طرفداری- نابغه آبی پوش و نام آشنای انگلیسی، بی سرو صدا و بدون هیچ تشریفات و مراسم وداعی، روز گذشته از دنیای فوتبال خداحافظی کرد. گلزن ترین هافبک تاریخ لیگ برتر انگلستان، بیش از 300 گل را در کارنامه ورزشی خود ثبت کرده است. او بازیکنی برای لحظات سخت و بزرگ بود که نه فقط با گل هایش، بلکه با پاس گل ها و بازی هوشمندانه اش بارها عامل برد تیمش شده بود. لمپارد تعریف جدیدی از معنای هافبک در فوتبال ارائه کرد؛ توانایی های او در گلزنی و دوندگی بی امان او در روزهای جوانی، نظرات اهالی فوتبال در مورد مفهوم یک هافبک مرکزی مدرن را تغییر داد. او آمده بود برای شکستن رکوردها؛ لمپارد با 211 گل زده در پیراهن چلسی، برترین گلزن تاریخ این باشگاه به شمار می رود.
چیزی که لمپارد دارد و کمتر بازیکنی در تاریخ فوتبال داشت، ثبات بی مانند اوست. او اولین بازیکن تاریخ لیگ برتر است که در 10 فصل پیاپی موفق به زدن بیش از 10 گل شده است. فرانک لمپارد بین سال های 2001 تا 2005، در 164 بازی متوالی لیگ برتر بازی کرد که تا به امروز هم بهترین رکورد بازی های پیاپی در تاریخ این رقابت هاست! او به معنای واقعی یک بازیکن تمام و کمال و ایده آل برای تیمش به شمار می رفت که هم بار گلزنی و هم گل سازی برای سایر هم تیمی هایش را همزمان به دوش می کشید. از نظر آمار پاس گل هم فرانک دومین نفر در تاریخ لیگ برتر است. لمپارد در 5 فصل پیاپی موفق شد بیش از 20 بار گلزنی کند، این آمارها حتی برای یک مهاجم هم رویایی ست!
اگر با خود می اندیشید که چطور ممکن است؟ جواب در نبوغ و موقعیت شناسی اوست. فرانک بازیکنی تکنیکی و فانتزی نبود. او یک بازیکن انگلیسی کامل بود؛ کارهای اضافه نمی کرد بلکه فقط به هدف می زد و تمام. لمپارد دقیقا می دانست چه زمانی در کجا باشد. او بسیاری از گل هایش را با شلیک های غافلگیر کننده به سمت دروازه حریف به ثمر رساند. زمانی که حریف انتظارش را نداشت، دروازه اش را باز شده می دید. لمپارد بسیار باهوش بود و قدرت بازی خوانی بالایی داشت. او به خوبی پیش بینی می کرد حمله ای که آغاز شده، به کجا ختم می شود و دقیقا در لحظه مناسب در نقطه هدف حاضر می بود. در زدن ضربه های آزاد و پنالتی ها نیز لمپارد همیشه گزینه ای ایده آل برای تیمش بود.
اما آغاز هنرنمایی های این اعجوبه از کجا بود و به کجا ختم شد؟ پسرک خوش سیمای قصه ما، در سنین نوجوانی برای اولین بار با پیراهن وستهم یونایتد در مستطیل سبز دیده شد. هوادارانی که تا یک دهه قبل، پدر او را به عنوان اسطوره خود تشویق می کردند اکنون انتظارات زیادی از لمپارد جوان داشتند و این انتظارات بالا، فشار را بر روی جوان جویای نام زیاد کرده بود. فرانکی طی چهار سالی که در ترکیب اصلی وستهم حضور داشت، عملکرد قابل قبولی از خود ارائه نمود اما همیشه سایه سنگین نام پدرش، تاثیر منفی بر قضاوت هواداران می گذاشت و انتقاد هواداران از حضور لمپارد در ترکیب اصلی وستهم، وی را آزرده می ساخت؛ پس فرانکی عطای وستهم را به لقایش بخشید تا در سنگر دیگری رستگاری را جستجو کند. تیم همشهری، چلسی به سراغش آمد. کلودیو رانیری به عنوان سرمربی وقت آبی های لندن، به دنبال ساختن نسلی جوان و خوش آتیه بود و فرانکی به عنوان قلب تپنده ای برای این پیکره جوان، راهی چلسی شد. از همانجا بود که داستان عشقی دیوانه وار و پیوندی ناگسستنی میان هواداران آبی پوش و اسطوره ای به نام لمپارد آغاز شد.
