K Jo: شونزده سال پیش بود، فینال یورو۲۰۰۰. من ۱۰ سالم بود و داداش کوچبک ترم ۸ سالش. طبق معمول طرفدار ایتالیا بودم و اونم فقط بزای این که مخالف من باشه طرفدار فرانسه. ایتالیا اون سال عالی بود و بعد از درخشش تولدو و بردن هلند تو ضربات پنالتی اون هم با یک اخراجی اومده بود فینال. بازی رو داشتیم از یه تلویزیون ۱۴ اینچ سیاه و سفید می دیدیم. بازی که شروع شد کری خوندن ما هم شروع شد. نیمه اول بازی ۰-۰ تموم شد و ما هم چنان در حال کل کل بودیم، اما ده دقیقه که از شروع نیمه دوم گذشت دلوکیو برای ایتالیا گل زد. من خیلی خوشحال بودم و برعکس داداش کوچیکم اعصابش خورد شده بود. اما امیدشو از دست نداده بود.
خیلی امید داشت تا فرانسه ببره اما من اونقدر اذیتش کردم و واسش کری خوندم که دیگه داشت اشکش در میومد. حوالی دقیقه ۸۰ بود که همونجا زیر تلویزیون با گلوی بغض کرده خوابید. منم خوشحال از برتری ایتالیا و البته خودم در مقابل داداشم به دیدن بازی مشغول بودم. همه چیز داشت خوب پیش می رفت و داشتم خودمو برای جشن قهرمانی آماده می کردم که دقیقه ۹۲ سیلوین ویلتورد گل مساوی رو زد. خیلی حالم گرفته شد اما امیدوار بودم که ایتالیا گل طلایی رو بزنه. اما زهی خیال باطل که دقیقه ۱۰۳ ترزگه روی سانتر رابرت پیرس گل و طلایی و زد و بازی رو برد و حال من به شدت گرفته شد. داشتم به حرف هایی که داداشمامکان داشت فزدا بهم ززنه فکر می کردم. هنوز که هنوزه فکر می کنم اون سال ایتالیا به خاطر آه داداش کوچیکم قهرمان نشد.
پادشاه ابدی: یورو 2000 بازی ایتالیا-فرانسه؛ قبل از بازی با مامانم شرط بستم سر برد ایتالیا. مامانم اهل شرط و اینجور چیزا نبود ولی واسه دلخوش کردن من هم که شده قبول کرد. وقتی دلوکیو گل رو زد رفتم پولو ازش گرفتم. تا اینکه ویلتورد ... گل زد. من هنوز پول رو برنگردوندم چون به برد ایتالیا کاملا ایمان داشتم. تا اینکه تو وقت اضافه تا ترزگه گل طلایی رو زد و پول رو انداختم همینطوری یک ضرب رفتم تو رختخواب با چشمانی اشک بار و تا ابد ویلتورد رو نفرین کردم. مامانمم فرداش پولو گذاشت تو جیب شلوارم بدون اینکه بفهمم!
پرهام غیاثی: همان طور که میدونید زمان ما اینترنت و ارتباطات مثل الان پیشرفته نبود و ثبت تاریخ یا از درون جلد مجالات و روزنامه های بود یا دست نویس. اون زمان و به ویژه دهه شصتی ها یه دفتر فوتبالی داشتند منم از این قاعده مستثنا نبودم (البته من متولد 70 هستم). یورو 2004 من 13 سالم بود تصمیم گرفتن کل وقایع رو که به چشم دیدم رو ثبت کنم. اینم عکس صفحه ای از یکی از دفتر های فوتبالی من که مربوط به یورو 2004 و بازی گروه B و جدال حساس انگلیس و فرانسه میشه :)) دیگه از این نوستالژی تر ؟ :)
مهیار گرشاسبی: یادم میاد بازی تیم های یونان و جمهوری چک ، فک می کنم تو نیمه نهایی جام ملت های ۲۰۰۴ بود که من اون موقع ۷،۸ سالم بود چون من طرفدار یووه بودم ، پاول ندود دوست داشتی ترین بازیکن یووه برای من بود ، من چون اون موقع عاشق فوتبال بودم از هر فرصتی برای تخلیه انرژی فوتبالیم استفاده می کردم و اتفاقا همزمان با بازی جمهوری چک و یونان من با یک توپ پلاستیکی ای که کم باد شده بود در منزل جلوی تلویزیون با خودم فوتبال بازی می کردم جوری که یه حواسم به فوتبال بازی کردن بود و حواس دیگم به نیمه نهایی یورو، در اواسط بازی جمهوری چک و یونان بود که من داشتم با توپ پلاستیکی کم باد حرکات تکنیکی تمرین می کردم که چون یه حواسم هم به بازی بود پام راستم رو توپ رفت و به علت کم باد بودن توپ پام به شدت پیچ خورد و درست دو دقیقه بعد هم پاول ندود پاش مصدوم شد و دقیقا همزمان من از خونه به بیمارستان و اون از بازی به علت مصدومیت خارج شدیم و اینگونه یورو هم برای من و هم برای او تموم شد .
