الف- گناه آن ها که نمی دَوَند. بدعادت شدن در فوتبال یعنی همین یورگن کلوپ. اینکه انتظار داشته باشیم همواره یک مربی با کارنامه ای موفق را با لبخند های بزرگ و دویدن های کودکانه موازی با خط طولی زمین فوتبال ببینیم. اما در کنفرانس خبری پس از شکست مقابل وست هم دیگر خبری از شوخی های همیشگی نبود. دیگر خبری از آن پاسخ های با حوصله و خنده های دلچسب نبود. دیگر شاهد فردی نبودیم که با حرف های شنیدنی و خواندنی اش پیروزی را پر طمطراق می کرد و با صداقتش از درد شکست می کاهید.
به جای آن شاهد یک آلمانیِ تلخ، عصبانی و اخمو بودیم که حرف هایش را در کمترین کلمات ممکن زد و رفت. حرف او این بود که کافی نیست. چه کسی با 95 درصد توان راضی می شود؟ صادقانه بگویم، این چیزی نیست که ممکن بخواهم. عصبانی ام.
چیزی که باعث عصبانیت مربی می شد، شکست نبود، بلکه کیفیت شکست بود. مسئله ای که چه بسا چند ضربدر کنار نام چند تن از نفرات تیم در لیست بدها گذاشت. این نخستین تصویر از کلوپ در انگلستان بود که اخم ها تا آنجا پایین آمده و گره خورده بود. او را به ایمان و روحیه دادن می شناختیم اما کریستین بنتکه، لوکاس لیوا و ناتانیل کلاین سه بازیکنی بودند که کلوپ در آپتون پارک بارها و بارها بر سر آن ها فریاد زد. بنتکه کم ترین دوندگی را در میدان داشت، لوکاس در نیمه اول حتی یک توپ ربایی نداشت و کلاین هم در صحنه گل دوم مقصر بود.
بازیکنان از متد های کلوپ در تمرینات می گویند. از اینکه مربی واهمه ای از اینکه به آن ها بگوید در کجا اشتباه می کنند ندارد. او چیزهای زیادی در ماه های گذشته به همین بازیکنان در تمرینات گفته بود، پس چه چیزی باعث عصبانیت آقای مربی در آپتون پارک می شود؟
یورگن کلوپ برخلاف خنده هایش آدم بدجنسی است و این چیزی نیست که با یک مصاحبه به آن رسیده باشیم. اگر با انگیزه باشید، با شور و تمرکز بازی کنید؛ همیشه آغوش من را خواهید داشت. اما اگر بخش حرفه ای بودن این بازی را درک نکنید، وقتم را هدر نمی دهم. می توانم به بازیکنان جوان کمک کنم و به آن ها وقت دهم تا پیشرفت کنند. اما برای بازیکنانی که با پنج مربی در یک باشگاه کار کرده اند، وقتم را هدر نمی دهم. دوستشان خواهم بود اما نه به عنوان بهترین دوست.
پیغام صادر شده در لندن واضح است. پس از شکست او به سراغ اعداد رفت. گفت که برای موفق شدن 95 درصد توان کافی نیست. کلوپ در حال بررسی است. او کیفیت بازیکنان فعلی را در خصوص پذیرفتن شغل مربیگری تیم یک شرط دانسته بود. یا به قول کرگر تا تابستان برای سبک سنگین کردن وضعیت زمان دارد و بعد از آن است که چه بسا دست به یک خانه تکانی اساسی خواهد زد.
حرف های او در آپتون پارک رنگ و بوی حرف هایی را داشت که از بهبود عملکرد تیم در بازی آینده اطمینان داشته باشد. به این که واکنشی که امید می رود، مثبت باشد. که شکست روی هوا از اندی کارول شاید گریز ناپذیر باشد، اما جنگیدن برای گرفتن توپ از نوبل اتفاق نیفتد.
پس از شکست و عصبانیت کلوپ پس از دیدار وست هم شاید بد نباشد به سراغ کارنامه او برویم. کلوپ در سال 2008 که به دورتموند رفت، 9 بازیکن را فروخت. از آن بازیکنان می توان به استیون پینار (البته توافقات پیش از او حاصل شده بود) که به اورتون پیوست، ملادن پتریچ که راهی هامبورگ شد و فیلیپ دگن که راه لیورپول را در پیش گرفت، اشاره کرد.
او در تابستان بعد آرام تر بود. یک سال برای ارزیابی وقت گذاشته بود و دیگر آنطور دراماتیک عمل نمی کرد. اما از بازیکنانی که کنار گذاشت می توان به دو مدافع کناری اصلی تیم؛ مارکوس برژنسکا و آنتونیو روکاوینا اشاره کرد. اما عجیب ترین اتفاق در این بین خروج الکساندر فری بود. مهاجم سوییسی که در آن فصل با دوازده گل بهترین گلزن تیمش بود، به بازل پیوست. در این بین فلورین کرینگه که در فصل پیش 29 بازی برای تیم انجام داده بود، به هرتا قرض داده شد. کلوپ کسی نبود که به جایگاه بازیکنی اهمیت دهد. به جای این بازیکنان، او بازیکن های بهتری را به تیم آورد که موفقیت را به ارمغان آوردند. در آن تابستان، متس هوملس، لوکاس باریوس، اسون بندر و کوین گروس گروتز به دورتموند پیوستند و پایه های موفقیت را بنا کردند.
