همه مهمان شده اند مور ها هم سر این سفره سلیمان شده اند
تازه انقدر آقاست ارمنی ها دو سه روزیست مسلمان شده اند
فاطمه خوشحال است که مریدان ابالفضل فراوان شده اند
شب تاسوعایی همه در روضه ی او دست به دامان شده اند
همه ی اهل حرم مثل گیسوی ابالفضل پریشان شده اند
ضعفر جنی گفت در سپاهش همگی گوش به فرمان شده اند
نام عباس آمد که سپاهه عمر سعر هراسان آمد
پاسبان حرم است هرچه از حضرت عباس بگوییم کم است
در مرام زینب هر که پای علمش گریه کند محترم است
مرز ها می شکند پس تفاوت نکند هر که عرب یا عجم است
کیست عباس علی آنکه تا روز قیامت سر دوشش علم است
ئست گیر همه است گرچه در علقمه افتاده و دستش قلم است
باد سر در گم شد جاده گیسوی عباس پر از پیچ و خم است
بشکنیدش اما تیغ ابروی ابالفضل همیشه دو دم است
آنقدر که حتی کمر تیغ علی پیش دو ابروش خم است
خشم او مهلک بود مات و مبهوت وقار و غضبش مالک بود
به مصیبت افتاد پیش زیبایی او ماه ز قیمت افتاد
تا ابالفضل آمد لشگر کوفه تکان خرد و به زحمت افتاد
هر که آمد به جلو از رجز خواندن سقا به فلاکت افتاد
تیغ او جای خودش با نگاهش دو سه لشگر به هلاکت افتاد
گر چه دشمن می تاخت جنگ را رزم ابالفضل به عقب می انداخت
از حرم شیر گذشت پس به کارش گره افتاد به تکبیر گذشت
تیر باران شده بود او جوان آمده بود علقمه و پیر گذشت
اربا اربا شده است چقدر از تن او نیزه و شمشیر گذشت
با سه تا شعبه ی خود از جلو آمد و از پشت سرش تیر گذشت
دور او حلقه زدند آه جان کندن سقا چقدر دیر گذشت
جگرم تیر کشید یا اخا گفتی و یک آن کمرم تیر کشید
شاه از پا افتاد خبر آمد وسط علقمه سقا افتاد
کار در هم پیچید چشم لشگر که بر آن قامت رعنا افتاد
آب رفت از تنش چند عضو بدنش روی زمین جا افتاد
تیر در چشمش بود مثل آن میخ که بر سینه زهرا افتاد
بی علم دار شدیم علم افتاد زمین سخت گرفتار شدیم
لشگری کف می زند اصلا انگار نه انگار عزا دار شدیم
سر غارت دارند تازه انگار به این قوم بده کار شدیم
زیر لب زینب گفت بچه ها در به در کوچه و بازار شدیم
عباس ندیدی هر جا خوابیدیم صبح با قهقه حرمله بیدار شدیم
چشمشان کور شود ما چهل روز تماشایی شده ایم
روضه این شد آخر رو گرفتند زنان حرم از یکدیگر