هنگامی که جرج بست آخرین نفس خود در نوامبر سال 2005 را کشید, آن لحظه رفتن یکی از چهره های تاثیرگذار در تاریخ بین المللی ورزش محسوب می شد. در دهه 60 , با مهارت فردی و سبک زندگی تعجب برانگیز خود, او به تنهایی فوتبال را از یک بازی کارکردن مردان به یک سرگرمی که امروزه شاهد آنیم تبدیل کرد. جرج اولین ستاره واقعی در این حرفه بود, پدیده ای فرهنگی که در زمان خود به اندازه بیتلزها(گروه موسیقی معروف در آن زمان) مشهور بود. او عملکردی غیرقابل تصور در هم درون زمین و هم بیرون آن داشت. او تنها مدافعان را شکست نمی داد, او آنها را به بازی می گرفت و به زحمت می انداخت. او استاد کنترل توپ و بازی با آن بود, اما با این حال او تقریبا خودش را نمی توانست کنترل کند. در پایان دوران بازی خود, جرج ثابت کرد که بازیکنی کلاسیک, افسانه ای از یک استعداد و خودنابودگر بود. حتی با وجود این که او هرگز به نهایت پتانسیل عظیمی که در خود داشت نرسید, جرج شاید هنوز هم بهترین بازیکنی باشد که زمین فوتبال تا به حال به خود دیده است.
جرج بست در 22 می سال 1946 در بلفاست واقع در ایرلند شمالی بدنیا آمد. او پسر دیکی, یک کارگر کارخانه کشتی سازی بود. مادر او آنی, تنها ورزشکار خانواده بود. او زمانی در سطح جهانی هاکی بازی می کرد. جرج تقریبا حس فوق العاده ای داشت از اینکه او می توانست نظاره گر این باشد که چطور آنی به چنین سطحی توانسته بود برسد.
او در بین 4 فرزند دیگر از همه بزرگتر بود, جرج هر روز با دوستانش در مقابل خانه های فقیرانه خود در پیاده روها فوتبال بازی می کرد. چون زمین بسیار سفت بود آنها نمی توانستند با توپی معمولی بازی کنند. بنابراین آنها از پنبه و پارچه های کهنه توپی درست کرده بودند و با آن بازی می کردند. هر روز عصر, پدر بچه ها خسته از سرکار در کارخانه کشتی سازی به خانه برمی گشتند. دیکی پدر جرج در میان آنها بود. آنها سخت کار می کردند, مردانی قوی هیکل بودند که ناامیدی های زندگی و خاطرات آخرین جنگ چهره هایشان را دربرگرفته بود. بسیاری از پسران آنها یعنی دوستان جرج نیز همانند پدرانشان بودند.
اما جرج مانند آنها نبود. او همانند پرنده ای بود, ویژگی های ظریفی داشت و بارقه ای غیرقابل انکار در چشمان سرکش او دیده می شد. پسران دیگر با زانو, آرنج و از سر وقت گذرانی فوتبال بازی می کردند. جرج با سرعتی باورنکردنی و تعادلی غیرممکن بازی می کرد. در آن زمان, او یاد گرفته بود که چگونه یک پسر را دریبل بزند, او را مجبور به تکل زدن کند و سپس با یک حرکت سریع از کنارش بگذرد قبل از اینکه او بتواند پای خود را به نزدیکی توپ برساند.
جرج با الهام از ستارگان تیم ایرلند شمالی که توانسته بودند به مرحله یک چهارم نهایی جام جهانی فوتبال در سال 1958 برسند, ستارگانی مثل بیلی بینگهام و پیتر مک پارلند می خواست تا تبدیل به بازیکنی با کلاس جهانی شود. این بازیکنان نمی دانستد که روزی تابوت او را به دوش خواهند کشید.
