اختصاصی طرفداری - در سال هایی که صعود به قله اورست تبدیل به تفریحی برای ثروتمندان و ورزشکاران شده بود، جهان فجایع زیادی را در این قله به خود دید.
سال 1996 بود و گروهی از توریست ها برای صعود به قله در تلاش بودند اما توفانی باور نکردنی شروع به غرش کرد و یکی از تاریک ترین فجایع تاریخ کوهنوردی را رقم زد. خیلی ها کشته شدند و افراد زیادی هم دست، پا و یا بینی هایشان را از دست دادند. خیلی ها جانفشانی کردند و دو رهبر تور هم جانشان را برای نجات دادن مشتریانشان از دست دادند.
15 نفر در پاییز بی رحم سال 1996 در اورست جان دادند و در بین سال های 1980 تا 2002 نیز، اورست قتلگاه 91 انسان بود. سر ادموند هیلاری و تنزینگ نورگی اولین مردانی بودند که به قله اورست گام کوبیدند. آن ها این کار را در سال 1953 انجام دادند؛ کاری را در آن زمان و با آن امکانات انجام دادند که حتی با امکانات و تجهیزات امروزی نیز، نزدیک به غیرممکن محسوب می شود. در میانه های دهه نود، صدها توریست به هیمالیا اعزام شدند تا سعیشان را برای رسیدن به قله اورست انجام دهند.
در آن زمان پرستیژ و کلاس، با صعود کردن از سخت ترین کوه ها به همراه کمترین امکانات به دست می آمد. اورست همیشه آهن ربایی برای تجار، جویندگان تبلیغات، نویسندگان و از این دست افراد بود.*
سندی پیتمن، خبرنگار شبکه NBC، همراه با یک تور گردشگری به رهبری اسکات فیشر، در روز دهم می، به سوی اورست حرکت کرد. آناتونلی بوکریف، رهبر یکی از گروه ها، همراه با گروهش به قله رسید و گروه های راب هال و اسکات فیشر پشت سر او حرکت می کردند. ناگهان توفانی مرگبار وزیدن گرفت و کوهنوردان در موقعیتی متزلزل گیر افتادند. بوکریف بلافاصله به نزدیک ترین کمپ رفت و زیرگروهانش را ترک کرد تا در تله مرگ گیر بیافتند؛ البته خود بوکریف ادعا دارد که این کار را انجام داد تا در موقعیتی بهتری برای نجات زیرگروهانش قرار بگیرد.
هال و فیشر اما در کنار زیرگروهانشان ایستادند و تا آخرین لحظه برای نجاتشان تلاش کردند اما با هر بار نفس کشیدنشان، مخازن اکسیژنشان خالی و خالی تر می شد تا در نهایت مرگی باشکوه را تجربه کردند. پیتمن و جان کراکویر، دو خبرنگار اعزامی به این کوه، زنده ماندند اما دچار یخ زدگی و صدمات شدیدی شدند. کراکویر بعدها در کتاب "در هوای رقیق" به شدت کوهنوردان آماتور و رهبران تورها را سرزنش کرد و صنعت گردشگری اورست را معامله پول به ازای جان خواند.
تاخیر در رسیدن به قله
کمی بعد از نیمه شب دهم می 1996، گروه مشاوران ماجراجو حرکت نهایی به سمت قله را آغاز کردند. آن ها خیلی زود مجبور به توقف در مسیر شدند. شرپاها و رهبران گروه ها، طناب های متصل به ناحیه ای به نام "بالکن" (با ارتفاع 8350 متر) را قرار نداده بودند و کوهنوردان حدود یک ساعت معطل شدند تا طناب ها دوباره وصل شوند. به دلیل مرگ تمامی رهبران تور، هنوز هم دلیل این اشتباه مشخص نشده است. بلافاصله بعد از رسیدن به ناحیه "قدمگاه هیلاری" (با ارتفاع 8760 متر)، کوهنوردان دوباره با طناب های نامتصل مواجه شدند و صعودشان به قله، ساعتی دیگر به تاخیر افتاد. در همین هنگام بود که سه نفر از اعضای گروه، از ترس تمام شدت مخزن اکسیژنشان به کمپ اصلی بازگشتند.