یوسف عالی نژاد: شاید خاطره من زیاد ربطی به موضوع خواسته شده نداره ولی دوست داشتم فقط واسه یادآوری مخاطبین درباره یکی از چاشنی های شیرین کننده فوتبال در سال های گذشته، اینو بگم. من عاشق اون کلیپی بودم که صدا و سیما به دفعات زیاد به عنوان میان برنامه بین مسابقات یورو 2004 پخش میکرد. برزیل رویایی اون زمان در مقابل پرتغال شکوفا شده. یه کلیپ نمایشی با کارگردانی جذاب و هنرنمایی بازیکنان تکنیکی دو تیم. ماجرا با کل کل ورزشی و رو کم کنی بازیکنان از داخل تونل ورزشگاه شروع شد و به داخل زمین کشیده شد. فیگوی پرتغالی و رونالدوی برزیلی آغازگر این ماجرا بودند. جالب ترین صحنش هم زمانی بود که داور مسابقه وقتی دید رونالدینیو مهار نشدنیه، خودش تکل زد روی پای شاعر فوتبال و متوقفش کرد! :) فرانچسکو توتی اوج گرفته و اریک کانتونای بازنشست شده در اون زمان هم از دیگر افراد حاضر در ویدئو کلیپ بودند. یادمه اون زمان دونستن اسم بازیکنای حاضر در اون ویدئو برای دخترانی که فوتبال نگاه نمیکردند هم مهم بود. کاشکی هنوزم تیمای فانتزی و سرشار از تکنیک مثل گذشته وجود داشتند.
ذبیح موسوی: یورو ۲۰۱۲ یه مسابقه بین اوکراین میزبان و یه تیم دیگه شرق اروپا بود که یادم نیست. وسطای بازی بارون شدیدی توی ورزشگاه گرفت طوری که بازی حدود نیم ساعت متوقف شد. من ازین فرصت استفاده کردم و رفتم تا از سوپری سر کوچه شام بخرم. اینم بگم که من دوچرخهسوار نیمه حرفهای رشتهی کوهستان کراس کانتری بودم. با دوچرخه رفتم اما با عجله و بدون رعایت اصول ایمنی! خلاصه اینکه توی راهِ رفت به طرز بسیار فجیعی زمین خوردم، مچ پای چپم بین رکاب و شاسی گیر کرد و پام بدجور آسیب دید (دمپایی پوشیده بودم) طوری که حتی نمیتونستم سر پا بایستم. پام غرق خون شده بود و به قدری درد میکرد که انگار تیر خوردم!
خودمو به سختی تمام (مثل دیکاپریو توی فیلم بازگشته از گور) کشون کشون تا دوچرخه رسوندمو از دوچرخه به عنوان عصا استفاده کردم. حالا از شانس بد من پرنده هم توی محل پر نمیزد! نه عابری نه ماشینی، هیچی!
