<<پاپیون>> شاهکار ار فراموشنشدنی فرانکلین جی. شفنر از سرگذشت تکاندهنده هنری شاریر، بیشک بعنوان یکی از قدرتمندترین و بینقصترین آثار اقتباسی تاریخ سینما محسوب میگردد. نهمین ساخته سینمایی آقای شفنر، پس از تجربههای متعدد تلویزیونی وی و پس از فیلم مشهور «سیاره میمونها» (۱۹۶۸) و نیز بعد از ساخت فیلم به یاد ماندنی «پاتون» (۱۹۷۰) که وی به خاطر آن موفق به دریافت جایزه اسکار گردید، درواقع دسترنج نهایی سالها تلاش سینمایی این کارگردان بزرگ است.
آنچه «پاپیون» را پس از گذشت این همه سال از ساخته شدنش، هنوز تا این حد سرزنده و پرشکوه جلوه میدهد، مجموعه کاملی از تمامی مولفههای مورد نیاز برای خلق چنین اثر جاودانهای است. در این راستا اولین چیزی که توجه ما را به خود معطوف مینماید، داستان جذاب زندگی هنری شاریر است که وی آن را بر اساس زندگی خودش در کتاب ۶۰۶ صفحهای «پاپیون» به نگارش درآورده است. او که قربانی یک دسیسه نامعلوم گشته و با اتهامی اشتباه به قتلی که هرگز مرتکب آن نشده، به حبس ابد با اعمال شاقه در یکی از مستعمرات فرانسه محکوم گردیده است و حال کشمکش داستان در تعارض فضای خواسته درونی هِنری و فضای بیرحم و غیرانسانی زندان و اجباری که دنیای بیرون برای زندانی کردن روح و جسم او دارد، در تلاطم است. مضمون آزادی و آزادیخواهی و ارتباط بینظیر آن با شخصیت هنری و نام خاص و جذابش «پاپیون» که آن را برای وجود خالکوبی پروانه بر روی بدنش بدست آورده و باز از معصومیت و آزادگی روح وی خبر میدهد، آنقدر جذاب و گیرا هست که هر کارگردان خلاق و جستجوگری را برای تبدیل آن به یک پروژه سینمایی وسوسه کند. و اینجاست که تلاش ثمره داده تیم فیلمنامهنویسی اثر یعنی دالتون ترومبو و لورنزو سمپل جونیور، فرانکلین جی. شفنر و در نهایت فیلم را برای هرچه تمامعیارتر شدن، یاری میرساند. از این منظر باید اشاره کرد که «پاپیون» جزو معدود آثار سینمایی اقتباسی است که پس از ساخت و نمایش، با سیل عظیم اعتراضات نویسنده یا طرفداران کتاب او، مواجه نمیشود و این خود سند دیگری بر دقت شدید گروه سازنده آن خصوصاً فرانکلین جی. شفنر است.
اما شاید بزرگترین نکتهای که در رابطه با درگیری حسی مخاطب با فیلم باید در نظر گرفته شود، رابطه بین دو شخصیت اصلی یعنی پاپیون (با بازی بینظیر و شگفتآور استیو مک کوئین) و لوئیس دگا (با درخشش تکرارنشدنی و فراتر از تصور داستین هافمن) است. حضور امیدوارانه عاطفه انسانی در میان آن همه خشونت و تلخی فضای تبعید و زندان، کارکردی در جهت مضمون انسانی فیلم دارد و باز هم نشان میدهد که انسان و انسانیت تحت هیچ شرایطی بطور کامل سقوط نخواهد کرد و همیشه فرد یا افرادی هستند که در کفران عشق، اخلاق و معنویت، مسیر یکتای نیکی را تا به انتهای بودن خویش سیر کنند. در واقع همینجاست که ارزش پابرجای رفاقت بین پاپیون و لوئیس در گذار از سختیهای مشترک شکل میگیرد و فداکاری و ایثار به ظاهر غیرمعقول این دو برای هم، احساسات پاک و ناب سینمایی را برانگیخته مینماید. گرچه در این مسیر، چه با توجه به داستان شاریر چه با نگرش بر آنچه در فیلم میبینیم نه تنها پاپیون و لوئیس دو شخصیت سفید و قدیس نیستند بلکه بر رفاقت مستحکمشان نیز رنگ خاکستری زده شده است که اتفاقاً همین بیعیب و نقص نبودن این دو شخصیت چه اگر بعنوان دو کاراکتر جدا بررسی شوند یا بعنوان دو دوست که در جاده بینظیر رفاقتشان خطا و اشتباههایی هم دارند، سبب میشود تا تماشاگر ارتباط نزدیکتری با دو شخصیت و دغدغه ارتباط انسانیشان پیدا کند.
