سؤال كننده: ايمان
با سلام و خسته نباشيد و تشکر از سايت فوق العادتون.
آيا اين مطلب که خون حضرت علي اصغر عليه السلام به زمين باز نگشت، صحت دارد؟ لطفا با ذکر منابع و با آدرس دقيق بفرمايين تا قابليت بررسي وجود داشته باشد. لطفا از منظر روايي و هم اسنادي و صحت سند و سلسله راويان جواب دهيد. ممنون.
پاسخ:
دو مطلب در سؤال مطرح شده كه بايد تفكيك شود:
1. آيا باز نگشتن خون حضرت علي اصغر عليه السلام از آسمان بعد از پاشيدن، با سند در منابع نقل شده است يا خير؟
2. آيا سند نقل شده، صحيح است يا خير؟
پاسخ مطلب اول:
قبل از اين كه متون روايات را در بارهي مطلب نخست ذكر كنيم، اين نكته يادآوري ميشود كه در منابع فريقين، راجع به دو كودك امام حسين عليه السلام سرنوشت مشابهي همانند خوردن تير در گلو، و به شهادت رسيدن آنها در آغوش امام و جلوي خيمه گاه، نقل شده است.
1. برخي از منابع، نام اين طفل را «علي» ذكر كرده اند.
2. برخي منابع ديگر، نامش را «عبد الله» گفته اند.
تعدد نام، اين سؤال را در ذهن ايجاد ميكند كه آيا آنها دو نفر بوده اند و يا اين كه براي يك كودكِ امام، دو اسم نقل شده است.
از قرائن به دست ميآيد كه جريان پاشيدن خون به طرف آسمان، تنها مربوط به حضرت علي اصغر عليه السلام است و اگر در برخي منابع، عبد الله ذكر شده، مراد همان علي اصغر است؛ زيرا
اولا: طبق برخي گزارشي كه نقل ميشود، عبد الله بن الحسين را فرزند رباب ذكر كرده اند و روشن است كه اين خانم مكرمه، مادر حضرت علي اصغر عليه السلام است و بعيد است كه بعد از شش ماه نوزاد ديگري را به دنيا آورده باشد و نامش «عبد الله» باشد.
ثانيا: قرينهي ديگر اين است كه امام حسين عليه السلام، پيكر فرزند نوزادش را بعد از شهادتش، در خيمهي كه بدن شهدا قرار داشت آورد و آنجا گذاشت و پاشيدن خون در باره او نقل نشده است، اما بدن حضرت علي اصغر عليه السلام را دفن كردند.
ثالثا: در باره فرزند نوزاد نقل كرده اند كه در روز عاشورا امام قبل از رفتن به ميدان، ميخواست در گوشش اذان بگويد و كامش را بردارد، در همان هنگام تيري به گلويش اصابت كرد و به شهادت رسيد؛ اما در باره حضرت علي اصغر كه شش ماهه بوده، اذان گفتن و كام برداشتن معنا ندارد.
با در نظر داشت اين نكته، نقلي كه در آن اسم مبارك «عبد الله» آمده، و شهادت ايشان را در آغوش پدر و پاشيدن خونش به سوي آسمان را بيان ميكند، مربوط به حضرت علي اصغر است، و مورخان در هنگام نقل، به جاي اسم حضرت علي اصغر، اسم عبد الله را آورده اند.
يعقوبي درباره سرنوشت فرزند نوزاد حضرت مينويسد:
«فإنه لواقف على فرسه إذ أتي بمولود قد ولد له في تلك الساعة ، فأذن في أذنه ، وجعل يحنكه ، إذ أتاه سهم ، فوقع في حلق الصبي ، فذبحه ، فنزع الحسين السهم من حلقه ، وجعل يلطخه بدمه ويقول : والله لأنت أكرم على الله من الناقة ، ولمحمد أكرم على الله من صالح ! ثم أتى فوضعه مع ولده وبني أخيه.»