شماره 8 جدید آبی ها هر سال پله به پله پیشرفت کرد و ظرف مدت سه سال، به بازیکنی حیاتی و یکی از ارکان جدایی ناپذیر تیم تبدیل شد به گونه ای که پس از انقلاب آبراموویچ در چلسی و ورود مورینیو در سال 2004 و خریدهای پر تعداد و گران قیمت ستاره های فوتبال برای ساخت ترکیبی ایده آل، لمپارد هنوز هم بهترین و اصلی ترین گزینه برای خط هافبک شیرهای آبی به شمار می رفت. حال، چلسی زیر نظر سرمربی و نسل طلایی بازیکنانش، موفق ترین دوران تاریخ خود را آغاز کرده بود و لمپارد از نقش آفرینان اصلی در رقم خوردن این دوران بود و او بود که گل منجر به قهرمانی چلسی را در دیدار مقابل بولتون به ثمر رساند. سال 2005 برای پسر چشم آبی سالی خوش یمن بود. هنرنمایی های او در میانه میدان، تحسین جهانیان را به همراه داشت تا آنجا که نام او به عنوان یکی از سه کاندید نهایی بهترین فوتبالیست دنیا مطرح شد، اما این همان سالی بود که شاعر فوتبال، رونالدینیو نیز در اوج دوران فوتبالی خود بود و سطح جدیدی از فوتبال را خلق کرده بود. در نهایت لمپارد با چند رای کمتر نسبت به رونالدینیو، به عنوان دومین فوتبالیست برتر جهان در سال 2005 شناخته شد. حالا دیگر لمپارد را در استمفوردبریج، با نام سوپرفرانکی می شناختند.
یکی از جالبترین خاطرات فوتبال دوستان با لمپارد، در مرحله گروهی لیگ قهرمانان در سال 2006 رقم خورد. در دیدار مقابل بارسلونا لمپارد گلی را زد که شاید از نظر ریاضی هم ممکن نبود! او از زاویه ای کاملا بسته و نزدیک به صفر درجه، از روی خط اوت با ضربه ای چیپ و تماشایی دروازه بارسلونا را باز کرد، گلی خارق العاده که در تاریخ فوتبال نظیر آن دیده نشده است. در فصل 10-2009 لمپارد 31 ساله بود. شاید فکر کنید رسیدن به این سن به معنای تمام شدن فوتبال است، ولی فرانک ثابت کرد این باوری اشتباه است. عامل اصلی دبل با شکوه چلسی در آن فصل که با قهرمانی در لیگ برتر و جام حذفی به دست آمد، کسی نبود جز فرانک لمپارد. او در آن فصل 27 گل به ثمر رساند که 14 تای آن ها در 15 بازی آخر فصل بود! همین گل های آخر فصل هستند که قهرمانان را تعیین می کنند.
روزهای خوش سوپر فرانکی در استمفوردبریج با فتح چند باره جام های داخلی خوب پیش می رفت اما عطش او و یارانش در چلسی بیش از این ها بود. آن ها به دنبال فتح اروپا بودند. چلسی از زمان حضور لمپارد همواره در جمع مدعیان قهرمانی این جام بود، آن ها بارها نیمه نهایی های متعدد را تجربه کرده و حتی در فینال هم حضور یافتند، اما هر بار با تلخ ترین شکل دستشان از جام کوتاه مانده بود. یک بار به خاطر توپی که از خط دروازه رد نشده بود، یک بار به خاطر لغزش پای کاپیتان تری در ضربات پنالتی و تلخ ترین آن هم در نیمه نهایی عجیب و غریب سال 2009 در مقابل بارسلونا. تا این که سرانجام سال 2012 فرا رسید. چلسی که فصل را ضعیف آغاز کرده بود به ناچار سرمربی خود، ویاش بواش را اخراج کرده و دی متئوی تازه کار در میانه فصل هدایت آبی پوشان را بر عهده گرفت. در نبردی حماسی در حالی که همه انتظار حذف چلسی را داشتند، شیرهای لندن، ناپولی را با چهار گل مغلوب کرده و بار دیگر در نیمه نهایی به بارسلونای گواردیولا رسیدند. لمپارد پیش از آغاز این دیدار در مصاحبه ای گفته بود:
ما یک کار ناتمام با بارسلونا داریم. آن ها باید از ما بترسند.
