Esi Unitedفرگی کریس رو از همه بازیکنایی که تو عمرش باهاشون کار کرده بود بیشتر دوست داشت. یه جورایی اوج هنر مربیگری خودش رو تو کریس میدید و با موفق شدنش و با قهرمانی 2008 و درخشش کریس و توپ طلاش به خودش افتخار میکرد که همچین بازیکنی رو برای تیمش درست کرده و از اون بازیکنی که فقط تکروی میکرد و صرفا چیزی فراتر از یه استعداد نبود همچین غولی ساخته. ساز جدایی زدن کریس بزرگترین نا امیدی فوتبالی فرگوسن بود. اگه این اسمش خیانت به پدرت نیست پس اسمش چیه. فرگی از درون خورد شد ولی انقدر کریس رو دوس داشت که بازم با رفتنش براش کف زد و هنوزم همیشه ازش تعریف میکنه و با گرفتن توپ طلا براش خوشحال میشه. عشق فرگی به پسری که ساخت خیلی بیشتر از عشق پسرش بود و جزای این عشق هم این بود که فرگی خیلی کمتر از چیزی که حقش بود قهرمانی اروپا گرفت