«حسين عليه السلام بالاي اسبش قرار داشت كه فرزندش را كه در همان ساعت به دنيا آمده بود نزد حضرت آوردند، در گوشهايش اذان گفت و كامش را برداشت. در همان وقت تيري آمد به گلوي اين كودك نشست و حلقش را دريد. امام حسين عليه السلام تير را از گلويش بيرون آورد در حالي كه او به خون خود آغشته شده بود ، آن حضرت ميفرمود: به خدا سوگند تو در نزد خداوند گرامي تر از ناقه صالح و پيامبر نزد خدا گرامي تر از صالح پيامبر است. پس از آن او را آورد در كنار بدنهاي فرزندانش و فرزندان برادرش نهاد.»
اليعقوبي، أحمد بن أبي يعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح _متوفاى292ق_، تاريخ اليعقوبي، ج 2 ص 245، ناشر: دار صادر – بيروت.
نكتهي قابل توجه ديگر اين كه بر فرض اين كه «عبد الله» نام همان نوزاد باشد، با وجود حضرت علي اصغر عليه السلام و جريان تير خوردن، شهادت و پاشيدن خون ايشان منافاتي ندارد و وجودش را زير سؤال نميبرد؛ زيرا وجود ايشان در منابع تاريخي اثبات شده است. و ممكن است براي حضرت عبد الله نيز همان جريان تير خوردن و شهادت او در آغوش پدر تكرار شده باشد.
نكتهي بالا را بخاطر اين تذكر داديم كه برخي براي انكار وجود حضرت علي اصغر عليه السلام از اين گزارشها استفاده كرده اند؛ در حاليكه طبق منابع شيعه و اهل سنت وجود آن حضرت يك امر مسلم و اثبات شده هست.
بعد از روشن شدن اين مطلب، اكنون به موضوع مورد بحث باز ميگرديم.
پاشيدن خون حضرت علي اصغر عليه السلام در منابع، به دو صورت نقل شده است:
1. پاشيدن خون به سوي آسمان و بر نگشتن آن
بسياري از گزارشهاي تاريخي تصريح ميكنند كه امام حسين عليه السلام خون فرزندش حضرت علي اصغر عليه السلام را به سوي آسمان پاشيد.
گزارشهاي مورخان اسلامي:
ابو الفرج اصفهاني يكي از مورخان بزرگ در كتاب «مقاتل الطالبين» از شاهدان ماجرا، نقل كرده است كه امام حسين عليه السلام خون را به طرف آسمان ميپاشيد و چيزي از آن دو باره به زمين بر نميگشت:
«حدثني محمد بن الحسين الأشناني قال: حدثنا عباد بن يعقوب قال: أخبرنا مورع بن سويد بن قيس قال: حدثنا من شهد الحسين، قال: كان معه ابنه الصغير فجاء سهم فوقع في نحره، قال: فجعل الحسين يأخذ الدم من نحره ولبته فيرمى به إلى السماء فما يرجع منه شئ، ويقول: اللهم لا يكون أهون عليك من فصيل (ناقة صالح).»
«مورع بن سويد از شاهدان قضيه نقل كرده است: همراه حسين عليه السلام فرزندش كوچكش بود، تيري آمد به گلويش نشست. حسين عليه السلام خون را از گلو و پشت گردنش ميگرفت و آن را به سوي آسمان پرتاپ ميكرد و چيزي از آن خون بر نميگشت در آن حال ميفرمود: خدايا مقام فرزندم در نزد تو كم تر از ناقصه صالح نيست.»
الاصفهاني، أبو الفرج علي بن الحسين - متوفاى356 ق -، مقاتل الطالبيين، ص 60، طبق برنامه الجامع الكبير
ابو البركات دمشقي از مورخان اهل سنت، صاحب كتاب «جواهر المطالب»، مينويسد:
«وأوتي (عليه السلام) بصبي صغير من أولاده اسمه عبد الله فحمله وقبله فرماه رجل من بني أسد فذبح ذلك الطفل ! فتلقى الحسين دمه بيده وألقاه نحو السماء؟ وقال: رب إن كنت حبست عنا النصر من السماء فاجعله لما هو خير لنا، وانتقم لنا من الظالمين.»
