اگر فقط رسانه های چاپی را در نظر بگیریم و از اقیانوس مطالب منتشره در اینترنت صرف نظر کنیم، آن گاه در هر روز متوسط دو الی سه مقاله پیدا می کنیم که درباره ی فرانچسکو توتی و فعالیت 20 ساله ی او تحریر شده.
اگر تصور شود که هر مقاله دست کم 300 واژه دارد، آن گاه می توان گفت زمانی که باید صرف خواندن مطالب درباره ی اسطوره ی جیالوروسی کرد برابر است با مدت زمان مطالعه ی بیست باره ی رمان اولیس جیمز جویس. و این تازه شامل تمام کتابها، وبسایت ها، وبلاگ ها، یا ده ها مطلب مرتبط از سوی هواداران نمی شود.
به این ترتیب، نوشتن یک وداع با بزرگترین بازیکن گذشته و احتمالاً آینده ی رم، یعنی پایان جمله ای بس طولانی درباره ی یکی از بزرگان دنیای فوتبال. وقتی می گویم پایان منظورم اثر دراماتیک یا بیانی آن نیست، فقط به این منظور که: تا امروز درباره ی توتی همه چیز گفته شده.
برای مثال، دیگران خاطرنشان کرده اند که بازی آخر توتی برای رم در برابر جنووا مانند غروب خورشید و درک دوران تازه ای از فوتبال است. خلاصه، همان اندیشه ی قدیمی که شماره ی 10 بر پیراهن یک بازیکن، به جای آن که یک عدد صرف باشد، زمانی گویای نقش و وظایف آن بازیکن بود.
فوتبال تغییر کرده و بحثی نیست که سلطان رم، حتا در دوران اوج خود، کمتر شباهتی داشت به کسی که قوانین امروزی فوتبال در میادین را تعیین می کند. او مانند پل پوگبا و گرت بیل از نظر جسمانی همان قدر دست نیافتی است که بازیکنانی مانند کریستیانو رونالدو و مسی از نقطه نظر فلسفی متمایز هستند.
اما بیایید به شماره 10 هایی نگاه کنید که دیگر نسلشان منقرض شده، بازیکنانی که توتی هم زمانی یکی از آن ها بود: زین الدین زیدان، کاکا، رونالدینیو، دیوید بکهام. و قبل تر از آن: روماریو، رود گولیت، میشل پلاتینی، و از آن هم قبل تر بزرگی مانند دیگو آرماندو مارادونا.
توتی هم مانند تمام این بازیکنان، در کار خود چیزی بود برابر با استنلی کوبریک، کسی که می توانست بازی را به سوی یک ایده آل زیبایی شناختی هدایت کند.
او هم مانند تمام بازیکنان نام برده در بالا راه و روش فوتبال خود را اختراع کرد. اگر کاکا سرعت داشت، رونالدینیو شامه ی قوی و زیدان اقتدار، اعجوبگی پورتا مترونیا هم در نگاه و قدرت دید او بود. هرگز ندیدم کسی مانند او تک ضرب بازی کند. توتی در بهترین روزهای خود، یک ماشین پاسدهی دقیق بود و امثال پیرلو و ریکلمه تلاش می کردند مانند او بازی کنند.
شخصاً او را سومین مهاجم برتر تاریخ ایتالیا می دانم، رتبه ی سوم پس از روبرتو یاجو و جوزپه مآتزا و کمابیش هم رتبه با سیلویو پیولا. اما این رتبه بندی هیچ قطعیتی ندارد و خیلی های دیگر ممکن است او را پایین تر از جیجی ریوا، جیانی ریورا یا والنتینو مازولا بدانند.
خیلی نمی خواهم در این باره بحثی راه بیاندازم زیرا می دانم این بحث، مجادله برانگیز است. در واقع، یک واقعیت گریزناپذیر درباره ی میراث این بازیکن این است که بحث درباره ی او به اندازه ی کافی نفاق افکن هست. مقایسه ی توتی تقریباً همیشه به جنجال کشیده شده، خواه مقایسه ی او با دیگر شماره 10 ها، دیگر ایتالیایی ها یا دیگر کاپیتان های بزرگ (مثلاً پائولو مالدینی، الساندرو دل پیرو، خاویر زانتی یا فرانکو بارسی) باشد.
همین استعداد راه اندازی جنگ و مجادله، از شخصیت او می آید. لحن و رفتارهای او و روابط هیجانی او با شهر خود، موجب شده فرانچسکو همیشه یک رمی باقی بماند و عمل کند. سرسختی او در برابر پیشنهادهای عالی تر به معنای اعلام هویت رمی او بود و اهمیت آن که بیشتر از عناوین قهرمانی و پول به حساب می آمد.
همه ی این ها موجب شد وی بیشتر مواقع به فوتبال بین المللی پشت کند. به این ترتیب، توتی هرگز آن قهرمانی نبود که دنیای فوتبال از وی انتظار داشت. از او نه پوستری ساخته شد، و نه یک فوق ستاره ی بین المللی، هرگز کاپیتانی نبود که با رسانه ها گرم بگیرد و از همه مهمتر، هرگز گزینه ی مطبوع دریافت توپ طلا نبود.
روز پیش از دیدار آخر رم، توانستم با آن چه هرگز دربارهی او نفهمیدم کنار بیایم: و آن این که هیچ کس نمی تواند در افتخارات توتی سهیم شود. فرانچسکو توتی ترانهای است از یک زبان رو به نابودی، او بوسهای است که از معشوق کسی دیگر می گیرید، او اولین تصادف رانندگی شماست، او کسی است که عاشقش هستید اما نمی توانید درباره اش حرفی بزنید.
وقتی سیل تشویق ها از سوی هواداران و هم قطاران و سلبریتی ها و سیاستمداران و خلاصه هر رمی دیگر(حتا هواداران دو آتشه ی لازیو) به سوی او می آید، کوچهای پیدا خواهم کرد و و تا می توانم از خروارها گفتار و نوشتاری که اسطوره گی توتی را به رخ می کشد دور می شوم. من طعم سالهای طلایی او را چشیده ام و می دانم چه لذتی برده ام، و همین کافی است.
گراتزیا کاپیتانو، اکنون و برای همیشه، گراتزیا.