منچستر یونایتد در دیدار قبلی مقابل وستهم به تساوی 1-1 دست یافت تا دوباره سوالی در ذهن اهالی فوتبال شکل گیرد: منچستر یونایتد کجاست؟
سکانس اول: فرگوسن-بازبی
فرگوسن بیش از سی سال بر روی نیمکت منچستر نشست. بازی های بسیاری برد و جام های زیادی کسب کرد. اما در آخرین بازی و بعد از خداحافظی او رفته بود. و میراثش را برای مربی بعدی بجا گذاشت. مربی بعدی که قرار بود ادامه دهنده ی راه سر مت بازبی و بچه هایش، و ادامه دهنده ی راه سر الکس فرگوسن باشد.
سکانس یک و نیم: فلسفه ی باشگاه
فلسفه ی باشگاه منچستر یونایتد بر اساس تداوم بود. مت بازبی می آید، سال های طولانی روی نیمکت می نشیند و تقریبا همه ی بازی ها را میبرد. حتی بعد از فاجعه ی مونیخ این تداوم ادامه داشت و باشگاه صبر کرد، هواداران صبر کردند. تا هنگامی که وقتش برسد. و آن وقت سر بازبی با کوله باری از افتخار منچستر را ترک کرد.
فرگوسن نیز همین بود. شاید در فصول ابتدایی خوب کار نکرد، ولی هواداران صبر کردند. انگار گِل هواداران منچستر محتوی مقدار زیادی صبر است! انها صبر کردند تا هنگامی که وقتش برسد. و آن وقت سر الکس با کوله باری از افتخار منچستر را ترک کرد.
حال برای چه کسی باید صبر می کردند؟
سکانس دوم: مویس
بالاخره سرمربی جدید معرفی شد. همه انتظار مربی نامداری چون انجلوتی یا گواردیولا را می کشیدند. ولی وقتی مویس معرفی شد فقط تعجب کردند و بعد... صبر!
مویس یک فصل روی مخ هواداران منچستر راه رفت و اخر سر هم اخراج شد. باشگاه فلسفه ی تداوم خودش را کنار گذاشت و سرمربی را بعد از یک فصل عوض کرد. خود مویس می گوید"اگر می دانستم تنها یک فصل فرصت دارم، جور دیگری کار میکردم"
چگونه؟ به هر حال، هیچگاه عیار واقعی مویس نزد هواداران مشخص نشد.
سکانس سوم: لویی فنخال
یک مربی با رزومه ی خوب و دارای تجربه ی بسیار ،گزینه ای خوبی برای منچستر به شمار می رفت. اگر این مربی در سال قبل تیم ملی اش را دوم جهان هم کرده باشد، چه بهتر! لویی فنخال معرفی شد و با خرید هایش هواداران را خوشحال کرد: ممفیس دیپای-اقای گل لیگ هلند-، دایلی بلیند، متئو دارمیان، اشنایدرلین و... . ولی دریغ از نتیجه ی مناسب. و هواداران چه کردند؟ صبر!
سکانس اصلی: فصل دوم فنخال- راهی به سوی تباهی
فروختن چیچاریتو شاید بزرگترین اشتباه فنخال بود. یکی از بهترین های فعلی بوندسلیگا از تیم رفت، آن هم در فصلی که تیم شدیدا مشکل گلزنی داشت. رونی افت کرده بود و تیم حال و روز خوبی نداشت. تنها مرهم، حرکات گهگاهی مارسیال بود یا گل زنی های راشفورد. و از آن طرف فاکتور های اعصاب خرد کن بسیاری وجود داشتن:
مصدومیت های پی در پی، بازی نکردن بازیکنان با پتانسل های بالا مثل اشنایدرلین، هررا، دارمیان، کم تجربگی های اعضای اکادمی مثل لینگارد و... .
تیم نه نتیجه میگرفت نه خوب بازی میکرد. فنخال بارها تا درب خروجی باشگاه پیش رفت ولی هربار به کنفرانس بر میگشت و میگفت" هنوز من روی این صندلی هستم."
سکانس چهارم: مورینیو و هویت باشگاه
از مدت ها قبل از اخراج فنخال شال های مورینیو در الدترافورد فروش می رفت. بالاخره اتفاق افتاد و مورینیو جایگزین فنخال شد. بلافاصله شروع به خرید های بزرگی مثل پوگبا و زلاتان کرد. قشنگ بازی می کند، اما چرا نتیجه نمیگیرد؟
مهمترین عامل در نتیجه گرفتن یک تیم هویت تیم و هدف بازیکنانش میباشد.
آمار نشان می دهد پوگبا بهتر از فصل قبلش در یوونتوس بازی می کند. اما هنوز راضی کننده نیست. چرا؟
زلاتان چهارمین گلزن برتر لیگ جزیره است، اما چرا راضی کننده نیست؟
متئو دارمیان در مقطعی مورد توجه بارسلونا قرار گرفت، اما چرا در مقابل وستهم سمت چپ منچستر تبدیل به اتوبان شده بود؟
کاری به افکار مورینیو نداریم، زیرا او تجربه بیشتری دارد و در کارش خیلی وارد است. اما بازیکنان، هرکدام از ما فوتبال بازی میکند، انها را تماشا میکند، تحلیل ها را میخواند و در اخر به عنوان حسن ختام، پنجشنبه ها فوتبال 120 میبیند. هرکدام از ما میتونیم تک تک رفتار بازیکنان را در زمین درک کنیم. میدانیم منچستر هویت خودش را از دست داده. فلسفه منچستر حالا دیگر جایی در الدترافورد ندارد و مربی ها هر سال عوض می شوند. انگار که بازیکنان بی هدف در زمین می دوند و برد و باخت زیاد برایشان فرق ندارد. مگر بازیکنان قدیمی مثل رونی و کریک. در فوتبال داخلی بهش میگوییم"غیرت" و اگر بخواهیم باکلاس تر صحبت کنیم میگوییم "هویت". اما راهکار چیست؟
سکانس فرعی: پوچتینو-کلوپ-فرگوسن
فرگوسن مربی ای بود که حتی با "شلغم" هم میتوانست قهرمان اروپا شود و تنها سد مقابل او دوران طلایی بارسلونا بود. کلوپ در لیورپول نیز همین گونه است. با بازیکنانی چون میلنر، اینگونه میتازد. کلوپ فرمینیو را فرمینیویی کرد که ما حالا همه از او تعریف میکنیم. فرگوسن، ویدیچ را ویدیچ کرد. پوچتینو کین را کین و دله آلی را دله آلی کرد. تنها با خرید های کم و به موقع. در عوض استفاده از بازیکنانی که "روحاً متعهد" به باشگاه هستند. شاید دوای درد منچستر همین باشد.