«براي امام حسين عليه السلام كودكي خردسالي از فرزندانش آورده شد كه نامش عبد الله بود. حضرت او را گرفت و بوسيد، در اين هنگام حرمله؛ مردي از قبيلهي بني اسد او را با تير زد و اين طفل ذبح گرديد. حسين عليه السلام خونش را با دستش را گرفت و به سوي آسمان پاشيد و فرمود: خدايا اگر ياري [ظاهري] را از جانب آسمان از ما گرفتي، پس در عوض، بهتر از آن را براي ما قرار بده و انتقام ما از ستمگران بگير.»
جواهر المطالب في مناقب الإمام علي (ع) - ابن الدمشقي - ج 2 ص 288 ، شمس الدين أبي البركات محمد بن أحمد الدمشقي الباعوني الشافعي المتوفى سنة 871 ه
ابن كثير دمشقي يكي ديگر از علماي اهل سنت، از هاني بن ثبيت حضرمي نقل كرده است:
«قال ثم إن الحسين أعيا فقعد على باب فسطاطه وأتى بصبى صغير من أولاده اسمه عبد الله فأجلسه فى حجره ثم جعل يقبله ويشمه ويودعه ويوصى أهله فرماه رجل من بنى أسد يقال له ابن موقد النار بسهم فذبح ذلك الغلام فتلقى حسين دمه فى يده وألقاه نحو السماء.»
«سپس حسين عليه السلام خسته شد، در جلوي خيمهاش نشست. كودك خردسالي از فرزندانش را آوردند كه نامش عبد الله بود. حضرت او را در بغلش نشاند، او را ميبوسيد و ميبوييد و با او خدا حافظي ميكرد. به اهل بيتش در مورد او سفارش ميكرد. در اين هنگام مردي از بني اسد كه به او «ابن موقد النار» ميگفتند، تيري را به سوي ايشان رها كرد، اين بچه ذبح گرديد. حسين عليه السلام خونش را در دستش گرفت و آن را به سوي آسمان پاشيد.»
ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي _متوفاى774 ق_، البداية والنهاية، ج 8، ص 186، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت.
طبق هر دو گزارش بالا، نام اين كودك، عبد الله ذكر شده؛ اما در بارهي اذان گفتن در گوش و كام برداشتن او چيزي نيامده است. اين نكته نشان ميدهد كه اين جريان مربوط به حضرت علي اصغر است و نام ايشان با نام عبد الله اشتباه شده است.
خوارزمي يكي ديگر از علماي اهل سنت، علاوه بر اينكه پاشيدن خود را به طرف آسمان نقل كرده، تصريح ميكند كه نام اين كودك، «علي» بوده است:
«ناولوني عليا الطفل حتى أودعه. فناولوه الصبي، فجعل يقبله ويقول: ويل لهؤلاء القوم إذا كان خصمهم جدك، وبينا الصبي في حجره، إذ رماه حرملة بن الكاهل الأسدي فذبحه في حجر الحسين (عليه السلام)، فتلقى الحسين دمه حتى امتلأت كفه، ثم رمى به نحو السماء، وقال: أللهم إن حبست عنا النصر فاجعل ذلك لما هو خير لنا. ثم نزل الحسين (عليه السلام) عن فرسه وحفر للصبي بجفن سيفه، ورمله بدمه، وصلى عليه.»
«امام فرمود: علي را بياوريد تا با او خدا حافظي كنم. آن را كودك را به ايشان دادند، حضرت او را ميبوسيد و ميفرمود: واي بر گروهي كه دشمن آنها جد توست. هنگاميكه اين كودك در آغوش امام بود، حرمله بن كاهل اسدي با رها كردن تير او را در آغوش امام ذبح كرد. حسين عليه السلام خونش را جمع كرد تا كف دستش پر شد آنگاه به سوي آسمان پرتاب نمود و فرمود: خدايا اگر ياري [ظاهري] را از جانب آسمان از ما گرفتي، پس در عوض، بهتر از آن را براي ما قرار بده. آنگاه حسين عليه السلام از اسبش پياده شد و با غلاف شمشيرش براي او قبري آماده ساخت و او را با خونش دفن كرد و بر او نماز خواند.»
