طرفداری- دوبویس با موهای بلندش، عاشق موسیقی راک هم بود که اوقات فراغتش را نه در یک گروه، بلکه با نواختن موسیقی در سه گروه موزیک راک، پر می کرد. علاوه بر این، شخصیتی قدرتمند هم داشت. یک بار قبل از دوران رنگ کردن صورتش، یکی از مدیران تیم رقیب به او پیشنهاد داده بود موجبات پیروزی آنها را فراهم کند و در عوض پاداش بگیرد. دوبویس هم در جواب به صورتش تف انداخته و از او خواسته بود چمن استادیوم را بخورد و در ادامه در رسانه های محلی، از او با عنوان موش حرام زاده اسم برده بود.
یک بار هم که عضو لوگانو بود، وقتی یکی از حامیان مالی باشگاه نتوانسته بود مبلغ پاداش پیروزی اعلام شده را پرداخت کند، در بازی بعد لوگوی آن اسپانسر (که در واقع شامل تمام پیراهنش می شد) را با ِگل پوشانده بود! یک بار هم وقتی در دیدار بین میدلند (تیم دوبویس) و اکسکورسیونیستاس بعد از دریافت کارت زرد دوم، با کارت قرمز داور ربرو شد، رفتار بحث برانگیز دیگری نشان داد. داور وقتی می خواست کارت قرمزش را از جیب دربیاورد، یک اسکناس 500 پزویی هم به همراه آن خارج شد و به زمین افتاد. داریو بلافاصله پول را برداشت و گفت: "این را به خاطر پاداشی که با این کارت قرمز از من دزدیدی، برمی دارم، مردک حرام زاده!" بعد به سمت رختکن حرکت کرد و داور و بازیکنان معترض و تمام کادر فنی تیمش، به دنبالش راه افتادند. او در نهایت اسکناس را پس داد که مبادا جریمه ناشی از برداشتن آن، بیشتر از سود احتمالی اش شود. تعهدش به فوتبال، قابل تحسین بود، چون در واقع علاقه ای هم به آن نداشت:
از فوتبال خوشم نمی آید. فقط چون حس رقابتی دارد و می توانم وقتم را در تمرینات بگذرانم، انجامش می دهم. من گوشت قرمز نمی خورم. الکل استفاده نمی کنم و طرف مواد مخدر نرفته ام. هیچ وقت این کارها را نکرده ام. فوتبال می کنم و چند پنی درآمدی که دارم، کمکم می کند، چون وضعیت اقتصادی ام افتضاح است.
این مساله کاملا درست است، چون وقتی دوبیوس فوتبال بازی نمی کرد یا در گروه های راک نبود، در کنار خیابان، لباس هیپی ها و دست دوم می فروخت.
چیزی که او را در بین طرفداران قلیل لیگ های رده پایین آرژانتین، شناخته شده می کرد، چهره رنگ شده اش بود. او 146 دیدار عمرش را در یوپانکی، لوگانو، دپورتیوو لافره، دپورتیوو ریستا، کانوئلاس، دپورتیوو پاراگویو، ویکتوریانو آره ناس و فروکاریل میدلند انجام داد و داستان رنگ صورتش، وقتی در می 1999 و عضو میدلند بود، رخ داد. وقتی در مورد آرایش صورتش از پرسیدند، گفت:
بقیه بازیکنان فکر می کردند بامزه است. هیچ اشاره ای درست یا غلط بودن به چنین رفتاری در آیین نامه وجود نداشت، ولی اگر باعث آسیب باشگاه می شد، از آن دست می کشیدم، چون با اینکه از فوتبال خوشم نمی آمد، به میدلند علاقه داشتم.