حرف های آقای معلولی نشانه است. در حال حاضر او می گوید که می خواهد ببیند که ترکیب تیمش به درستی کار می کند یا خیر. اینکه نیاز به بازیکنی در ژانویه ندارد. شاید اینطور شود، اما روز موعود خیلی زود از راه خواهد رسید.
کلوپ آدم بد ذاتی است. قاتلی که لبخند به لب دارد. وقتی او دست از خندیدن برداشت، زنگ های خطر به صدا در می آیند.
ب- گناه او که "جدید" است. جیمی کرگر در همان روز های اول کلوپ گفته بود در کتاب زندگی نامه هیچ مربی موفقی، حرف های زیادی از روز های اول نیست. پس از چند بازی، تیم با او نشانه هایی از تحول را نشان داد و چلسی را در لندن با نتیجه 3-1 شکست داد. یعنی کلوپ بار دیگر ژوزه مورینیو را پس از نیمه نهایی لیگ قهرمانان 2013 ناکام می گذاشت. قرمزها در بازی خارج از خانه بعدی، پس از چند سال من سیتی را در ورزشگاه اتحاد آن هم با نتیجه 4-1 شکست دهند. کرگر پس از آن بازی نمایش تیم را به خوبی هر دیداری دانسته بود که در تمام این سال ها از باشگاه محبوبش به یاد داشته است. اما هرچه باشد این لیگ برتر است!
ایراد قصه کجاست که بردن چلسی، من سیتی و لستر ها به کاری ساده تر از پیروزی مقابل وست هم، واتفورد و پالاس تبدیل می شود؟ کرگر اینطور پاسخ می دهد. من مطمئن هستم که یورگن لیگ برتر را از آلمان دنبال می کرد. اما احتمالا تنها بازی تیم هایی مانند لیورپول، منچستر یونایتد و سیتی را می دید. او با دورتموند، با سیتی و آرسنال هم روبرو شد. اما همه این تیم ها، تیم هایی شبیه به سایر تیم های اروپایی هستند. اگر موفقیت در این لیگ را می خواهید باید بدانید که در نهایت ده بازی در طول فصل با این تیم ها دارید. لیگ برتر به آن حدود سی بازی دیگر و سایر تیم ها اطلاق می شود! لیورپول در آن مسابقات به مشکل بر می خورد.
دفاع تیم در دیدار مقابل وست هم از ضعف تیم در چنین مسابقاتی خبر می داد. مسئله ای که چندان تعجب آور نبود. هر دو گل روی ضربات سر به ثمر رسید. حتی یکی از آن ها را اندی کارول مهاجم سابق لیورپول به ثمر رساند.
مارک نوبل بدون اینکه فشاری رویش باشد سانتر دقیقی از کناره ها فرستاد و در حضور مدافعان نظاره گر، این کارول بود که گلزنی کرد. این اتفاق در نیمه نخست از سمت دیگر و با ضربه آنتونیو به گل نخست منجر شده بود. مسئله ای که از درک کلوپ خارج بود. که چطور پنج بازیکن نتوانسته اند توپ یک بازیکن را بگیرند. یک سانتر و کارول کار را دو صفر می کند. خیلی ممنون! آیا با وجود علم به اینکه تیم حریف اندی کارول را دارد به آن ها اجازه سانتر کردن می دهید؟ نمایش خوبی نداشتیم. مسئولیت شکست را می پذیرم. از خودم هم عصبانی ام.
گهگاه شکست درس های با شما می آموزد و در نهایت باعث موفقیت می شود. اما این تیم درس های خود را یاد نمی گیرد. پس از سومین پیروزی پیاپی مقابل لیورپول، آلن پاردیو مربی کریستال پالاس در مصاحبه خود گفت باید از ما متنفر باشید! نخستین شکست کلوپ در آنفیلد چطور رقم خورد؟ با یک ضربه سر دیگر این بار از اسکات دن؛ یک بازیکن بومی که لیورپول او را به طور آزاد هم نخواست و حالا کاندید دعوت به تیم ملی برای یورو است. سایمون هیوز در پایان بازی اعتقاد داشت تمام نقاط قوت پالاس، نکات ضعف میزبان بوده است. مشکل به آنجا رسید که در پایان و با مشاهده هوادارانی که می روند، کلوپ اذعان کرد که حس کرده که تنها مانده است.
همان اتفاق مقابل وست بروم هم یقه تیم را گرفت. کلوپ پیش از بازی به شوخی می گفت که باید از شانه های هم برای متوقف کردن ضربات آزاد حریف بالا بروند. اما تیم روی دو ضربه شروع مجدد دو گل دریافت کرد.
وضعیت در برابر واتفورد بدتر هم بود. جایی که برنامه دفاعی تیم مهار تنها سلاح هجومی حریف یعنی همکاریِ تروی دینی و اودیون ایگالو بود. اما تیم در روزی که به قول کلوپ در دفاع همه چیز را پیچیده کردند، شکست بدی روی همین همکاری متحمل شد.
تیم کلوپ 9 پیروزی در هجده بازی دارد و آنقدر لحظات فوق العاده ای در همین مدت داشته که نشود این دوره را با زمان حضور برندان راجرز قیاس کرد. تیم در 4 جام حضور دارد و نکات امیدوار کننده بسیارند . لیورپول مربی ای را دارد که راه شکست تیم های بزرگ را می داند. پس زمانی که او راه کسب پیروزی در سایر دیدار ها را هم یاد بگیرد، آن ها کار خود را به طور جدی آغاز کرده اند.