی بیمار شده بود.به طرز وحشتناکی کل خانواده تحت تاثیر این اتفاقات بودن، بطور مثال برای رفتن بع دستشویی همه ی خانواده ذکر کنان و قران بدست میومدن پشت در، از قدم زدن تنهایی تو خونه هم اجتناب میکردن حتی برای خرید هم همه با هم میرفتیم و همه موظف بودن ساعت ۷ شب بخوابن.
اما شب فینال رسید و من نتونستم خودمو کنترل کنم در سکوت مطلق رفتم جلو تلوزیون نشتم، و در حالی که بطور کامل محو بازی شده بودم احساس کردم یه چیزی تو اتاق تکون میخوره من برای تسلی دادن به خودم گفتم که ساخته ذهن خودمه اما بعد از چندین ثانیه بوی خیلی بدی تو اتاق پیچید بوش اینقد تند و بد بود که اصلا نمیتونستم نفس بکشم یه لحظه پشت سرمو نگاه کردم یه خانم که حدود یه متر از زمین فاصله داره تو هوا معلقه و موهاش به زیر پاهاش رسیده بود دندون هاشم تا کمرش بودن ،درحال شاشیدن رو کلمه ی "مرگ بر زهرا"که رو دیوار حک کرده بود (زهرا کوچیک ترین عضو خانوادست) تو اون لحظه صدام حبس شده بود کلا خشکم زده بود تا از هوش رفتم اما بوی ادرارش معدم رو تحریک کرد و اسید معدم زد بالا به زبون و گلوم رو داغون کرد بطوری که حدود 10 روز توانایی مکالمه نداشتم