بوکریف زودتر از همه و در ساعت 13 به قله (با ارتفاع 8848 متر) رسید و تا ساعت 14:30 به دیگر افراد گروه کمک کرد تا به قله بیایند. در نهایت او بعد از اتمام کارش، شروع به پایین آمدن از کوه کرد. کراکویر در گزارش خود می نویسد که تقریبا از ساعت 15 بود که هوا نامساعد شد و با شدت گرفتن بارش برف، نور از جلوی چشمان کوهنوردان رفت.
کم کم همه افراد گروه به قله رسیدند و شروع به پایین آمدن از قله کردند. یکی از شرپاها در میانه راه با فردی به نام هانسن مواجه شد؛ شرپا با هانسن صحبت کرد اما مرد آمریکایی قادر به تکلم نبود و تنها با اشاره سر، قله را به شرپا نشان داد. وقتی هال، رهبر گروه به صحنه آمد، شرپا از هال خواست که هانسن را به قله ببرد اما هال به شرپا گفت که سریعتر به کمپ برگردد. خود هال در آنجا ماند تا به هانسنی کمک کند که از بی اکسیژنی رنج می برد.
اسکات فیشر حتی تا ساعت 15:45 دقیقه نیز به کوه نرسید؛ زیرا به شدت بیمار شده بود. احتمالا وی بر اثر ارتفاع بالا، از ادم مغزی یا ادم ریوی رنج می برد.
پایین آمدن از کوه
هال به ما گفت: "هر احمقی می تواند از این کوه بالا برود اما مسئله مهم، زنده پایین آمدن از کوه است."
تصمیم آناتولی بوکریف برای حرکت جلوتر از زیرگروهانش و رها کردن آن ها در کوهستان، هنوز مورد مناقشه است. هوا هر لحظه بدتر و بدتر می شد و دید کوهنوردان کمتر و کمتر. توفان طناب ها را کند و البته باعث شد گروه، مسیر بازگشت به کمپ را گم کند. هال که در کنار هانسن بود پیغامی رادیویی فرستاد و درخواست کمک کرد. راهنمای گروه مشاوران ماجراجو، اندی هریس، همراه با کپسول اکسیژن و مقداری آب، شروع به حرکت به سمت هانسن و هال کرد.
کراکویر می نویسد که در آن زمان توفانی تمام عیار ایجاد شد و اذعان می کند که گلوله های برفی با سرعتی نزدیک به 70 مایل در ساعت به صورت او برخورد می کردند. اعضای دو گروه جنون کوهستان و مشاوران ماجراجو، تا نیمه شب در کوهستان گمشده بودند و در نهایت از حرکت باز ایستادند و منتظر تمام شدن توفان شدند. بعد از اتمام نسبی توفان، اعضای گروه، کمپ را در فاصله 200 متری خود دیدند و تعدادی برای یافتن کمک و تعدادی برای یافتن مجروحین و گمشدگان اعزام شدند. بوکریف که در کمپ بود، گروه کوهنوردان را دید و به تعدادی از آن ها کمک کرد. او ابتدا سه نفر از اعضای گروه خود را نجات داد و دو نفر از اعضای گروه مشاوران ماجراجو را در کوهستان تنها گذاشت و به آن ها گفت که برای کمکشان خواهد آمد. بوکریف هیچگاه چنین کاری نکرد...
خسته تر از آن بودیم که برای کمک آن ها اقدامی کنیم. در ارتفاع 8 هزار متری، اخلاق معنایی ندارد.
