از هرم آتش عطشت آفتاب سوخت
از خشکی لبت جگر نهر آب سوخت
از بس برای ماتم تو نوحه خوانده ام
از سوز ناله ام دل زار رباب سوخت
با شرح روضه های تو بین مقاتلت
هر حرف و سطر و صفحه میان کتاب سوخت
مهلت نداد داغ تو آهم به لب رسد
قلبم کنار مقتل تو بی حساب سوخت
پرسیدم از تو ای تن زخمی سرت کجاست
رگ های گردن تو به وقت جواب سوخت
لب های خشک چوب، به حال لبت حسین
هنگام خواندن تو به بزم شراب سوخت
مردم پس از غم تو ولی بیشتر دلم
وقتی که شد محاسنت از خون خضاب سوخت
آتش گرفت جان و تنم بعد رفتنت
حتی وجود خواهر تو بین خواب سوخت
پ.ن:ببخشید دیر گذاشتم