در یک رقابت رسمی تر, مهارت های جرج بیشتر نمایان شد. اولین تیمی که او در آن به بازی پرداخت, باشگاه فوتبال کرگ در بلفاست بود. در حالی چمن در زیر پای او بود, در زمین یکه تازی می کرد و داورها به دلیل بازی خشن حریفان در مقابل او مجبور بودند پشت سر هم در سوت خود بدمند. جرج از زمین همانند استفاده یک نقاش از بوم استفاده می کرد. او در اطراف مدافعان مانور می داد در همین حین که آنها برای متوقف کردن او می چرخیدند, شتاب می گرفتند و با هردو پای خود شوت می زدند. بازی کردن مقابل پسران هم سن و سال خود برای جرج به معنای واقعی کلمه اتلاف وقت بود. هیچ کسی در بلفاست بازیکنی همانند او ندیده بود.
گفته می شود باب بیشاپ مربی و جیمی مورفی دستیار مربی در منچستریونایتد کسانی بودند که جرج را کشف کردند هنگامی که او تنها 15 سال سن داشت. تماسی از طرف بیشاپ که اکنون اسطوره ای محسوب می شود به باشگاه شده بود با این مضمون: “ فکر کنم , یک نابغه پیدا کرده ام.”
جرج در سال 1961 دعوت شد تا برای چند هفته ای در تیم تمرین کند. او به همراه استعداد دیگری بنام اریک مک موردی به منچستر آمد. اما پس از یک شب در منچستر, به خاطر اینکه ترسیده, کاملا درهم شکسته و دلتنگ وطنش شده بود به بلفاست برگشت.
پدر جرج شخصیتی عصبانی داشت. فرصت هایی مثل این به ندرت برای کسی که از خانواده های ثروتمند نیست, پیش می آید و پسر او نمی خواست این فرصت را غنیمت بشمرد. پدر جرج به مت بازبی مربی منچستریونایتد زنگ زد و به او گفت که جرجی به زودی باز خواهد گشت.
بازبی با درک این مسئله که این پسر به چه چیزی نیاز دارد, سعی کرد نقش یک پدر را برای او ایفا کند. مری فالوی زنی که برای بازیکنان مجرد منچستر خانه فراهم می کرد برای بستی که دور از خانه بود همانند مادر بود.
در منچستر, جرج عملکرد عجیبی در تیم داشت و با تمرین مهارت هایش ارتقا پیدا می کرد. او در سن 17 سالگی در سال 1963 با باشگاه قرارداد امضا کرد و 4 ماه بعد در این باشگاه بزرگ به میدان رفت. او اولین بازی خود را در برابر وست برومیچ آلبیون که آن زمان دومین تیم برتر در فوتبال جزیره محسوب می شد در پست وینگر چپ بازی کرد. در آن بازی بارها و بارها او با توپ جرج ویلیامز مدافع باتجربه وست برومویچ را دریبل می زد . هرکاری که ویلیامز انجام می داد مهم نبود چون جرج به معنای واقعی کلمه از اول بازی یک قدم جلوتر از او بود و در تقابل با او به راحتی عبور می کرد. در نیمه دوم, هنگامی که جرج پا به توپ می شد تمام استادیوم از جای خود بلند می شدند و با هر قدم او در زمین حریف, سروصدای تماشاگران به پا می خواست. منچستریونایتد آن بازی را یک بر صفر برد و اسطوره ای متولد شد.
جرج بازیکن منظمی نبود. در آن کریسمس, او فکر کرد که تیم به او در بازی های فشرده آن موقع از فصل نیازی نخواهد داشت بنابراین جرج به بلفاست برگشت تا در کنار خانواده باشد. تماسی از سوی باشگاه گرفته شد و به او گفتند که برای بازی مقابل برنلی به او نیاز دارند. جرج پذیرفت که بازی کند تنها در شرایطی که تیم او را با پروازی به منچستر ببرد و بلافاصله پس از بازی او را به خانه برگردانند. هنگامی که باشگاه این درخواست او را قبول کرد, جرج به این مسئله پی برد که او بازیکن خاصی است. برای بازیکنی به کم سن و سالی او دستور دادن به باشگاهی همانند یونایتد ممکن بود باعث شود او بیشتر از تعطیلات در خانه بماند(منظور باشگاه او را اخراج کند). این آخرین باری نبود که او چنین درخواستی را می طلبید و همچنین آخرین باری هم نبود که باشگاه به خواسته او جواب مثبت می داد. او در بازی مقابل برنلی به میدان رفت و اولین گل خود در لیگ را به ثمر رساند و یونایتد آن بازی را 5 بر 2 پیروز شد و از آن بازی به بعد در ترکیب ثابت تیم قرار داشت.