با وضع عجیبی خودمو به داروخانهی شبانه روزی حدود ۳ کیلومتری اونجا رسوندم و لوازم پانسمان خریدم و پا رو پانسمان کردم. به سختی به خونه برگشتم (من تنها زندگی میکنم) و با دوستم که پزشک متخصص هست تماس گرفتم. ایشون بعد از پرس و جوی ماجرا گفتن استراحت کن تا بهتر بشی. اما فردای ماجرا فهمیدم که پام از مچ به پایین بدجور ورم کرده. مجددا با پزشکم تماس گرفتم و ایشون به بالینم اومدن. با دیدن پام رنگ از روشون پرید و گفت همین الان باید بریم بیمارستان. خلاصه بیمارستان رفتن همانا و حدود ۱۰ روز بستری شدن به خاطر ایجاد لخته داخل سرخ رگ اصلی پا همانا! این اول ماجرا بود! فهمیدم خونم مشکل داره و با ضربهی شدید هم داخل رگهام مسدود میشه که بسیار خطرناکه. حین بستری بودن توی بیمارستان (علی اصغر شیراز) شب ها با ویلچر یواشکی از زیر پیشخوان پرستاری رد میشدم و مسابقات یورو رو توی سالن انتظار میدیدم که یکی دو بار هم پرستارا دستگیرم کردن! باقی ماجرا هم از این قراره که حین بستری بودن توی بیمارستان فهمیده شد که قلبم هم مشکل داره! بعد از بهبودی پا قلبم هم به تیغ جراحی سپرده شد و دستگاهی برای همیشه داخل قلبم مهمان شد تا از بروز مشکلات آینده جلوگیری بشه. این شد که یورو ۲۰۱۲ و بارندگی بین بازی مسیر زندگی منو شدیداً تغییر داد و از یه ورزشکار نیمه حرفهای بسیار پرانرژی به یک بیمار قلبی-خونی تبدیل کرد که از فعالیت منع شده!
LIVERPOOL INTER-JUVE: من و پدرم بازی کرواسی و ترکیه یورو 2008 رو می دیدیم که بعد از گل کرواسی دقیقه 119 پدرم رفت خوابید و تلویزیون رو خاموش کرد. منم رفتم صحنه آهسته گل رو ببینیم که دیدم ترکیه گل زد. و در ضربات پنالتی به دراماتیک ترین شکل ممکن ترکیه برد

صفا حاتمی: خرداد سال ١٣٧٥، جام ملت هاي اروپا ١٩٩٦. اون موقع كنكور ٢ مرحله اي بود و اين جام مصادف شده بود با فاصله بين مرحله اول و دوم كنكور، شاگرد درس خواني بودم و البته عاشق فوتبال با سابقه بازي در نوجوانان ذوب اهن و جام ملتهای اروپايي كه تداخل پيدا كرده بود با درس خواندنم! يورو ٩٦، اولین بار بود كه از پیشوند یورو استفاده ميشد و انگلستان میزبان رقابتها بود و من هم طرفدار سرسخت انگليس. براي من كه عاشق فوتبال و خصوصا فوتبال باشگاهي انگليس بودم پخش زنده بازي ها اونم از داخل استاديوم هاي جزيره حكم سفر مجازي به بهشت رو داشت: ومبلي، انفيلد، ويلا پارك و از همه مهمتر اولدترافورد! گري لينه كر دوست داشتني و كريس وادل تكنيكي رو نداشتيم اما تري ونبلز ستارگاني مثل توني ادامز، الن شيرر، پل اينس، استوارت پيرس و ديويد پلات رو داشت كه در كنار گاسكويين همه چي اماده بود تا اتفاقي با شكوه رقم بخوره.
جام ٩٦ پر بود از ستاره: مالديني، دونادوني، زولا، دينو باجو، دل پيرو، ژوركائف، كارمبئو، ليزارازو، لاما، دسايي، دشام، كلينزمن، سامر، اندي مولر، هسلر، مهمت شول، ماركوس بابل، زوبي زارتا، لوييز انريكه، هاكان شوكور، روي كوشتا، ژائو پينتو، اشمايكل، برادران لادروپ، بوبان، شوكر، ندود، پوبورسكي، پاتريك برگر و ...
