طرفداری- در شرایطی که خبر سرطان ریه یوهان کرایوف دنیای فوتبال را در بهت فرو برده است، ال تل (رقب ونبلز در اسپانیا) در خصوص این اسطوره فوتبال هلند و بارسلونا یادداشتی را در سایت دیلی میل به رشته تحریر در آورد که در ذیل می خوانید:
کرایوف برای من مفهوم بازی بدون ترس و فوتبال جذاب را زنده می کند. طوری که هر مرد با جسارتی چانه خود را بخاراند و بگوید: او چطور این کار ها را انجام می دهد. فوتبال با شیوه رینوس میشل و درک و گسترش کرایوف وارد عصر جدیدی شد. کرایوف به ما نشان داد که باید تلاش کنیم در کدام مسیر گام برداریم حتی اگر نتوانیم با آن کیفیت، آن را تکرار کنیم. بازیکنان هنوز پس از چهل سال تلاش می کنند تا به مانند او بازی کنند و حقه هایش را پیاده کنند.
باید کشور کوچک هلند با آن جمعیت ناچیز را به خاطر تمام این دلایل و محدودیت هایی که از فوتبال گرفت، ستود. این راهی بود که یاد گرفتیم؛ این که با افراد صحیح می توانیم در مسیر درست گام برداریم. در دهه پنجاه به عنوان تیم جوانان چلسی با تیم های هلندی بازی می کردیم و با نتایج ده، دوازده و چهارده بر صفر شکست می خوردیم. پیش خود می گفتیم که آن ها از مسیری تبعیت نمی کنند و به جایی نمی رسند اما هلندی ها راه خود را پیدا کرده بودند. آن ها به سیستمی جدید رسیدند که برای بازی کردن و تماشا کردن لذت بخش بود.
آن ها مربی های بزرگی تربیت کردند که ویک باکینگهام یکی از آن ها بود که باعث تحول در مربیان زیادی در انگلستان شد. او با بهترین بازیکنان ما کار کرد و به آن ها شیوه جدیدی در آزادی عمل در حمله و بعد دفاع کردن آموزش داد. بعد یوهان کرایوف آمد. او یک رهبر بود. نمونه ای عجیب در دهه هفتاد که مورد مطالعه و تحسین تمام بازیکنان بزرگ قرار گرفته است. شاید تنها پله باشد که باعث شود نگویم کرایوف بهترین بازیکن تاریخ است اما او کارهایی با توپ انجام می داد که کسی در دنیای فوتبال حتی جرات امتحان آن ها را هم ندارد. آیا او بهترین بازیکن تاریخ قاره اروپا است؟ نمی توان کسی را بهتر از او تجسم کرد. مهم نیست کدام بخش بازی او را به یاد بیاورید. او در خط میانی بهترین بود، در عمق بهترین بود و به عنوان مهاجم بهترین بود. وقتی برای مربیگری به بارسلونا رفتم او در شهر زندگی می کرد.
وقتی به طور شانسی در تعطیلات یکدیگر را ملاقات کردیم صحبت های زیادی در مورد نحوه بازی انجام دادیم. از تاکتیک ها، آمادگی بدنی، بلند پروازی ها و هر چیزی که باعث می شود چیزی برای ترسیدن وجود نداشته باشد، حرف زدیم. او را شناختم و با حرف هایش از ارتباط با میشل فهمیدم که او علی رغم پوسته لجوج بیرونی، روحیه ای باهوش و بذله گو دارد. یوهان یک بازیکن بود اما هوش عجیبی در زمینه نحوه بازی و یادگیری داشت. رینوس مغز خارج از زمین و یوهان مغز داخل زمین بود. او ثابت کرد که مربی های بسیاری هستند که نیاز به معلم ندارند. او می توانست بگوید مانند "رینوس" و من کاملا موافق بودم. رابطه این دو فرد به عنوان بازیکن و مربی نکته اصلی بود. بازیکنان بزرگ زیادی در آن تیم هلند در جام جهانی 1974 حضور داشتند اما یوهان یک استثنا بود.
آن ها در فینال در آلمان مقابل آلمان غربی با گل یوهان نیسکنز -دیگر فوق ستاره برون آمده از آن سیستم- از روی نقطه پنالتی پیش افتادند. از این که قهرمان نشدند ناامید شدم اما حقیقت این بود که آن ها در آن زمان تنها دو دهه از آغاز فوتبال در کشورشان فاصله داشتند. تا پیش از دهه 1950 بازی رسمی ای در هلند انجام نشده بود. یک استعداد ویژه و طرز فکری صحیح بود که باعث موفقت تیم ملی هلند و تیم آژاکس می شد. آن ها برای ما یک چالش به وجود آوردند. اینکه که تا سال 1996 تلاش کردم آن سبک بازی را پیاده کنم.
اخلاق برای کرایوف همه چیز بود. با رینوس میشل نیز در آن سال ها دیدار کردم و متوجه ارتبط استاد و شاگرد نابغه شدم. یک سال پس از من یوهان به هدایت بارسلونا انتخاب شد. با قهرمانی باشگاه را ترک کردم و او قهرمانی را تکرار کرد. او یک جام بیشتر از من به دست آورد و آن هم قهرمانی اروپا بود. او با فلسفه خود توانست بر قله فوتبال اروپا بایستد. حالا سال ها از آن موضوع می گذرد و به مانند هر کسی تنها می توانم برای او آرزوی سلامتی داشته باشم.