در طول چند فصل آینده, جرج از بسیاری جهات تاثیر خود را بر تیم گذاشت برای مثال او دریبل زدن را دوباره به فوتبال برگرداند. پس از روزهای اوج استنلی متئوز و لن شکلتون چنین بازیکنی با این مهارت ظهور پیدا نکرده بود. در همان سال, جرج برای تیم ملی ایرلند شمالی بازی کرد و تبدیل به سومین بازیکنی شد که در سنی کمتر از 18 سالگی در تازیخ فوتبال در رقابتی در سطح جهانی برای تیم ملی خود بازی کرده است.
در ادامه, جرج در راه مبدل شدن به نوع جدیدی از ستاره فوتبال بود. او خوشتیپ بود, مهارت های فوق العاده ای داشت و علاقه او به زندگی خوب در دوره ای پدیدار شده بود که جوانان یاغی بااستعداد در دیگر زمینه های سرگرمی حکمرانی می کردند(منظوراز این جوانان برای مثال بیتل ها هستند). این حقیقت که بیتل ها در همان دوره آوازه شان در دنیا پخش شده بود به جرج کمک کرد تا مشهورتر شود. آنها در بسیاری جهات پدیده هایی شبیه به هم بودند بیتل ها در موسیقی و جرج بست در دنیای فوتبال.
از جهاتی دیگر هم آن دوره زمان خوبی برای جرج بود. او در دوره ای ظهور کرد که مدافع ها در بریتانیا اجازه داشتند تقریبا هرکاری انجام دهند تا یک بازیکن مهاجم را متوقف سازند. توانایی جرج در غلبه برآنها تقریبا بدون هیچ دردسری او را نه تنها درمیان طرفداران در منچستر بلکه در کل کشور به قهرمانی تبدیل کرد.
او تکه ای از یک اثر هنری بود. در مواقعی که او به زمین می افتاد, بلند می شد و بیشتر تلاش می کرد تا شرایط را برای مدافعان حریف بدتر کند. او همانند یک گاوباز آنها را دست می انداخت و زمانی که به قدر کافی خشمگین شده بودند, با حرکاتش پاهای آنها را به همدیگر می دوخت و آنها را مجبور می کرد که پشت سر هم تکل های بیهوده ای بزنند و سپس با توپ آنها را دریبل می زد و به طرف دیگری می رفت. هیچ چیزی خجالت بارتر از این نیست که این اتفاق برای یک بازیکن بارها و بارها در بازی بیافتد, چیزی که جرج به آن واقف بود.
او هیچ وقت در جلوی مدافعان خم نمی شد( منظور سعی نمی کرد تنها به حفظ توپ بپردازد.همیشه سعی می کرد تا بازیکن حریف را بلافاصله دریبل بزند). علی رغم اینکه بیش از 68 کیلو وزن داشت, جرج به رقیبانی قوی تر از خود تکل می زد و برای تصاحب توپ با آنها با قدرت می جنگید و به دست و پای آنها می پیچید.
همچنین رمز دیگر موفقیت جرج پیوستنش به باشگاه مناسبی در زمان مناسب بود. در طول فصل 58 – 1957 ترکیب بی نظیر منچستریونایتد پس از سقوط هواپیمای آنها در مونیخ از بین رفته بود. بازبی سال های بسیاری را صرف کرد تا دوباره باشگاه را از نو بسازد . بازبی موفق شد تا دوباره با منچستر در سال 1963 با غلبه بر لسترسیتی در فینال جام حذفی در ویمبلی با نتیجه 3 بر 1 اولین جام را پس از آن سانحه دردناک برای منچستر به ارمغان بیاورد. بابی چارلتون و دنیس لاو ستارگان منچستر, زوجی بودند با قابلیت های مهارتی بالا و شخصیت یک قهرمان که نقش بسزایی در درخشش بیشتر جرج بست در تیم ایفا می کردند.
او پاس های بی نظیری به چارلتون و لاو می داد و هر چه می گذشت همکاری آنها با یکدیگر بهتر می شد. آنها اولین بازی را در کنار هم در سال 1964 در برابر وست بروم بازی کردند که به برتری 4 بر 1 یونایتد منجر شد. هر یک از آنها یک گل در آن بازی به ثمر رساند. جرج در آن بازی پس از اینکه مدافعان حریف را یکی یکی با دریبل های خود پشت سر می گذاشت سعی می کرد با ضربه ای از زاویه بسته دروازه حریف را باز کند. به نظر تلاشی بی هدف می آمد, اما او این کار را بارها و بارها تکرار کرد تا بالاخره راهی پیدا کرد که توپ را به تور دروازه حریف برساند.
یونایتد در فصل 64 – 1963 لیگ را در رتبه دوم تمام کرد و با شکستی که در دیدار نیمه نهایی جام حذفی متحمل شد نتوانست از قهرمانی سال قبل خود در این مسابقات دفاع کند. در ادامه آن سال, آنها به مرحله یک چهارم جام برندگان جام اروپا راه یافتند, رقابتی که بین قهرمان های لیگ های مختلف اروپایی در سال 1963 برگزار می شد. آخرین دیدار منچستر در این قاره با یک تراژدی در مونیخ همراه شده بود, بنابراین این یک بازگشت احساسی بود.
در فصل 65 – 1964 منچستر دوباره جام حذفی را برد. در آن زمان نوبی استایلز به جرج, چارلتون و لاو ملحق شده بود. جرج در آن دوره به بازیکنی کامل تبدیل شده بود. او تجربه کافی در انگلیس و رقابتهای اروپایی را کسب کرده بود و سبک بازی خود را در این رقابت ها پیدا کرده بود. او بالانس خود را در بازی حفظ می کرد و توانایی شوت زدن با هر دو پا را پیدا کرده بود. اگر چه تنها 18 سال داشت, جرج مدت ها بود که شهرتی بین المللی پیدا کرده بود و این شهرت افزایش می یافت.
همانطور که چارلتون بیان کرده است ویژگی که جرج را از گلزنان دیگر متمایز می سازد این بود که او هر موقعی که می خواست می توانست شوت بزند و دروازه بان را مجبور به واکنش نشان دادن کند. او یکبار گلی را با ضربه کرنر مستقیما به ثمر رساند. شوتی که چرخشی جادویی داشت و نشانه گیری عالی. پس از بازی خبرنگاران مدعی شدند که این گل اتفاقی به ثمر رسیده است. بنابراین جرج به بیرون رفت و دوباره گلی مثل آن را زد. او بیشتر از آن چیزی که نشان می داد بازیکن خوبی بود, و همچنین بسیار مشهور تا افرادی که سنتی نگاه می کردند او را درک کنند.
در فصل 66 – 1965 یونایتد شروع بدی داشت. جرج در جدول گلزنان با بقیه فاصله زیادی پیدا کرده بود اما زمانی که او به دوران اوجش برگشت و در ترکیب ثابت قرار گرفت دوران بیادماندنی بود. در بازی یونایتد با اچ جی کی هلسینکی در رقابت های اروپایی که به برتری 7 بر صفر یونایتد انجامید جرج دو گل زد. در یکی از گل ها او نیمی از مدافعان تیم هلسینکی را دریبل زد قبل از اینکه با شوتی ویرانگر دروازه گلر بیچاره هلسینکی را باز کند.
رقیب بعدی یونایتد در رقابت ها بنفیکای پرتغال بود که تیمی قوی به شمار می رفت. ستاره آنها اوزه بیو بود که از طرف بازیکنان فوتبال در جهان جایزه بهترین بازیکن سال را قبل از بازی با یونایتد تصاحب نموده بود. یونایتد بنفیکا را با پیروزی 5 بر 1 در خانه متلاشی کرد, جرج در عرض تنها 12 دقیقه دو گل زد. بازبی به بچه ها گفته بود که در نیمه اول بسته بازی کنند. به طور واضحی او به جرج در نیمه اول گفت: به نظر میاد تو نمیشنوی من چی میگم. منچستر بازی نیمه نهایی برابر پارتیزان بلگراد را شکست خورد. جرج نیز زانویش در طول بازی مصدوم شد و بقیه رقابت های اروپایی را از دست داد. او نظاره گر قهرمانی انگلیس در جام جهانی بود که در تابستان برگزار شد.
در فصل 67 – 1966 جرج به پست وینگر راست منتقل شد و منچستریونایتد با برتری 6 بر یک برابر وست هام در فینال, قهرمان جام حذفی شد. آنها دوباره درسال 1968 به نیمه نهایی رقابت های اروپایی راه یافتند و بر رئال مادرید غلبه کردند. فینال برابر بنفیکا بود که جرج بست را برابر اوزه بیو بزرگ قرار می داد. پس از اینکه چارلتون در آن بازی گل اول را زد, اوزه بیو گل تساوی را به ثمر رساند. بازی در پایان 90 دقیقه به لطف مهارهای بی نظیر آلکس استپانی در مقابل شوت های اوزه بیو با تساوی 1 بر 1 به پایان رسید. در وقت های اضافه, جرج پس از یک حرکت انفرادی شگفت انگیز بازی را به نفع یونایتد جلو انداخت و منچستر دو گل دیگر را هم در ادامه بازی به ثمر رساند تا سوت پایان بازی با نتیجه 4 بر 1 به صدا درآمد. در صحنه گلی که بست زد, جرج توپ را در حالی که پشت به مدافعان بود دریافت کرد, دور مدافع مقابلش چرخید و دروازه بان را با یک حرکت بدن گول زد و توپ را به تور دروازه حریف چسباند.
جرج در سال 1968 بهترین بازیکن انگلستان و اروپا لقب گرفت. پس از برد مقابل بنفیکا او کلاه لبه پهن اسپانیولی بامزه ای را بر سر خود گذاشت و ژاکتی سیاه و سفید به تن کرد که تا پایین کمرش می آمد. این مسئله باعث شد که خبرنگاران به او لقب ” ال بیتل” را بدهند و این لقب بر روی او باقی ماند. شهرت جرج در آن زمان در سراسر جهان پیچید. او در هفته 10 هزار نامه دریافت می کرد و طرفدارانی از مسکو گرفته تا ژاپن پیدا کرده بود. سرودی که با عنوان ” جرجی, جرجی” مشهور شده در صدر سرودهایی بود که تماشاگران می خواندند و در انگلستان مغازه ای نبود که شیئی را بدون تصویر او به فروش برساند به خصوص لیوان هایی که چهره او بر آنها نقش بسته بود.
زیر سلطه کینگ جرج , فوتبال در انگلستان تنها ثروت طبقه کارگر محسوب می شد. هنرمندان و موسیقیدانان, هیپی ها و هرکسی که به نظرتان رسد در صف خریدن بلیط بازی جرج می ایستادند. پس از تبدیل شدن جرج به یک ستاره تماشاگرانی که برای دیدن بازی او می آمدند, در الدترافورد به 15 هزار نفر افزایش یافت.
