مطلب ارسالی کاربران
سرالکس فرگوسن
امروز سر كلاس تاريخ سينما استاد ازمون خواست تا درموردغمگين ترين فيلم و يا سكانسي كه ديديم متني بنوسيم ؛ هركس چيزي نوشت ! يكي از فيلم پچ آدامز با بازي رابين ويليامز نوشت يكي درمورد فيلم لاو استوري (داستان عاشقانه ) به كارگرداني آرتور هايلر نوشت يكي از تايتانيك و ديگري متني عاشقانه در مورد سكانس پاياني فيلم نامادري با بازي جوليا رابرتز و كارگرداني كريس كلومبوس نوشت و در آخر كلاس همه متن هايشان را خواندند تا به من رسيد ! استاد سختگيريست و ميدانم به خاطر اينكارم بايد ترم بعد باز هم تاريخ سينما بردارم ! اما من در مورد چه نوشتم كه ميدانستم استاد مرا حذف ميكنه !؟ نوشتم : انگلستان روز سختي را سپري ميكند ! آفتاب هم دلش نميايد طلوع كند ، هيچ كسي در منچستر نميخواهد اين شب صبح شود و اين روز شب ! استرتفورد اند ، ورزشگاه ٧٢ هزار نفري الدترافورد و پرچم ها سرخ رنگ بيستمين قهرماني ! صداي كر كننده "فرگي فرگي " كه آوازه اش تا بندر ليورپول هم حتي ميرود ! باد ، چمن هاي ورزشگاه را به حركت در مياورد تا مانند نمايش رژه رزمي حالت رسمي به خود بگيرند ! ستون هاي ورزشگاه دست و جاني ندارند اما روح سرخ و شيطاني اين ورزشگاه و نفس هايي مانند مت بازبي و بچه هايش به پا هاي پيرمرد دوستداشتني افتاده اند كه نرو ! صداي موسيقي رسمي و رژه به صدا در ميايند ! به صورت موزاييكي در يك سكو بيستمين قهرماني و در سكوي ديگر سر الكس نقش بسته است ! آخ كه چه حالي دارد دنيا ! كاش اين دنيا وجود نداشت ! كاش زمان مهم نبود و تا تاريخ ابدي شياطين سرخ تو ميماندي و از تونل هاي اين ورزشگاه ، ورزشگاهي كه جز به جزش را آكنده از افتخار كردي ، رد نميشدي ... كاش ميشد چشمانم براي هميشه نميديد تا اينكه اين صحنه هارا با چشمانم ببينيم ... گارد افتخار ، تشويق ٧٢ هزار نفر ، دست زدن بازيكنان سوانسي و گريه ميليون ها هوادار ... اين آخرين باريست كه براي خودم گريه كردم ؛ اين آخرين باريست كه دراماتيك ترين سكانس زندگي را با چشمانم ديدم ! .
.