در ساعت 4:43 دقیقه 11 می، هال تماسی رادیویی با کمپ اصلی می گیرد و اعلام می کند که هانسن مرده و هریس هم گم شده است؛ وی اشاره کرد که کپسول اکسیژنش یخ زده و نمی تواند از آن استفاده کند. بالاخره در ساعت 9 صبح، هال موفق به تامیر ماسک اکسیژنش شد اما دست و پای او به شدت (به شدت!) یخ زده بود و نمی توانست با استفاده طناب ها به کمپ بازگردد. وی در شرایطی بسیار نامساعد، تماسی رادیویی با کمپ برقرار کرد و از پشتیبانان خواست که با همسرش تماس بگیرند. وی در آخرین صحبت ها با همسرش، گفت: "خوب بخواب عزیزم. نگران من نباش." کمی بعد از این تماس، چشمان هال، تا ابد بسته شد. بدن او 12 روز بعد در بین یخ و برف یافت شد اما به درخواست همسرش، در اورست ماند. جان آرنولد، همسر هال درباره تصمیمش عنوان کرد که "جسد همسرم همانجایی است که او دوست دارد باشد." بدن دوگ هانسن و اندی هریس هرگز یافت نشد.
یخ زدگی یکی از اعضای گروه
دو عضو گروه مشاوران ماجراجو با نام های ودرز و نامبا، که بوکریف آن ها را رها کرده بود، زنده پیدا شدند اما به شدت یخ زده بودند. اعضای گروه تجسس، وضعیت این دو فرد را به شدت بد دیدند و تصمیم گرفت آن ها را همان جا رها کنند تا طبیعت کارش را تمام کند. ودرز اما، کمی بعد هوشیاری خود را به دست آورد و به کمپ رسید. اعضای گروه دوباره اندیشیدند که او مرده است و وی را در کمپ تنها گذاشتند و پایین آمدن از کوه را ادامه دادند. ودرز دوباره زنده ماند و شروع به حرکت به سمت کمپ دوم کرد! در نهایت گروهی برای کمک به ودرز اعزام شدند و او را نجات دادند؛ اما ودرز، بینی، دست راست و انگشتان دست چپش را در برف ها جا گذاشت. بدن یخ زده اسکات فیشر و یک کوهنورد دیگر را در یازدهم می، یافتند و به کوهپایه ها منتقل کردند.
بنای یادبود اسکات فیشر در اورست
توماس رایت
وی در فیلم اورست (فیلمی درباره همین فاجعه) بازی کرد و حالا بدون بخش هایی از دو پایش زندگی می کند و وی به عنوان سخنران انگیزشی نیز فعالیت دارد.
جان کراکویر
نویسنده مجله آوتساید است. کتابی با نام "در هوای رقیق" نیز درباره فاجعه اورست منتشر کرده.
نیال بیدلمن
مخترعی پرکار است و بیش از دوجین اختراع را به نام خود ثبت کرده. وی مهندس، اسکی باز و دونده نیز هست.
لیم گاملگارد
وی نیز سخنرانی ماهر است.
لو کاسیشکه
کاسیشکه هم کتابی درباره تجربه دردناکش در اورست با نام "بعد از بادها" نوشته است.
بک ودرز
بگذارید واضح بگویم؛ ودرز به معنای واقعی کلمه، مرده بود و دوبار زنده شد. او بارها تحت عمل های جراحی قرار گرفته است اما هنوز هم شرایط جالبی ندارد.
یخ زدگی های بک ودرز
سندی هیل
نویسنده حول موضوعات سبک زندگی و سفر است و گاها طراحی مد نیز می کند.
استوارت هاتکینسون
دکتر هاتکینسون، پزشکی ماهر و توانا در زمینه بیماری های قلبی است.
این افراد نمونه های خوبی از استقامت توانایی هستند، کسانی که موفق شدند با شکست دادن مرگ، به زندگی عادی خود بازگردند.
* تمامی نقل قول ها از نوشته های جان کراکویر برداشت شده است.
از همین سری یادداشت بخوانید:
دوستانم را خوردم تا زنده بمانم بخش اول، دوم و سوم.
حتی فکر صعود از کی 2 را هم نکنید!