علی رغم سال فوق العاده ای که جرج به همراه یونایتد در سال 1968 سپری کرد, همه چیز به خوبی در یونایتد پیش نرفت. همبازی های او گاهی اوقات ناامید می شدند از اینکه جرج به جای پاس دادن به آنها سعی داشت خودش گل بزند. همچنین برخی بازیکنان بزرگ در تیم به او حسادت می کردند. آنها در همان خانه ای که باشگاه بهشان داده بود زندگی می کردند, در حالی که جرج اجازه داشت خانه ای در بهترین مکان منچستر بخرد.
برخی بازیکنان می خواستند شهرت دیوانه وار او را متوقف سازند. سعی می کردند برای برخی مسائل او را به دادگاه ها بکشند و روزنامه ها در بریتانیا به شایعه سازی علیه او می پرداختند. حتی او را به جنگ میان کاتولیک ها و پروتستان ها در ایرلند کشاندند. او و خانواده اش تهدید به مرگ شدند. هواداران منتصب به ای آر ای به پای خواهر او شلیک کردند.
در سال 1969, بازبی اعلام کرد که تصمیم دارد بازنشسته شود. در آن لحظه جرج کسی را که مثل پدر او را راهنمایی می کرد از دست داد و شرکت نکردن در بازی ها و نرفتن به جلسات تمرین شروع شد. پس از اینکه او به توپی که در دست داور بود, ضربه زد و با او بد صحبت کرد, مربی جدید تیم, ویل مک گینیس او را یک هفته از تیم اخراج کرد.
از آن موقع به بعد اعتیاد او به الکل شروع شد و بر روی عملکردش در زمین فوتبال تاثییر گذاشت. علی رغم اینکه مادر او نیز در دهه 70 به دلیل اعتیاد به الکل مرده بود اما جرج خطرات این رفتار را نمی دید و اهمیتی نمی داد.
آخرین جام منچستر در سال 1970 بدست آمد با قهرمانی در جام حذفی, تیم استعداد لازم برای برد را نداشت, اما آنها روحیه لازم را داشتند. در بازی از دور اول جام برابر نورث همپتون, جرج تمام قدرت تهاجمی خود را در بازی به نماش گذاشت و 6 بار موفق به گلزنی شد.
علی رغم اینکه او در پست وینگر راست بازی می کرد پستی که بیشتر وظیفه بازیسازی دارد, جرج برترین گلزن منچستر در 6 فصل پیاپی بود. در طول این سالها او 116 گل در 290 بازی به ثمر رساند. اما به همان اندازه که جرج در دهه 60 بهترین بود, در دهه 70 بد بود, خیلی بد.
در سال 1971 منچستر به سایه ای از تیم گذشته خود تبدیل شده بود. بازیکنان کلیدی اش مصدوم شده بودند یا پا به سن گذاشته بودند یا بازنشسته شده بودند. بدون بازیکنان توانمند حامی, جرج آن هیجان برای بازی هجومی که در گذشته داشت, از دست داده بود. و او اینک این هیجان را در جای دیگری دنبال می کرد.
او به قمار روی آورد و علی رغم موفقیت هایی که در ابتدا کسب کرد بعد ها بدهی های سنگینی را متحمل شد. بزودی سرمایه او ته کشید, باشگاه به دلیل عملکرد بد بست حقوق زیادی به او نمی داد. متاسفانه, او آینده ای کوچک برای خود رقم زد.
در سال 1972, تام دوچرتی مربی, از تمرین نکردن های جرج خسته شده بود و او را از تیم اصلی اخراج کرد و او را مجبور کرد تا با بازیکنان جوان تمرین کند. بعد از مدتی جرج خودش را بازنشسته کرد. نه ماه بعد او بازگشت, اما پس از نه ماه رابطه او با باشگاه به پایان خود رسیده بود. در ژانویه 1974 موقعی که باید بهترین دوره بازیگری او می بود در سن 28 سالگی, جرج آخرین بازی خود را در الدترافورد بازی کرد.