(اون موقع زيدان و فيگو هنوز به نقطه اوج فوتبالشون نرسيده بودن) و مربياني چون برتي فوگتس، دنيزلي، بلاژويچ، كلمنته، هيدينگ، ساكي و ژاكه كه اين ٢تاي اخر با لجبازي خاص خودشون از باجو و كانتونا صرف نظر كرده بودن! ٢نفر از دوست داشتني ترين ها تاريخ فوتبال. قابل ذكره كه قانون گل طلايي در وقت اضافه براي اولين بار تو اين سري از مسابقات اعمال شد، قانوني مرگبار كه تكليف جام دهم نيز از همين مسير مشخص شد! انگليس از گروهش مياد بالا و با درخشش فراتر از انتظار ديويد سيمن، در ضيافت پنالتي ها از اسپانيا ميبره و تو نيمه نهايي ميرسه به المان!
يادم مياد اون روز بخاطر استرس زياد اصلا نتونسته بودم درس بخونم و بالاخره بازي شروع ميشه، انگلستان با لباس خاكستري و المان با لباس سفيد و ... باز هم گاسكويين و باز هم پاس گل و باز هم گلزني الن شيرر، اما آلمان ها هيچوقت حريف اسوني نيستند و تونستند بازي رو به تساوي كشونده و نهايتا با همين نتيجه ١-١ بازي ميره به ضربات پر استرس پنالتي! ديويد سيمن عملكرد خوبي داره و جهت پنالتي ها رو درست تشخيص ميده، در هنگام ضربات پنالتي قيافه سرد و بي احساس آلمان ها بيشتر از هر چيزي جلب توجه ميكنه در حاليكه اونور الن شيرر و پل اينس وسط زمين نشستن و حتي نمي تونن نگاه كنن. دو تيم هر ٥ پنالتي خودشون رو گل ميكنن، نتيجه ٥-٥. از اينجا به بعد همه چي به تك ضربه ها بستگي داره. پنالتي ششم انگليس، گرت ساوت گيت ميزنه و ... مهار پنالتي توسط كوپكه! سكوت مرگباري در ويمبلي حاكم شده و همه منتظر پنالتي ژرمن ها و دست هاي سيمن هستند. پنالتي ششم آلمان ها، اندي مولر با خونسردي مياد پشت توپ ميزنه ... گل ميشه و ...
انگليس دوست داشتني من حذف شد و قطره اشكي كه ريخته ميشه! مولر بعد گل با فيگور خاص، دست به كمر ميره به سمت تماشاگران انگليسي، ديگه از اون قيافه هاي سرد خبري نيست و آلماني هاي مغرور سر از پا نمي شناسند. يك ماه گذشته و من دوباره بايد تمام تمركزم رو بگذارم رو درسم براي مرحله دوم كنكور و درس خوندن.

پوریا قاسمی: یورو 2012 بود تازه رسیده بودم تهران آخرای شب بود. بازی ایتالیا آلمان. رفتم هتل، داشتم اتاق رزرو می کردم یهو چشم افتاد به تلویزیون، اصلا یادم رفته بود فوتبال داره. بعد رزرو نشستم تو لابی تا اتاق رو تمیز کنن. یهو بالوتلی یه شوت وحشتناک زد. طرفدار پروپاقرص ایتالیا بودم. بلند شدم و داد زدم گلللللللل. از خوشحالی نمی دونستم چی کار کنم. و چند لحظه بعد که مسئولان هتل ـمو نشون میدادن و به هم می گفتن "این یارو دیوونه است..."
Hosein Gh: یورو 2000. فرانسه- ایتالیا. پتو به دست جلو تی وی نشسته بودم. همه دست و پام عرق سرد کرده بود. دلوکیو امید تو دلمون کاشت. پاس های طلایی توتی، دلپیرویی که با خراب کردن فرصت ها دل آشوبمونو تا دقیقه 94 ادامه داد، اون ویلتورد لعنتی امیدمون رو کشت! پتو رو سفت با دستام فشار می دادم، خون تو صورتم می دوید. گل طلایی و امان از گل طلایی. به هم ریختگی دفاع. پیرس توپ رو گرفت، نفر اول رو دریبل زد، نفر دوم، پتو رو تا زیر چشمام کشیدم بالا، توپ چسبید روی پاهای اون ترزگه ی نحس، پتو رو کشیدم رو سرمو اشک از چشمام جاری شد، گزارشگر بلند می گفت کار و تمام می کنه ترزگه! بابا پتو رو از سرم کشید، گفت بسه پاشو برو بخواب عیب نداره فوتبال همینه...