الخوارزمي، الموفق بن احمد _متوفاي568 ق_ مقتل الحسين عليه السلام، ج 2، ص 37، تحقيق: الشيخ محمد السماوي، انوار الهدي،
ابن اعثم كوفي نيز اسم ايشان را «علي» آورده است:
«وله ابن آخر يقال له علي في الرضاع، فتقدم إلى باب الخيمة فقال: ناولوني ذلك الطفل حتى أودعه! فناولوه الصبي، فجعل يقبله ...»
«[امام] حسين عليه السلام پسر ديگري داشت كه نامش علي بود و شيرخوار بود....»
الكوفي، أحمد بن أعثم _متوفاى314 ق_، كتاب الفتوح، ج 5 ص 115، تحقيق: علي شيري (ماجستر في التاريخ الإسلامي )، ناشر: دار الأضواء للطباعة والنشر والتوزيع ـ بيروت، الطبعة: الأولى، 1411هـ
مرحوم سيد بن طاووس از مقتل نويسان مشهور شيعه در كتاب «لهوف»، بدون ذكر نام اين كودك، ماجراي شهادتش را چنين نقل ميكند:
«وَ لَمَّا رَأَى الْحُسَيْنُ عليه السلام مَصَارِعَ فِتْيَانِهِ وَ أَحِبَّتِهِ عَزَمَ عَلَى لِقَاءِ الْقَوْمِ بِمُهْجَتِهِ وَ نَادَى هَلْ مِنْ ذَابٍّ يَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله؟ هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ يَخَافُ اللَّهَ فِينَا؟ هَلْ مِنْ مُغِيثٍ يَرْجُو اللَّهَ بِإِغَاثَتِنَا؟ هَلْ مِنْ مُعِينٍ يَرْجُو مَا عِنْدَ اللَّهِ فِي إِعَانَتِنَا؟ فَارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُ النِّسَاءِ بِالْعَوِيلِ فَتَقَدَّمَ إِلَى الْخَيْمَةِ وَ قَالَ لِزَيْنَبَ نَاوِلِينِي وَلَدِيَ الصَّغِيرَ حَتَّى أُوَدِّعَهُ فَأَخَذَهُ وَ أَوْمَأَ إِلَيْهِ لِيُقَبِّلَهُ فَرَمَاهُ حَرْمَلَةُ بْنُ الْكَاهِلِ الْأَسَدِيُّ لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَالَى بِسَهْمٍ فَوَقَعَ فِي نَحْرِهِ فَذَبَحَهُ فَقَالَ لِزَيْنَبَ خُذِيهِ ثُمَّ تَلَقَّى الدَّمَ بِكَفَّيْهِ فَلَمَّا امْتَلَأَتَا رَمَى بِالدَّمِ نَحْوَ السَّمَاءِ ثُمَّ قَالَ هَوَّنَ عَلَيَّ مَا نَزَلَ بِي أَنَّهُ بِعَيْنِ اللَّهِ.»
«امام حسين عليه السلام ديد جوانان و دوستانش همه كشته شدند و بدنهايشان روى زمين افتادهاند، تصميم گرفت خود به جنگ دشمن برود و خون دلش را نثار دوست كند صدا زد آيا كسى هست كه از حرم رسول خدا دفاع كند؟
آيا خداپرستى هست كه در باره ما از خداوند بترسد؟ آيا دادرسى هست كه به اميد پاداش خداوندى به داد ما برسد؟ آيا ياورى هست كه به اميد آنچه نزد خداست ما را يارى كند؟ وقتي زنان اهل حرم صداى آن حضرت را شنيدند، صدا به گريه بلند كردند. حسين عليه السّلام به در خيمه نزديك شد و به زينب فرمود: فرزند خردسال مرا بده تا براى آخرين بار او را به بينم. كودك را بر روى دست گرفت و همين كه خواست كودكش را ببوسد حرملة بن كاهل اسدى تيرى به سويش پر تاب نمود كه به گلوى كودك رسيد و گوش تا گوش او را بريد حسين عليه السّلام به زينب فرمود: بگير كودك را سپس هر دو كف دست را بزير خون گلوى كودك گرفت و چون كف دستانش پر از خون شد، خون را به سوى آسمان پرتاب نمود سپس فرمود: آنچه مصيبت وارده را بر من آسان ميكند اين است كه خداوند مىبيند.»