با این حال، میدلند علاقه چندانی به دوبیونس نداشت. دو هفته بعد از این مصاحبه آخرش، از او خواستند باشگاه دیگری برای خودش پیدا کند. رودولفو مارکیونی، رئیس آنها گفته بود: "نمی شود این طور ادامه داد. یک ماه و نیم است که به دلقک بازی هایش ادامه می دهد." دوبیونس ادعا کرد "چون تمام توجه رسانه ها متوجه من است، مارکیونی حسودی اش شده است" و در بازی بعدی بدون رنگ و لعاب چهره، می خواست بازی کند که به سمت سکوها هدایت شد. خورخه کانوا، سرمربی وقت باشگاه، اعلام کرده بود ادامه حضورش در باشگاه، غیرمحتمل است.
در تابستان 1999 گفت تمایل دارد برای احیای فوتبالش به پرتغال برود، ولی بعدا معلوم نشد نیت اصلی چیز دیگری بوده است. گویا ماریو ژاردل و لیوبینکو درولوویچ، بازیکنان وقت پورتو، در آخرین بازی فصل شان صورت شان را رنگ کرده بودند و جریمه ای هم نصیب شان نشده بود! البته این تلاش به نتیجه نرسید و او توانست در میدلند باقی بماند و تا 2002 هم آنجا باشد.
ادامه حضورش در آرژانتین شاید به اصلاح آیین نامه هم کمک کرد، چون فدراسیون فوتبال تشخیص داد دوبویس و چهره رنگ شده اش برای وجهه دسته چهارم آرژانتین مناسب نیست و علاوه بر آن، تشخیص بازیکنان برای داور را هم مشکل می کند. دوبویس با کنایه می گوید:
خب این آخری درست است. با تشکر از فدراسیون فوتبال که تلاش می کند مصادیق رفتار درست در تمامی سطوح فوتبال رعایت شده و نمونه ای برای طرفداران باشد!
در مارس 2002، دوبویس به یکی از بازیکنان حریف برخورد کرد و بیهوش روی زمین افتاد. در ادامه او را به خاطر ضربه سر و جراحات وارده، به بیمارستان رساندند و بازی نیمه کاره ماند. بعد از مرخصی، در مصاحبه ای اعلام کرد:
فدراسیون و سازمان لیگ فوتبال آرژانتین، یک مشت موش فاضلاب هستند. خوشبختانه حالم خوب است، ولی وقتی عین مرده ها روی زمین افتاده بودم، هیچ کمکی نکردند. از اینکه موقع نیاز کنارم نبودند، از آنها صمیمانه تشکر می کنم.
شاید بهتر بود دهانش را بسته نگه می داشت. دو سال بعد وقتی عضو ویکتوریانو بود، از ناحیه لیگامنت دچار مصدومیت شدید شد که می توانست با یک عمل ساده، درمان شود، ولی از عهده خرج و مخارج آن برنیامد. از فدراسیون فوتبال درخواست کمک کرد، ولی دست رد به سینه اش زدند. دوران فوتبالش به پایان رسید.
در 1999 از او پرسیدند برنامه ای برای بعد از بازنشستگی دارد یا نه:
گلف دوست دارم، ولی چندان خوب نبستم. در حال حاضر فقط یک فوتبالیست و موزیسین هستم. در آینده حتی اگر قرار باشد در یک فاحشه خانه کار کنم، مشکلی نخواهم داشت.
البته نیازی به این کار نبود، چون بعد از فوتبال به موزیک ادامه داد و در کنار آن در یک بار در حومه بوینس آیرس، مشغول به پیشخدمتی شد.
در مارس 2008، در کنار معشوقه اش در حال دوچرخه سواری از محل کار به منزل بود که مورد حمله سارقین قرار گرفت. دوچرخه و کیف پول و موبایلش را گرفتند و دو گلوله به شکم و پایش شلیک کردند تا راهی بیمارستان شود. دو هفته بعد در 37 سالگی در بیمارستان از دنیا رفت. داریو دوبویس به خاطر حکایت های عجیبش که سراسر دوران بازی اش را گرفته بود، اشک ها، دلقک بازی ها و البته مرگ ناگوارش یاد خواهد شد...
به قلم سیمون برتون برای وبسایت گاردین