مطلب ارسالی کاربران
" نی"مارِ مار خوی
" نی"مارِ مار خوی
"نی¬مار" ناگهان " جُل و پُستَک " اش را جمع کرد و رفت که هر شب از پشتِ کلکین خانه اش، "شانزِلیزه" و "ایفل" تماشا کند.
او که تا دیروز شاهزاده بود، ناگهان خائن شده و همه را یاد سر خوک/ فیگو انداخت. این داستان را بهتر است از چند زاویه ( شاید متفاوت ) بررسی کنیم.
• تا همین نزدیکی ها، فلسفۀ بارسلونا در تغذیه، تشکیل و ساخت تیم اول، لاماسیا ( مزرعه ) بوده است. تیکی تاکا، برگِ برندۀ که "بزرِ" اولیه اش در مزرعه کشت و سپس در "کمپ نو" شکوفا می شد. این میراث کرایُف بزرگ است.
چار سال پیش، وقتی نیمار از "سانتوس" به "بارسا" آمد، کرایف زنده بود. او ناراحت شد، گفت این یک حماقت بزرگ است. چرا باید این همه پول را برای یک طفلک هزینه کنیم؟
راست می گفت، ثمر مزرعۀ او "مسی، انیستا، ژاوی، پویول، پیکه، بوسکتس، پدرو، بویان کرکیج، فابرگاس، والدز و ..." بودند که در اسپانیا، اروپا و جهان آقایی می کردند.
کرایف هم کیف می کرد که میوه های باغ مزرعۀ او تا آن اندازه شیرین و خوب اند.
در آن وضعیت، خرید بازیکن گران قیمت و پر سر و صدا، یعنی پشت کردن به فلسفۀ کرایف و بارسلونا.
"ساندرو راسل" مدیر عامل وقت بارسا که خود یک دلال بزرگ بود، به بنیادی ترین ارزش های به جا مانده از کرایف پشت کرد. پیراهن بارسلونا که پیش از آن از دید هواداران این باشگاه مقدس ( بیرق کاتالونیا ) بود و نباید روی آن تبلیغات تجاری صورت می گرفت، راسل این اصل صد ساله را شکست و با بنیاد قطر ( Qatar foundation ) قرار داد امضاء کرد. لاماسیای کرایف به حاشیه رفت و بارسا شروع کرد به خریدن بازیکن.
نیمار، سوارز و ...
پیشتر از آن هر بازیکن بارسا بیش از آن که فوتبالیست باشند، سرباز ایدئولوژی و خواست جمعی یک مردم انقلابی و یک فرهنگ بودند اما بعد از آن هم¬زمان با رشد سرسام آور قیمت بازیکنان در بازار که همیشه "فلورنتینوپرز" یک سر ماجرا بود، باشگاهِ زیر فرمان "راسل" نیز هر سال در بازار برای خریدهای جدید دست و پا می زد. آنقدر که "راسل" خودش به دلیل تبانی/ پنهان کاری و فساد در پروندۀ انتقال نیمار، شغل اش را از دست داد و زندانی گردید. کرایف از باشگاه دور شد و اعتراض هایش نیز فایدۀ نداشت.
زمانه عوض شده بود، به جای عشق، وفاداری و پای¬بندی به ارزش ها پول حرف اول را می زد. کرایف که لقب اش نجات بخش بود، در آخرین روزهای عمرش گفت، هر چه من از فوتبال و بارسلونا بدست آوردم، سیگار از من گرفت.
شاید او رویش نشد بگوید، راسل زندگی را از من و بارسلونا گرفت، چرا که وی را در حد خود نمی دید، او که حتی تفکر قربانی بودن و سلطۀ فرانکویی لالیگا را پایان بخشیده بود، چطور می توانست از راسل شکایت کند.
• در 2014 زمانی که "بارتومئو" ( رییس کنونی ) به بارسلونا آمد، دیگر چیزی از کرایف باقی نمانده بود، نه خودش، نه فلسفه اش و نه ارزش های که او سال ها برایش زحمت کشیده بود. "پپ گواردیولا" شاگرد خَلَف اش هم رفته بود و خلاصه میدان کاملا برای تفکر ضد "السالوادور" مهیّا و به قول وطنی فضا کاملا شغالی شده بود.
بارتومئو هم در ادامۀ سیاست های راسل زیاد بازیکن خرید اما بازهم به قول وطنی یاد همان کفن کش سابق به خیر که حد اقل اگر می خرید، دانه درشت می خرید. بارتومئو بازیکنانی را خرید که این روزها همه بار دوش این باشگاه اند. هواداران و کادر فنی الان حیران اند که اول از شر دود سگرت "جرمی متئو" خود را گوشه کنند یا جلو گیج بازی¬های "آندره گومز" را بگیرند.