پس از آن، تصريح ميكند كه امام باقر عليه السلام فرمود:
«قَالَ الْبَاقِرُ عليه السلام فَلَمْ يَسْقُطْ مِنْ ذَلِكَ الدَّمِ قَطْرَةٌ إِلَى الْأَرْضِ.»
«امام باقر عليه السّلام فرمود: از آن خون، يك قطره بر زمين نيفتاد.»
السيد ابن طاووس، الحسيني، علي بن موسي _متوفاي 664ق_ ، اللهوف في قتلى الطفوف، ص 69، ناشر : أنوار الهدى - قم – ايران، چاپخانه : مهر، چاپ : الأولى، سال چاپ : 1417
علامه مجلسي نيز مينويسد:
«فتلقى الحسين دمه حتى امتلأت كفه، ثم رمى به إلى السماء.»
«حسين عليه السلام خون (علي اصغر) را گرفت تا اين كه كف دستش پر شد و سپس آن را به سوي آسمان انداخت.»
المجلسي، محمد باقر _متوفاى1111ق_، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج 45، ص 46، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، 1403هـ - 1983م.
سيد محسن امين نيز مينويسد:
«فتقدم إلى باب الخيمة وقال لزينب ناوليني ولدي الصغير حتى أودعه فأتي بابنه عبد الله وأمه الرباب بنت امرى القيس فأخذ واجلسه في حجره وأومأ إليه ليقبله فرماه حرملة بن كاهل الأسدي بسهم فوقع في نحره فذبحه فقال لزينب خذيه ثم تلقى الدم بكفيه فلما امتلأتا رمى بالدم نحو السماء ثم قال هون علي ما نزل به انه بعين الله .»
«امام حسين عليه السلام به در خيمه آمد و براي حضرت زينب سلام الله عليها فرمود: فرزند كوچكم را بيار تا خدا حافظي كنم. فرزندش عبد الله را كه مادرش رباب بود آورد، حضرت او را گرفت و در بغلش نشاند و خم شد تا او را بوسه زند، در اين هنگام حرمله بن كاهل اسدي تيري انداخت كه بر گلويش نشست و گلويش را دريد. براي زينب فرمود: بگير اين پسر را سپس خودش خون او را با دو كف دستش گرفت وقتي پر شد به سوي آسمان پرتاپ كرد و فرمود: آنچه كه اين مصيبت را براي من آسان ميكند اين است كه در محضر خداوند واقع شده است.»
العاملي، السيد محسن الأمين (متوفاي1371ق_ لواعج الأشجان، ص 181، ناشر : منشورات مكتبة بصيرتي – قم، چاپخانه : مطبعة العرفان – صيدا
در اين گزارش آمده كه مادر عبد الله، رباب است؛ در حالي كه علي اصغر سنش شش ماه بوده و فرزند اوست و امكان ندارد كه بعد از شش ماه فرزندي ديگري را به دنيا آورده باشد. اين قرينه تقويت ميكند كه اسم مبارك ايشان اشتباه شده است.
2. پاشيدن خون به روي زمين:
در برخي از منابع آمده است كه حضرت، خون فرزندش را به زمين پاشيد نه به سوي آسمان. شيخ مفيد مينويسد:
«ثم جلس الحسين عليه السلام أمام الفسطاط فأتي بابنه عبد الله ابن الحسين وهو طفل فأجلسه في حجره ، فرماه رجل من بني أسد بسهم فذبحه ، فتلقى الحسين عليه السلام دمه ، فلما ملأ كفهصبه في الأرض ...»
«امام حسين عليه السلام درجلوي خيمه نشست. فرزندش عبد الله را كه كودك بود آوردند، او را در آغوش گرفت، مردي از بني اسد تيري به سويش رها كرد و اين كودك ذبح شد. حسين عليه السلام خونش را در كف دست گرفت و به زمين ريخت.»
البغدادي، الشيخ المفيد محمد بن محمد بن النعمان، العكبري ، _متوفاي 413 ق_ ، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص 109، تحقيق : مؤسسة آل البيت عليهم السلام لتحقيق التراث، ناشر : دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت – لبنان، سال چاپ : 1414 - 1993 م
فتال نيشابوري نيز همين مطلب را نقل كرده است:
«ثم جلس الحسين عليه السلام امام الفسطاط فأتى بابنه عبد الله بن الحسن عليه السلام وهو طفل فأجلسه في حجره ، فرماه رجل من بنى أسد فذبحه ، فتلقى الحسين صلوات الله عليه دمه ، فلما ملا كفه ، صبه في الأرض ....»