جرج با اینکه از مصدومیت زانوی پای راستش رنج می برد تصمیم گرفت تا در یکی از بیشمار برگشت هایش به دنیای فوتبال در اواخر سال 74 با داستابیل قرارداد امضا کند. تیمی که متشکل از بازیکنان پاره وقت بود. معمولا بازی آنها 200 نفر تماشاگر داشت. هنگامی که جرج برای بازی به آنجا رفت تعداد تماشاگران به 5 هزار نفر افزایش یافت. در 1975 او با استاک پورت کانتی قرارداد امضا کرد, باشگاهی که در دسته چهارم بود و شهرتی همانند یک تیم بیسبال در آمریکا داشت. او برای باشگاهی در ایرلند به نام کورک سلتیک نیز بازی کرد و پس از 3 بازی از آن باشگاه جدا شد. او فرم خود را ازدست داده بود و 15 کیلوگرم اضافه وزن داشت. او هنوز استعداد داشت و تسلط بر روی توپ, اما در چشم طرفدارن فوتبال در بریتانیا مبدل به تقلیدی بی مزه از خودش شده بود.
پس از دوسال بازی نکردن در سطح اول فوتبال, جرج تصمیم گرفت که خودش را قوی تر سازد و سپس به بازی برگردد. هنوز نام او معنایی خاص برای طرفدارن فوتبال در آمریکا داشت. تیم نیویورک کاسموس به او قراردادی بلند مدت و پرسود را پیشنهاد کرد, اما او آن پیشنهاد را رد کرد. او علاقه ای نداشت که بیشتر از یک فصل بازی کند.
در عوض, او قراردادی با لوس آنجلس آزتکز در لیگ فوتبال آمریکای شمالی بست, که قهرمان لیگ در سال 1974 بودند. مالک باشگاه جان چافتز باور نمی کرد که با بست قرارداد بسته است. در حقیقت زمانی که هواپیمای جرج در فوریه 1976 در لوس آنجلس به زمین نشست, خود او نیز از تصمیمش مطمئن نبود.
اما او در آنجا بود. جرج از هواپیما پیاده شد و زنی فریاد زد: “جرج چه کسی است”. این زن می خواست که به او خوشامد گویی کند, روی لباسش نوشته بود ” آیا جرج بست(بهترین) است”. در کنفرانس مطبوعاتی در فرودگاه از جرج پرسیده شد که آیا او خودش را جو نامات دوم( ورزشکار آمریکایی که او را همیشه با بست مقایسه می کنند) می نامد. جرج پاسخ داد که او بهتر از نامات است در هر دو رشته.
چندی طول نکشید تا جرج تا حدودی به آمادگی رسید. او با این آمادگی نیز به قدر کافی خوب بود تا در جمع گلزنان لیگ آمریکا باشد. در 9 بازی اول تیم آزتکز در سال 1976, جرج در 7 بازی گل برتری را به ثمر رساند. هم تیمی های او از اینکه شانس بازی در کنار یک اسطوره را داشتند, لذت می بردند. موفقیت جرج در ال ای برخی از هم تیمی های او در تیم ملی انگلیس را متقاعد کرد تا به آمریکا بیایند. چارلی کوک و بابی مک آلیندن به آزتکز ملحق شدند. جرج به یک رهبر در آن تیم تبدیل شده بود. آزتکز فصل اول را در رتبه 12 تمام کرد و جرج با 15 گل در میان برترین گلزنان لیگ قرار داشت.
در سال 1979, جرج به لادردال استریکز ملحق شد و دو فصل در آنجا بازی کرد. او بیشتر مواقع مصدوم بود و در سال 1981 هنگامی که زلزله سن خوزه به وقوع پیوست به دوران فوتبالش در آمریکا پایان بخشید. او 13 گل در 30 مسابقه به ثمر رساند, سپس به اروپا برگشت, جایی که او در چند بازی به میدان رفت. جرج بست آخرین بازی حرفه ای خود را در سال 1983 پس از دو دهه جدایی از منچستریونایتد انجام داد. در دوران بازی او که شامل دوران اوج باورنکردنی و افت های تعجب برانگیزی بود, شاید ناراحت ترین مسئله برای او بازی نکردن در جام جهانی بود. جرج هرگز نتوانست در جام جهانی بازی کند. او 37 بازی برای تیم ملی ایرلند شمالی بازی کرد, اما تیم هرگز موفق نشد که از مرحله مقدماتی بالاتر رود.