• اما نیمار.
او یک بازیکن است، حق دارد انتخاب کند، به هر تیمی که دوست دارد برود، پولِ بیشتر بگیرد و زندگی خوب تری داشته باشد. مشکل از نیمار نیست، او محصول لاماسیا نبود، پسری از برازیل و ستارۀ با استعداد که در این چار سال کارهای بزرگ و به یاد ماندنی برای بارسا انجام داد.
مشکل در جای دیگری¬ست، در فلسفۀ بارسلونا که وفاداری و عشق به پیراهن اولین مشخصه آن است. مثل یک سرباز که تا آخرین تیر و آخرین نفس در جبهه می جنگد و هرگز تسلیم نمی شود. مشکل در تفاوت بین تفکر راسل و کرایف است. تفاوت بین کاتالونیا و ریودوژانیرو.
نیمار نمی توانست بزرگی، هنر، جادو، عظمت، کاریزما، وفاداری، عشق و نفر اول بودن مسی را تاب آورد.
به او گفته بودند تو باید نفر اول باشی.
رقابت اساسی بین برازیل و ارجنتین نیز است. بین دو کشور، مثل همیشه.
پله و مارادونا.
امروز از دید هواداران بارسلونا، "نیمار" یک خائن است، در حد "لوئیس فیگو". نیمار هم سعی می کند به همه بفهماند که او را با فیگو مقایسه نکنند، او بی وفا نبوده است و برای پول پیشنهاد "ناصر الخلیفی" را نپذیرفته است. سعی می کند از هر اتهامی خودش را مبرّا کند اما اگر او خود را به زمین و آسمان بزند، همه می دانند دو چیز اصلی ترین دلیل جدایی او اند.
یک- خارج شدن از زیر سایۀ مسی
دو – پول و در آمد بیشتر
درست است شاید مشکلات مالیاتی، بردن توپ طلا، تغیر فضا، تجربۀ چالش تازه، اشباع شدن در بارسلونا و خیلی مسائل دیگر در جدایی نیمار مؤثر باشند اما دلایل همان اند که تذکار رفتند.
نیمار می گوید، جذب جاه طلبی "پاریسن ژرمن" شده است. یعنی باشگاه فرانسوی مدعی تر از بارسلونا در سی ال، لیگ های داخلی و فوتبال است.
در حالی که همواره، حد اقل در سال های اخیر، بارسلونا در وضعیتی بوده است که حتی مقام دومی در رقابت ها نیز به مزاج هواداران این تیم خوش نیامده و آن را یک شکست دانسته اند. پس این نمی تواند دلیل درست باشد و از نظر بزرگی، شهرت، تعداد قهرمانی و افتخارات نمی توان دو باشگاه را با یکدیگر مقایسه کرد.
این که نیمار به آرزوهایش در "پی اس جی" می رسد یا نه؟ باید صبر کرد، باید منتظر بود و دید که آیندۀ او در پاریس چه خواهد شد.
برخی از سایت های معتبر اروپایی پا را از این هم فراتر گذاشته و مدعی شده اند که نیمار قصد دارد یکی، دو سال بعد در "سانتیاگو برنابئو" نیز نمایش دهد.
تجربه اما ثابت کرده است، بازیکنانی که از باشگاه های بزرگ به عقب بر گشته اند، روز خوش ندیده و هرگز نتوانسته اند نمایش های پیش از آن را تکرار کنند.
بازهم می گویم، نیمار یک بازیکن و یک فرد آزاد است.
می تواند به هر تیم و هر باشگاهی که دوست دارد برود. رفتن یک بازیکن از یک باشگاه به باشگاه دیگر در دنیای امروز، بدیهی و پیش پا افتاده است و اگر قرار باشد هر بازیکن با جا به جایی، خائن باشند، در آن صورت نیمی بیشتر از بازیکنان دنیا خائن اند.
حرف آن است که رفتن نیمار از بارسا به "پی اس جی" از نظر فوتبالی یک گام رو به عقب است و گرنه "رونالدینیو" از همین پی اس جی به بارسا آمد، "رونالدو" از یونایتد به رئال و "سوارز" از لیورپول به بارسا.
نقل و انتقال های که رو به صعود بودند نه سقوط.
حرف این است.
نکتۀ آخر این که "لاماسیا" هم شاید دیگر میوه های قدیم را بار نیاورد. عیب از میوه های قدیم هم است. بیش از حد شیرین بودند.