این حرف لمپارد کنایه ای به اتفاقات نیمه نهایی سال 2009 بود. در دیدار برگشت دو تیم، لمپارد به خوبی به حرف خود عمل نموده و کار ناتمامش را تمام کرد. پاس جادویی او گویی که خط کش گذاری شده باشد، برای رامیرز ارسال شد تا بازیکن برزیلی چلسی دروازه بارسلونا را باز کند. این پاس بی نظیر را می توان بارها دید و خسته نشد. چلسی بار دیگر پای به فینال نهاد و این بار با محرومیت کاپیتان جان تری، این لمپارد بود که بازوبند را به بازو بست تا در مهمترین و تاریخی ترین روز باشگاه چلسی، کاریزمای عالی رهبری خود را به نمایش بگذارد. عملکرد خیره کننده او و توانایی رهبری اش در آلیانز آرنا، یکی از عوامل مهم قهرمانی چلسی در لیگ قهرمانان بود. در پایان او و تری جام را بالای سر بردند تا آرزوی دیرینه هردو رهبر به واقعیت تبدیل شود. در مارس سال 2013 لمپارد 200 گله شد، 3 گل دیگر می خواست تا به تنهایی برترین گلزن تاریخ چلسی شود. تنها دو بازی تا انتهای لیگ برتر باقی مانده بود، چلسی در دیدار مقابل استون ویلا 10 نفره شده و 1-0 عقب افتاده بود، خطر نرسیدن به لیگ قهرمانان حس می شد، اما لمپارد با دو گلی که در آن بازی به ثمر رساند، باز هم ناجی آبی ها شد. این کارها جدا از کیفیت یک بازیکن، شخصیت نیز می طلبند، لمپارد از هر دو نظر بی نظیر بود. در پایان فصل نیز سوپر فرانکی کاپیتان چلسی در فینال لیگ اروپا بود تا بار دیگر یک جام اروپایی دیگر تحت رهبری او به ویترین افتخارات چلسی اضافه شود.
تابستان سال 2014 بود که خبر غافلگیر کننده ای هواداران چلسی را در شوک عمیقی فرو برد. فرانک لمپارد چلسی را ترک می گوید! این اتفاق به قدری دور از انتظار بود که در ساعات اولیه، شایعه به نظر می رسید چرا که همه فکر می کردند لمپارد در چلسی از فوتبال خداحافظی خواهد کرد اما تایید این خبر توسط خود لمپارد، آب سردی بر آتش هواداران بود. تصمیم عدم تمدید قرارداد توسط مسئولان باشگاه چلسی گرفته شده و هیاهوی هواداران برای جلوگیری از این اتفاق تاثیری نداشت. رفتن ناگهانی نماد باشگاه، حس کابوس واری بود. لمپارد طی 13 سال حضورش با پیراهن چلسی به تمامی جام ها و رکوردهای این تیم دست یافت؛ شماره 8 آبی ها مانند یک بُت در استمفوردبریج مورد پرستش هواداران قرار می گرفت. دوستداران چلسی بازیکنی بهتر از او را نمی توانستند تصور کنند چه در اخلاق و چه در کیفیت بازی. اما این پایانی نبود که برای بهترین بازیکنشان تصور کرده باشند.
اندکی بعد مشخص شد که لمپارد عازم آمریکا و تیم نیویورک سیتی خواهد شد و قرارداد وی با این تیم به امضا رسید، اما چندی بعد خبر رسید که فرانکی به طور قرضی سر از منچسترسیتی درآورده است. رقیب مستقیم چلسی در لیگ برتر انگلستان.