به عنوان یک فرد, جرج یک فاجعه بود و بدترین دوره از زندگی او هنوز از راه نرسیده بود. اما در مقام یک بازیکن, از او به عنوان بهترین بازیکن تاریخ فوتبال جزیره نام برده می شود و شاید حتی بتوان گفت که او بهترین بازیکن جهان است. حتی پله نیز اخیرا اذعان داشته است که افتخار می کند که بگوید جرج بهتر از او بوده است.
همانطور که هرکسی می داند, جرج با هر دوپایش قدرتی مرگبار داشت. پله یک مهاجم هدف بود که فقط با پای راستش بازی می کرد. ترکیب چارلتون- لاو- بست بهترین ترکیب سه نفری است که تا به حال در باشگاه منچستر بوده است.
در سال 1984 جرج اوضاع خوبی نداشت. او به خاطر رانندگی در حالت مستی و حمله به یک افسر پلیس دستگیر شد. چند سال بعد, او در یک برنامه تلویزیونی با حالتی مست شرکت کرد. زندگی و شهرت, او را به پرتگاه رساند. هرچند هرگز به نقطه ای که در جهان فوتبال لیاقتش را داشت نرسید. در دهه 90 او برای اسکای اسپورت کار کرد و در برخی روزنامه ها مقاله می نوشت. او به مدت یک دهه زندگی معقولی داشت و به تمام مراسم مهم در فوتبال بریتانیا دعوت می شد.
متاسفانه, او تمام آن دوستان و افراد را به دلیل مشکلاتی که اعتیاد به الکل برایش بوجود آورده بود از دست داد. در سال 2002 کبد جرج نیاز به جراحی داشت و بعد ها وضعیت او حتی وخیم تر هم شد و او نیاز به پیوند کبد داشت. عمل جراحی که او پشت سر گذاشت در حال تبدیل شدن به یک فاجعه بود. او تقریبا به دلیل از دست دادن خون در طی جراحی مرده بود. پس از ده ساعت تزریق خون او دوباره به زندگی برگشت. پس از آن او به شوخی گفت: من رکورد قبلی خودم را شکستم.
کبد جدید باعث شد او دوباره به زندگی برگردد, اما بیماری از او بهتر عمل می کرد. او دوباره شروع به نوشیدن کرد و این مسئله باعث شد او زودتر به پایان راه خود برسد. جرج در سن 59 سالگی در 25 نوامبر 2005 از دنیا رفت. دنیس لاو همبازی سابق او در یونایتد در هنگام مرگ کنار او بود. پیکر جرج در بلفاست در حضور هزاران طرفدارش به خاک سپرده شد. بیش از نیم میلیون نفر برای مراسم خاکسپاری او به خیابان ها آمده بودند.
جرج بست در 704 بازی, 252 گل به ثمر رساند, او نابغه ای در فوتبال حرفه ای بود که تاثیری که بر فوتبال گذاشت بسیار کمتر از آن چیزی بود که می توانست باشد. او بازیکن تاثیر گذار بزرگی بود. یک تمام کننده شگفت انگیز و یک هنرمند هنگام کار با توپ. او در خارج از زمین بازی یک فاجعه کامل بود.
جرج همانند یک ستاره راک از معادن زغال سنگ شروع کرد, تا هنگامی که او بازی را کنار گذاشت, به نظر می رسید که هر بازیکن فوتبالی شمه ای از جرج را در خود داشت. در واقع هنگامی که ستارگان امروزی دنیای فوتبال به حساب بانکی خود نگاهی بیاندازند, آنها باید از جرجی پسر بلفاست سپاسگزار باشند.