عامل درخشان دیگر مشهود در «پاپیون» کارگردانی پر وسواس و ظریف فرانکلین جی. شفنر است، خصوصاً در فضاسازی زندان و نمایش وقایع دردناکی که در سلول انفرادی بر پاپیون میروند، که باز نشان کاملی از استادی شفنر در خلق فضای سرکوب و خفقان و مقاومت عنصر انسانی و آزادیخواه در مقابل آن و به چالش کشیدن تماشاگر در بین دو قطب خیر و شر است. کارگردانی هوشمندانه شفنر در قسمتهای زندان انفرادی هِنری، آنقدر مسحورکننده و در عین حال (به دلیل شدت طبیعی بودن فضا) وحشتناک است که هر بینندهای میتواند به راحتی خود را در جایگاه پاپیون بگذارد و از این طریق با درد انسانی مظلومانه او احساس همدردی بکند. اضافه بر این، فصل تعقیب و گریز در جزیره آنقدر مهیج و پرکشش از کار درآمده که به ما ثابت میکند اگر شفنر قصد ساخت فیلمی کاملاً اکشن به جای «پاپیون» را داشت، نتیجه نه تنها چیزی کمتر از آثار کاملاً شاخص آن دوره که بعداً به الگوهای بیبدیل ژانر تبدیل شدند، نمیشد بلکه میتوانستیم شفنر را یکی از افراد موثر ژانر اکشن قلمداد کنیم. نکته دیگر در مورد کارگردانی شفنر در «پاپیون» خوشریتم بودن اثر ۱۱۵ دقیقهای اوست که با وجود مدت زمان طولانیاش لحظهای از پا نمیافتد و بستر خسته و کسل نمودن مخاطب را فراهم نمیآورد. البته واضح و مشخص است که ریتم در فیلم «پاپیون» در عین یکدست بودن، دچار یکنواخت بودن نمیشود و شفنر با درک صحیحی که از قصه داشته، توانسته توازن صحیحی بین ریتم ساختاری اثرش و ملزوماتی که داستان برای ریتم تعیین میکند، برقرار سازد.
علاوه بر فیلمبرداری استادانه فرد جی. کوئنکمپ که از مهمترین نقاط قوت فیلم محسوب میشود، مولفه دیگری که شاید بتوانیم آن را به عنوان نمادی برای شناسنامه اصیل فیلم «پاپیون» در نظر بگیریم، موسیقی اعجابانگیز جری گلد اسمیت است که جاری بودن آن در لحظهلحظههای احساس فیلم و غمانگیز بودن سرنوشت تلخ در حصر بودن آزادی انسانی و تلاش برای رهایی از زندانی که بشریت به دست خویشتن برای خودش ساخته، ما را وادار میسازد تا با ابراز احساسات هنرمندانه و سرشار از عاطفه این آهنگساز بزرگ (که باعث ساخت یکی از بهترین موسیقی فیلمهای تاریخ سینما شده است) و پس از آن با عاطفه غمگین فیلم همراه شویم و در نهایت خود را غرق در این همه احساساتگرایی خالص فیلم «پاپیون» دریابیم.
اما جا دارد که اینجا به هوشمندی منحصر به فرد شفنر در فضاسازی آرام فصل انتهایی فیلم، مربوط به حضور پاپیون و دگا در جزیره شیطان اشاره کنیم. آنچه که کارکرد ریتم به ظاهر کند این فصل فیلم را در جهت خواستار فرمال سیستم روایی اثر، به جا و معقول میسازد، تلاش شفنر برای منتقل نمودن آرامش ظاهری دگا در این جزیره به مخاطب و در مقابل نمایش تلاطم درونی پاپیون برای رسیدن به هدف بزرگش یعنی آزادی از هر بند و حصری است که موجب به اثبات رسانیدن مضمون کلی فیلم میگردد. اینجاست که شخصیتپردازیهای بینقص فیلمنامه، درک تفاوت برخورد دو شخصیت دوستداشتنی فیلم یعنی هنری و دگا در برابر چنین موقعیتی را برای ما آسان مینماید. پاپیون مردی است که تا پای جانش برای اثبات حقانیت آزاد بودن بشر میجنگد اما دگا، خسته از تقلای بیحاصل و تقریباً نزدیکشده به نگاه فلسفی پوچی نسبت به در حصر بودن انسان در جهان تا لحظه مرگ، به حصر بیآزار راضی میگردد. و اینجاست که این فاصله تفکر که حاصل سرنوشت تلخ هنری و لوئیس است، به کمک موجهای دریا میآیند تا دست آخر مرثیهخوان جدایی دو دوست قدیمی باشد. پاپیون به دریای آزادی میپیوندد و دگا به ناچار و ناامید از فردا، در حصر خویشتن باقی میماند.
«پاپیون» با وجود تمامی آثار شاخص و ماندگار کارنامه فرانکلین جی. شفنر از جمله «پاتون» و «سیاره میمونها» بدون شک کاملترین و ماندگارترین فیلم اوست و ذکر این نکته ضروری است که اگرچه شفنر برای ساختن فیلم «پاتون» موفق به دریافت جایزه اسکار میشود، اما بیشتر مخاطبان حرفهای سینما وی را به خاطر پرشورترین ساخته زندگی هنریاش یعنی «پاپیون» به خاطر خواهند داشت!