طرفداری- اتفاقات و حوادث بسیاری باید دست به دست هم دهند تا یک تیم بتواند به عنوان قهرمانی در چمپیونز لیگ برسد و این یادداشت خواندی به نقل از FourFourTwo، در نظر دارد با مرور خاطرات برخی بزرگان دنیای فوتبال، برخی راه های رسیدن به این جام را آشکار کند که البته بعضا به هجو هم کشیده شده است:
دروازه بان تان باید عاشق پنالتی باشد هلموت داکادم؛ استوا بخارست 1986 |
اگر دروازه بان نمی شدم، حتما روان شناس می شدم. اگر شیوه کاری یک بازیکن هنگام ضربات پنالتی را بدانید، استراتژی خود را براساس عملکرد قبلی او می چینید. البته در این شرایط، ضرر می کنید، چون ممکن است ضربه اش را به سمت دیگری بزند. اگر در ضربات پنالتی، اولی را بگیرید، گرفتن ضربات بعدی، راحت تر می شود. در آن بازی، پنالتی زن دوم بارسلونا فکر کرد چون موقع پنالتی اول به چپ رفته ام، در پنالتی دوم به راست خواهم پرید.
منطق تحلیلی بازیکنان هم دقیقا همین بود که پنالتی دوم هم به سمتی ارسال می شود که پنالتی اول رفته، چون من به سمت دیگر خواهم رفت. سومی راحت تر از همه بود. می دانستم به چپ خواهد زد، چون دو بار قبلی به سمت راست پریده ام. پنالتی زن چهارم را فریب دادم، چون هیچ نظری در مورد سمتی که می خواسم بروم، نداشت. طوری نشان دادم که انگار می خواهم به چپ بپرم، بعد وانمود کردم به راست می روم و دست آخر به چپ پریدم.
گفتنی است فینال آن سال در پایان وقت های قانونی و اضافه، بدون گل مساوی شد و استوا بخارست موفق شد در ضربات پنالتی، حریفش را شکست دهد. بازیکنان بارسا هیچ کدام از پنالتی هایشان را گل نکردند!
به تعطیلات تان برسید تونی وودکاک؛ناتینگهام فارست 1977 |
فینال سال 1979 روز چهارشنبه، برابر مالموی سوئد بود. ما هم روز دوشنبه به مونیخ، محل برگزاری فینال رسیدیم. برایان کلاف [سرمربی تیم] آن موقع مشغول گذراندن تعطیلات در مایورکا بود و تا روز بازی، خبری از او نشد. هیچ وقت آدم نرمالی به نظر نمی رسید، ولی انتظار می رفت حداقل برای فینال جام باشگاه های اروپا در هواپیمای تیم و کنار بقیه باشد. به جای پیتر تیلور، دستیار کلاف، کنارمان بود و برای تمرین و دیدن شهر، همراهی مان می کرد. صبح روز بازی بود که کلاف به هتل رسید و اسامی بازیکنان حاضر در بازی را اعلام کرد و مشخص شد مارتین اونیل و آرچی گمیل، در ترکیب 11 نفره نخواهند بود.
مشغول حرکت به سوی استادیوم المپیک برلین بودیم و کلاف در حال پایین آوردن اضطراب مان بود که یکی از طرفداران مالمو در حالی که داشت ناسزا می گفت، شروع به دویدن در کنار اتوبوس مان کرد. همه از پنجره داشتیم او را تماشا می کردیم که به یک تیر چراغ برق خورد و انگار از هوش رفت. این مساله باعث خنده همه شد و تمام استرس مان از بین رفت. در نهایت توانستیم یک بر صفر پیروز شویم. درست است که بازی چندان خوبی نبود، اما برای بردن جام باشگاه های اروپا و جشن و شادی سراسری در خیابان های ناتینگهام، کافی بود. برایان در جشن هم حاضر نشد!
برایان کلاف (راست) در کنار پیتر تیلور (چپ)
انتقادات را قاب کنید و به دیوار رختکن بزنید مارسی دسایی؛ میلان 1994 |
میلان تیم کم شانس تر بود، ولی ساختار بازی قدرتمندی داشتیم و می دانستیم می توانیم تیمی مثل بارسلونا را هم مهار کنیم. یوهان کرایوف و رسانه های آن زمان واقعا کلافه مان کرده بودند، چون طی جنگ های روانی قبل از مسابقه، تحقیرمان کرده بودند. آنها گفته بودند میلان هیچ شانسی ندارد و بارسلونا ما را خیلی راحت شکست خواهد داد. روحیه تیمی قدرتمندی داشتیم. فابیو کاپلو از تمام چیزهایی که شنیده بود، برافروخته بود و خشم خود را به ما هم منتقل کرده بود.