النيسابوري ، محمد بن الفتال (الشهيد 508هـ) ، روضة الواعظين، ص 188، تحقيق: السيد محمد مهدى السيد حسن الخرسان، ناشر: منشورات الرضي ـ قم.
طبري از ابو مخنف نيز همين مطلب را نقل كرده است:
«( قال أبو مخنف ) قال عقبة بن بشير الأسدي قال لي أبو جعفر محمد بن علي بن الحسين إن لنا فيكم يا بنى أسد دما قال قلت فما ذنبي أنا في ذلك رحمك الله يا أبا جعفر وما ذلك قال أتى الحسين بصبى له فهو في حجره إذ رماه أحدكم يا بنى أسد بسهم فذبحه فتلقى الحسين دمه فلما ملا كفيه صبه في الأرض.»
«عقبه بن بشير اسدي گفت كه ابو جعفر محمد بن علي بن الحسين (امام باقر عليه السلام) به من فرمود: «اى بنى اسد، خونى از ما پيش شما هست.» گفتم: «اى ابو جعفر خدا رحمتت کند گناه من در اين ميان چيست؟ و قضيه چگونه است؟ فرمود: «کودکي را نزد حسين عليه السلام آوردند، در حاليکه اين طفل در بغل ايشان بود، يكي از شما اي بنى اسد، تيرى رها كرد كه گلوى او را دريد، حسين عليه السلام خون او را گرفت و چون کف دستش پر شد آن را به زمين ريخت ...»
الطبري، أبو جعفر محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب _متوفاى310 ق_، تاريخ الطبري، ج 4، ص 342، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت.
با توجه به قرائن، پاشيدن خون به روي زمين صحيح نميباشد؛ زيرا
اولا: ثابت شد كه به نقل اكثر مورخان، امام حسين عليه السلام خون فرزندش را به سوي آسمان پرتاپ كردند.
ثانيا: احتمال دارد گزارش شيخ مفيد و فتال نيشابوري برگرفته از نقل طبري باشد و تنها منبعي كه اين مطلب را نقل كرده طبري است.
ثالثا: قرينهاي ديگري نيز گزارش نخست را تأييد ميكند و آن اين كه زيارت نامه صادر شده از ناحيه مقدسه امام زمان عليه السلام، به پاشيدن خون به طرف آسمان صراحت دارد:
«السَّلَامُ عَلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَيْنِ الطِّفْلِ الرَّضِيعِ- الْمَرْمِيِّ الصَّرِيعِ الْمُتَشَحِّطِ دَماً الْمُصَعَّدِ دَمُهُ فِي السَّمَاءِ- الْمَذْبُوحِ بِالسَّهْمِ فِي حَجْرِ أَبِيهِ- لَعَنَ اللَّهُ رَامِيَهُ حَرْمَلَةَ بْنَ كَاهِلٍ الْأَسَدِيَّ وَ ذَوِيه.»
«سلام بر عبداللّه بن الحسين، كودك شيرخواره، تير خورده، ضربت خورده به خون تيپده كه خونش به آسمان، پرتاب شد و در دامان پدرش، با تير، سر بُريده شد! خدا لعنت كند حَرمَلَه بن كاهِل اسدى و همراهانش را كه به او تير زدند.»
پاسخ مطلب دوم:
از آنجايي كه مورخان شيعه و اهل سنت به صورت واحد اين ماجرا را نقل كرده اند و هيچ يكي از مورخان در آن تشكيك نكرده اند، معلوم ميشود كه اين قضيه در نزد مورخان مسلم بوده و مورد قبول آنها واقع شده است از اين رو، نياز به بررسي سندي ندارد هر چند افرادي همچون ابو الفرج اصفهاني روايت را با سند آورده اند. بنابراين قضيهي فوق مسلم و مورد پذيرش همه علماء است.
*موفق باشيد