طرفداری/ عماد واسع - حالا فکر کنید، راوی این کلمات یک رشتوند باشد. شما به راحتی می توانید متهم شوید، به اینکه بخیل هستید، نمی توانید ببینید، و چیزی از عزم استانی برای حمایت و سینه زدن زیر یک بیرق را بلد نیستید. داستان هایی که بر می گردد به کری خواندن های دو شهر با فاصله 25 کیلومتری، زبانی واحد، مشکلاتی از یک دست و هزاران درگیری چرخ دنده وار قوم و خویشی که یا سپرده اند یا به امانت با رخت سفید تحویل گرفته اند. همه این اتفاقات مهم در فوتبال این دو شهر هیچ گاه به چشم نه آمده و نه می آید. پس برای نوشتن از ملوان اگر رشتی باشید در مظان اتهام قرار می گیرید.
ملوان بندر انزلی تیم بزرگیست، تیمی با ساختارهایی که با شناسانده ترشدن ورزش فوتبال در کشور تقریبا همگام بود، تیمی که ابتدا با حمایت نیروی دریایی و رویکردی نظامی قدم در تیمداری باشگاهی فوتبال ایران نهاد، اما همواره مردمی و همیشه محبوب بود. تیمی که بیشتر برند یک شهر از توانایی فراوانش است که مانند دیگر شهرهای گیلان مظلوم واقع شده است. شاید پرچمدار اول ملوان بود و بعد انزلی از پسش شنیده می شد، شهری پر از دغدغه هایی که همیشه بی توجه با وعده هایی پوشالی از کنارش گذشته اند. بیکاری و اعتیاد، دو رقیب برای از پای در آوردن جوانان انزلی هستند، آدم هایی که دلخوشی شان حتی نسل به نسل بعد از دریا، مرداب و قدم زدن در بلوار و ماهیگیری، استادیوم و فوتبال است. حتی شاید اول فوتبال را می شود با نام ملوان ارجح تر دانست و بعد می توانی لیست دل خوشی ها را، حالا هر چندتایی که هست پشت هم ردیف کنی.
ملوان بندر انزلی در پایان لیگ برتر پانزدهم به لیگ دسته اول سقوط کرد. حکایتی که برای یک تیم و دل خوشی یک شهر شدیدا غم انگیز است. اشک هایی که نمی تواند با هیچ گونه واژه ای آن را توصیف کرد و یا حتی دلداری هم کلیشه ای ترین نوع حرکت و رفتار می تواند باشد. البته با تمام این توصیف ها اتفاقی بود که داشت در این چند سال اخیر برای ملوان رقم می خورد، شاید اگر هیچ گاه فوتبال ایران با پول و داستان حرفه ای شدن سر و کار پیدا نمی کرد، ملوان تیمی بود که به راحتی می توانست نان بازویش را بخورد، بکارد، آبیاری کند و محصول را درو کند و در داغی تنور فوتبال ایران، نانش را از هر رزق حلالی، حلال وارتر تهیه کند.
اما شد، فوتبال برگش را به ملوان زد، دست های پینه بسته، جیب های پر پول مشتریان که می تواند دل هر بنده خدایی را بلرزاند، هر بار که ملوان یک دوجین بازیکن رو کرد، با اسکناس های رنگ و وارنگ از دستش در آوردند. برای ملوان و انزلی هم انگار پول و شعار منابع پایدار، بیشتر گفته های میتینگی بود. حرف های زیبایی که هر بار زیبایی اش از تکرارش کمرنگ تر می شد. ملوان هر روز تنهاتر می شد و خودی ها دلسوزی های ضربه زننده، طرح ها و نقشه های خود را بر پیکرش می نگاشتند، فرمول های بی پایه برای موفقیت، تفکرات کمی عقب افتاده. موفقیت ملوان، انگاری که باید درد مشترک می بود ، فراموش شده، و همان قویی که زمانی لذتش در دیده شدن اوج گرفتن در پرواز بود، با هر بالی که می زد، رضایت را بهترین توشه برای عاقبت به خیری جلوه می داد.