گفتنی است آث میلان فابیو کاپلو در فینال توانست یکی از بهترین تیمهای تاریخ بارسلونا را با چهار گل در هم بکوبد تا در انتهای بازی ها لقب "تیم رویایی" را برای آن بکار ببرند، چیزی که در موفقیتهای آن فصل میلان بیشتر از هر مسئله دیگری قابل توجه بود.
اضطراب تان را مدیریت کنید کلرنس سیدورف؛ آیاکس 1995، رئال مادرید 1998، میلان 2003 و 2007 |
همه می گویند این هم یک بازی است، ولی شب قبل از بازی و موقع شام، استرس را در چشمان هم تیمی هایتان می بینید. کاملا مشخص است که این یک بازی مثل بقیه نیست. برای من اضطرات تا زمان ورود اتوبوس به استادیوم شروع نمی شد. این مساله هم که در چند فینال بازی کرده اید، کمکی به پایین آمدن فشار عصبی تان نمی کند. اگر خوش شانس باشید، یاد می گیرید که چطور اضطراب تان را مدیریت کنید.
بخشی از فینال 1995 آیاکس مقابل میلان را اینجا تماشا کنید.
لذت ببرید ساندرو ماتزولا؛ اینتر 1964 |
به یادماندنی ترین بازی ام فینال باشگاه های اروپای سال 1964 برابر رئال مادرید است که در آتن، 3 بر یک پیروز شدیم. در کودکی معمولا فینال ها را در کافه محل مان می دیدیدم، چون پول خرید تلویزیون نداشتیم. رئال مادرید بزرگ را ستایش می کردیم و آن روز در تونل ورزشگاه کنار آلفردو دی استفانوی افسانه ای ایستاده بودم. نمی توانستم چشم از او بردارم. لوئیز سوارز مجبور شد برای کشیدنم داخل زمین، سرم فریاد بکشد. زیاد موقع گلزنی خوشحالی نکردم، ولی آن شب روی ابرها بودم. هنوز هم وقتی صحنه های بازی را می بینم، مو به تنم سیخ می شود.
دل طرفداران محلی را بدست آورید برنی بویل؛ طرفدار سلتیک 1967 |
بیشتر طرفداران سلتیک کاتولیک بودند. موقع فینال سال 1967 برابر اینتر میلان در لیسبون پرتغال، یکی از روزهای مقدس مسیحیان بود و برای همین کلیساها پر شده بود. فکر می کنم به خاطر همین هم بود که توانستیم محبت مردم شهر لیسبون را بدست آوریم. آنها انتظار اسکاتلندی هایی خونسرد و خشک می کشیدند و ما نه تنها در سطح شهر به حمایت از تیم محبوب مان مشغول بودیم، بلکه در کنارشان در کلیساها در حال رقص و آواز مذهبی بودیم.
برگ برنده تان را خوب تغذیه کنید جان مک گاورن؛ ناتینگهام فارست 1979، 1980 |
شاید لازم به گفتن نباشد، ولی در رقابت های حذفی آن هم در اروپا، بیش از هر رقابت دیگری من جمله لیگ، نیازمند بازیکنان تعیین کننده هستید. آن زمان اگر مسابقه ای را واگذار می کردید، حذف می شدید و باید کسی را داشتید که پا پیش می گذاشت و نتیجه را عوض می کرد.
برای ما، آن بازیکن جان رابرتسون بود. اگر درصد می گرفتیم، شاید او بیشتر از هر بازیکن دیگری در آن تیم، تعیین نتیجه کرده بود. هر دو پایش فوق العاده بود و هر کجای زمین که نیاز داشتی، سروکله اش پیدا می شد. فینال ها مثال خوبی هستند. در فینال 1979، آن سانتر زیبا را برای ترور فرانسیس ارسال کرد و در فینال 1980 برابر هامبورگ، از سمت چپ زمین نفوذ کرد، دو بازیکن را با یک و دو جا گذاشت و گل پیروزی را زد.
بخش هایی از فینال جام باشگاه های اروپای سال 1980 و گل رابرتسون را تماشا کنید
از زبان بزرگان دنیای فوتبال بخوانید: چطور باید لیگ قهرمانان را فتح کرد (بخش اول)
بخش پایانی این مطلب را در روزهای آتی در طرفداری بخوانید...