فصل جدید آغاز شد و چلسی به مصاف منچسترسیتی رفت، آبی های لندنی با تک گل شورله پیش افتادند و پیگرینی، سرمربی منچسترسیتی لمپارد را به عنوان یار تعویضی راهی میدان می کند تا گره گشای مشکلش شود. دیدن لباس تیم دیگری بر تن لمپارد کمی عجیب به نظر می رسید. فرانکی به میدان می آید، هجوم یاران منچسترسیتی توسط جیمز میلنر، پاس در عرض میلنر به محوطه جریمه چلسی، یک شوت ناگهانی و بوم! گویی زمان متوقف شده است. چه کسی به چلسی گل زد؟ همان کسی که در استمفوردبریج مورد پرستش هواداران بود. لمپارد با بغض از زمین بلند می شود، سرش پایین است و از بازیکنانی که برای شادی به سمت او آمده اند می خواهد که آرام باشند. حال او مانند حال بازیکنی به نظر می رسید که گل به خودی زده باشد. شاید او در آن لحظه همین حس را داشت.
به نظر می رسید هواداران چلسی حاضر در استادیوم حریف نیز همین برداشت را دارند، یک گل به خودی در مقابل 211 گل به حریفان برایشان قابل چشم پوشی می بود. بازی با همین نتیجه تساوی به پایان می رسد و هواداران چلسی با تشویق لمپارد، بنرهای حمایتی از اسطوره خود را به اهتزاز در می آورند و لمپارد نیز از ابراز احساسات آنان تشکر می کند تا بار دیگر پیوند ناگسستنی هواداران چلسی با اسطوره خوش اخلاقشان پدیدار شود. در پایان فصل چلسی قهرمان لیگ شد و لمپارد هم منچسترسیتی را ترک گفته و عازم نیویورک سیتی شد. اما در آمریکا هم هواداران چلسی او را رها نکردند! تابستان 2015 جمعی از هواداران او را شبانه در مکانی تفریحی ییدا کرده و مدام این شعار را سر می دهند: "ما می خواهیم فرانکی مون برگرده!"
آن ها همیشه فرانکی را می خواستند. اما آیا این عشقی یک طرفه بود؟
فلش بکی به چند سال قبل تر می زنیم، سال 2009 . منچسترسیتی به تازگی توسط شیخ منصور خریداری شده و مالک جدید هزینه های سنگینی را صرف جذب ستارگان تیم های مختلف دنیا می کند. یک پیشنهاد وسوسه انگیز برای جان تری، کاپیتان چلسی ارسال می شود که در آن سال ها در اوج دوران فوتبالی خود و یکی از مطمئن ترین مدافعان دنیا بود. جان تری تعریف می کند وقتی پیشنهاد منچسترسیتی به دست او رسید، در رختکن و کنار لمپارد حضور داشت. تری می گوید که حتی فکر ترک چلسی را به ذهن خود راه نداده اما برایش جالب بود که نظر لمپارد را بداند. واکنش فرانک چیست؟ او لبخند کمرنگی می زند، دستش را دور گردن تری می اندازد و می گوید:
خوب گوش کن... صداشونو می شنوی؟ هیچ جای دنیا نمی تونی مثل این هوادارا رو پیدا کنی.
اکنون ماجراجویی کوتاه مدت لمپارد در آمریکا به پایان رسیده و اسطوره فوتبال انگلستان تصمیم گرفته تا در 38 سالگی کفش هایش را بیاویزد و قدم در عرصه مربیگری بگذارد. کسی چه می داند، شاید در آینده ای نزدیک هواداران چلسی دوباره شاهد حضور شوالیه آبی در باشگاهشان باشند، این بار اما در قامت سرمربی تیمشان. سوپر فرانکی یکی از بزرگ ترین بازیکنانی ست که فوتبال تا کنون به خود دیده است اما هرگز آن طور که شایسته اش بود، در رسانه ها به عملکرد بی نظیر او توجه نشد. چه بسا بازیکنانی با بازدهی کمتر از لمپارد که در بوق تبلیغات تا عرش برده شدند. شاید اگر او در تیم هایی که قدرت تبلیغاتی و رسانه ای بیشتری دارند عضویت داشت، از او مجسمه ها و تندیس های بسیار ساخته می شد و شاید این هم قسمتی از اخلاق فروتنانه این ورزشکار محبوب بود که مثل همیشه بی سر و صدا بیاید، به قلب هدف بزند و برود.