اما ملوان کاشی ها را کج رفت، گیلان فوتبالش رو به افول رفت. پگاه و داماش در رشت هم تجربه تیمداری با ریخت و پاش را داشتند. پول همیشه حلال مشکلات نمی تواند باشد، این را همیشه شنیده ایم، اما ملوان روندش در این سال ها داشت نفسش را می گرفت. همه چیز قرو قاطی شده بود، حق عموم داشت به میل خواستن در فردیت و منافع گره می خورد، قو کمتر پرواز می کرد و مرداب هم دیگر آن مرداب قدیم نبود.
وقتی داستان سربازهای لیگ فوتبال ایران، جان گرفت و جلوی چشم ها رژه می رفت، ملوان هم که داشت نام نان یک تیمی نظامی را که به واسطه یک اتوبوس و یک زمین چمن تمرینی خلاصه می شد، دلش را می برد. ملوان هیچگاه بنیانش به دست های سربازهای پا به توپ دیگر جاها گره نمی خورد. سربازها برای فوتبال ملوان، نیمه دومی بودند، یک جور امر غیر مهم که داشت تبدیل به یک واجب پر از آسیب تبدیل می شد. فرجام خواهی از کلاهی که بر سرملوانان هر بار می رفت و انرژی را هر بار با گنجایش بیشتری می گرفت. ملوان از یک طرف در جنگ تشخیص آینده نگری اش از کف می رفت و عرصه را بر خود تنگ تر می کرد و از طرف دیگر پول داشت چرکش را بر کف دست های آدم های شهر می نشاند.
ملوان بندر انزلی اولین قربانی فوتبالی لیگ فوتبال ایران نیست. همه برق شیراز اصغر شرفی را به یاد دارند، داورها در اجماعی انگار عزم خود را برای بریدن سرشان جزم کرده بودند. همان موقع که در برنامه نود آن سال ها، کارشناس داوری(غیاثی) از اصغر آقای شرفی خشمگین می خواست که نامه اعمال آن داوران را از برای حفظ آبروی جامعه داوری به زیر سوال (در وسعت جهانی) نبرد. فوتبال در ایران بی انصافی اش را بارها از ریز و درشت نشان داده، سپیدرود رشت در تمام این سال ها کجا بود؟ داماش گیلان با حکم های انضباطی کمر شکنش در کجای این فوتبال دارد جان می دهد؟ شاهین بوشهر چه شد؟ برق شیراز، هما و اسم های دیگر کجا رفتند؟ اما ملوان با تمام این اتفاق ها روی پایش ماند.
ملوان با خرید امتیاز نفت تهران بدون هوادار، روی اصول و تاریخچه پروپیمانش پا می گذارد. تیمی که حال به لیگ یک سقوط کرده و برای بازگشت و به دست آوردن موفقیت، همه چیز را از نو باید بسازد. آن هم سازندگی که نیاز ملوان است و به نوعی می تواند، سیری برای تحول ملوان در روزهای خوب باشد. سازندگی، کار ملوان است. در سقوط ملوان کسی منکر اجحاف به حق ملوان نیست. داوری ها لطمه زده و حق خوری های فراوان صورت گرفته، اما عوامل درونی و اتفاقات هم، بیش از نیمی از حقایق دیگر از روند رو به سقوط ملوان در این فصل بود. آنها به جای خرید سهمیه تیم پنجم جدول، باید تعارف را کنار بگذارند. آنها، بازیکنان ملوان، از توی دروازه تا آن جلو، ضربه شان به ملوان بندر انزلی اگر بیشتر از داورها نبود، کمتر هم نبوده است. ملوان سقوطش در واکاوی حقایقی ست که با خرید امتیاز، می رود که فراموش شود. تا جایی که دوباره سری به سنگ بخورد، آسیب بعدی از راه برسد.