؛[قسمت ۱]؛
عاشقم… عاشق الفبا
سین ت قاف لام الف بعدش لام
فوتبالی نیستم ولی، عاشق گل کوچیکم
بوی خاطرات بچگی رو میده
شیرین، دودی نه
(===
(با این که اهل فوتبال نیستم ولی عاشق بازی گل کوچیکم چون یادآور خاطرات شیرین بچگیمهدر آخر هم میگه که “شیرین،دودی نه” میخواد بگه منظورم از گل کوچیک،رول علف نیست)
===)
عاشق وقتیم که میدن بم اخطار
شاید فک میکنن اصلاح شم امسال
ولی انگار نه انگار
عاشق سفرهایام که رنگی نیست و عشقی مثل همسفره
(===
همسفر عنوان فیلم سینمایی به کارگردانی مسعود اسداللهی
با بازی بهروز وثوقی و گوگوش در سال ۱۳۵۴ می باشد
===)
تو اون بهروز بود و این تو نونه در عوضش
نمکم تنگش،مزشم من بهتره خودم دیگه نزنم حرفش
از انگشتام بگیر خبر از طعمش
رفیقا هم همه هستن بغلت
حرمت داره، عمرا نمیکنم با هیچی عوض بدلش
آره نفسم حقّه
از هرچی عاشق مبارزهام و اسلحم قلمه
اصلا هم دست کمش نگیر
از هرچی گرمی مرمی هس خفنتره
(===
تو عصر جنگ و تیر و فشنگ و مبارزه اسلحهی من قلمه و با نوشتن ذهن مخاطب رو تسخیر میکنم و همین قلم از هر چی سلاح گرم بهتره
گرمی = اسلحه
مرمی = تیرش
===)
عاشق ریسکم چون زندگی با خطرم قشنگه
بله دیوونم اما زیدم میگه نمیکنم ترکت
در عوض درکش میکنم
دکترا جوابم کردن، امیدشون هم ازم قطعه
؛[همخوان]؛
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناول ها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها
(===
این قسمت از تصنیف شهرام ناظری به نام الا یا ایها الساقی است . همچنین این غزل ، به عنوان اولین بیت دیوان خواجه حافظ شیرازی شناخته میشه)
===)
؛[قسمت ۲]؛
عاشقم… عاشق حرف کم ولی تاثیر گذار
درست مثل نوشتههای عقب بعضی
از ماشینایی که تو مسیر سفرتن
نشستن رو چمن نرم، لقمه گرفتن با سنگک گرم
وقتی شده پرونده جمع
آزادی از قفس تنگ
اینکه از همه پند... بگیرم
طرف حق... بکنم واسهی وطنم جنگ
پافشاری تا سر حد مرگ
رقص برگ
یه چی میخوام بگم که نداره اصلا به مساله ربط
من غول آخرم تو رپ، رسیدی مرحله چند؟
عاشق دسپخت مادرمم، اگرم سرد باشه مشکلی نیست
در عوض یه ادویهای میزنه که بکره
تو هیچ رستورانی نیست و اسمش عشقه
(===
هر چیز معمولی و ساده ویا حتی بد اگه با عشق درآمیخته بشه به یه چیز خاص و بکر تبدیل میشه
و هیچ چیز دیگه جای اون عشق رو نمیگیره
===)
عاشق وقتیام که تو راه رسیدن به هدف
بکنن پاهامو قلم
چه انتظاری میره ازم؟ برم عقب؟
نه، برعکس
مخصوصاً وقتی با اینی که هست تو دست
دارم سر جمع ۳ تا قلم
بگو عجب
ریاضی که هستی بلد
(===
اول میاد میگه که “بکنم پاهامو قلم” که عینه 2 تا قلم میشه واسش و با قلمی که تو دست داره میشه 3تا
===)
؛[همخوان]؛
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناول ها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها
؛[قسمت ۳]؛
عاشق دریا، دلم میخواد پسوندش باشه ، سوز
(===
دل" من میخواد پسوند “دریا” باشه = دریا دل"
دل" من میخواد پسوندش “سوز” باشه = دل سوز
===)
پس رسما واسه اون رو عرشهام و توپ صدا میده بوم بوم
(===
در اینجا زندگی به دریا تشبیه شده است و هنرمند از سر دلسوزی عرشه ی کشتی زندگی را به دست گرفته است در حالی که مورد حمله دشمنان قرار گرفته است
===)
کشتیهام غرق نمیشن
ولی خوب دلم سوخت
(===
در ادامه تصویر سازی بیت قبل :
عاشق دریا، دلم میخواد پسوندش باشه ، سوز
===)
عاشق انتقامم ولیکن بخشش
شیرینیای توش هست که نمیشه وصفش کرد
عاشق خود شناسیام و ضعف رو باس کشفش کرد
(===
لذتی که در بخشش است در انتقام نیست
===)
ترس رو باس دفنش کرد
هدف رو باس شناخت و بعدم سمتش رفت
عاشق وقتیام که
منم و خدا و بس
فرشتهها دست، حاجیت رقص
مست مست میگیرم جشن که مال دنیا هیچه، پشم
تش مرگه، عشق هست
پس،میشه نشست، چشم رو بست
رسید به اصل... اصلا یه چی دیگس این عشق
میکنم خاک رو ترک و میشم به آسمون وصل
روم رو میکنم به سمت زمین
نشون میدم یه شصت
بیاه...
این ترانه بارداره، حاملس
اسم بچه هاش هم پیام و نوید و امید و خاطرهس
(===
ینی این ترانه پر از پیام ، نوید روزهای خوبی که قراره بیاد ، امید به آینده و خاطره های قدیمه
===)
؛[همخوان]؛
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناول ها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها