سوسمار خور!.... کله ماهی خور! ...... بربری خور! ...... گربه خور! ...... قورباغه خور! .....
اگر پای صحبت تهرانی جماعت نشسته باشید ، این افاضات! و طعنه ها را که برای تحقیر دیگر اقوام و ملل
استفاده می کنند ، زیاد به گوشتان می خورد!
برای من عجیب بود که این جماعت پر افاده ، چه اصراری دارند که دیگر اقوام و ملل را با خرد و خوراک شان
تحقیر و به سخره بگیرند! نمی دانم اگر فرد غریبه ای پایش را به تهران بگذارد و سری به مغازه های کله
پاچه و سیراب شیردان بزند و چشم و زبان گوسفند خوردنشان را به مسخره بگیرد چه حالی می شوند؟!
ابراهیم نبوی ، متولد شهر آستارا ، نویسنده و از طنز پردازان برجسته معاصر کشور می باشد. لیسانس جامعه شناسی از دانشگاه تهران دارد و بین سالهای ۱۳۶۱ تا ۱۳۶۴ مدیر دفتر سیاسی وزارت کشور بوده است. نبوی از منتقدان سیاسی خارج از ایران میباشد که در حال حاضر در کشور بلژیک اقامت دارد.
وی در این مقاله طنز گونه به بررسی علل و ریشه های نژاد پرستی علیه اعراب و دیگر اقوام می پردازد.
و این سوسمار خورها
راستش را بخواهید من هنوز نمی دانم که چرا سوسمار خوردن یک مشکل وحشتناک برای ماست که لابد نشان می دهد که این سوسماری که عربها می خورند ، جز در معده بلکه توی شکم و مغز و ذهن همه عربهای دنیا در تمام تاریخ هست و ما بدجوری گرفتار این موضوع هستیم.
وقتی قبل از انقلاب در حدود سال 1350 در کرمان زندگی می کردم در آن زمان آنها چیزی می خوردند به نام "چنزو" شبیه سوسک بود یا ملخ ، اتفاقا یک بار یکی از آنها را خوردم و خیلی هم بدم نیامد. هنوز نمی دانم که چرا مثلا سوسمار خوردن عرب ها خیلی چیز بدی است و موش و گربه و سگ خوردن چینی ها و تایلندی ها اشکالی ندارد؟ یا مثلا انواع موجودات دریایی که با بوی گند سوشی خورده می شود باعث نمی شود به ژاپنی ها بگوئیم ژاپنی های لجن خوار. لابد دیده اید احساس فرنگی ها را در مورد فسنجان ما که غدایی بس خوشمزه است و کشک بادمجان هم بخصوص مزه کشک برای خیلی از مردم در دنیا مزه عنیفی است.
من واقعا نمی دانم که چرا ما ایرانی ها که کله پاچه را با همه مخلفاتش که به نظر اکثر مردم دنیا اصلا چیز جالبی نمی آید می خوریم ، اما مثلا به کله ماهی گیلک ها یا سوسمار عرب ها گیر می دهیم و مغزمان هم فقط همین را می گیرد. مطمئنم که ما با مردم سوریه و لبنان خیلی مشکل نداریم ، و آنها را جزو سوسمارخورها حساب نمی کنیم ، در حالی که حکومت امارات یا عربستان هر چه که باشد ، یا مردمش هر چه که باشند ، حداقل یک کشور تمیز و مرتب دارند.
البته که اعراب در 1400 سال قبل به ایران حمله کردند ، الهی داغ شان به دل مادرشان بیاید ، ولی چرا حالا یادمان افتاده؟ از آن واقعه 1400 سال گذشته است. نه آن عرب این عرب است ، نه این ایرانی آن ایرانی. اگر به عنوان شیعه از ظلمی که به ائمه توسط اعراب رفت ناراحتیم ، که بیجا می کنیم ، ائمه از بیخ عرب بودند ، عبیدالله زیاد هم که امام حسین را به شهادت رساند ، می گویند ایرانی بود.
البته نادرشاه که ما خیلی دوستش داریم و اگر وقت پیدا می کنیم به رشادت و دلیری اش افتخار هم می کنیم لابد انساندوست بوده و به خصوص به حقوق باکرگان توجهی مبسوط داشته است ، باز خدا را هزار بار شکر که ما متجاوز نیستیم ، اصلا کی بود حمله کرد به هند؟ ما که نبودیم؟ بودیم؟ جواهرات سلطنتی را خودمان از توی جوب آب پیدا کردیم. تازه! اگر هم نادرشاه حمله کرده 400 سال قبل بوده ، به ما ربطی ندارد.
ما فقط در مورد 1400 سال قبل حساسیت داریم ، مغولها هم حالا یک غلطی کردند ، اصلا تخم ترکه ای نگذاشتند و در خون ما اثری از آن ها نیست ، این ها هشتصد سال قبل آمدند و زدند و کشتند و سوختند و بعد هم رفتند. وگرنه ما که خودمان اصلا از این کارها نمی کنیم. مثلا همین آقای آقامحمدخان قاجار ، حالا چند تا سر برید و چند تا چشم درآورد ، حالا که مرده ، آدم پشت سر مرده ایرانی حرف نمی زند. فقط پشت سر مرده عرب باید حرف بزنیم. مرده عرب و زنده افغانی. همین عرب ها 1400 سال قبل چه برخورد بدی با ما کردند؟ در عوض ما الآن چه برخورد خوبی با افغانی ها می کنیم؟ به آنها می گوئیم دزد و هیز و وحشی و عمله و هزار حرف دیگر. چه کنیم؟ مائی که از کوروش و داریوش نسب برده ایم و تا پریروز نسبنامه درست می کردیم که به اامام جعفر صادق مربوطمان کند با هشت پشت ، اما حالا نسبنامه هائی یافته ایم که ما را به داریوش و آتوسا و ماندانا می رساند ، مبادا با عرب ها فامیل باشیم.
هنر نزد ایرانیان است و بس. تمام تاریخ افغانستان را بگردیم ببینیم یک حافظ مثل ما دارند؟ یا مثلا یک اقبال لاهوری مثل اقبال لاهوری ما دارند؟! یا مثلا یک کمال خجندی در میان همه مردم تاجیک و افغانستان پیدا می شود؟ ! یا همین سوزنی سمرقندی خودمان ، یا بیدل دهلوی که در همین دهلی بندرعباس! به دنیا آمده. اصلا مگر اینها همه قبلا مال ما نبودند؟ بده بیاد بینیم بابا! البته روسیه فرق می کند ، قراردادی بستیم و تمام شد رفت. روس ها که سوسمار نمی خورند ، خاویار می خورند و ودکا ، آن هم که مشکلی ندارد. این خارجی ها ، یعنی کلا هر کسی که عضو خانواده ما نیست یا همشهری ما نیست ، خارجی هستند. کی آدم شدند که ما نفهمیدیم؟ اصلا ما آمریکا را داخل آدم حساب نمی کنیم ، یک مشت وحشی اروپایی رفتند سرخپوست های عزیز دل ما را کشتند و حالا هم دارند بقیه شان را تکه تکه می کنند ، چند میلیون ایرانی هم رفته اند آمریکا برای نجات دادن بقیه سرخپوست ها ، وگرنه ما از همان اول می گفتیم سیاه و سفید برادرند. مثل همین بلال حبشی که خود کوروش دستش را گرفت و گفت بیا اپرای کارمن را بالای مناره اولین بار اجرا کن.
ما که هیچ وقت عمرا از این کارها نکردیم. حالا آلمانی ها و فرانسوی ها و بلژیکی ها و انگلیسی ها و اسپانیایی ها و پرتغالی ها تمام قاره آمریکا و آفریقا را قتل عام کردند و دهها میلیون نفر و دو رنگ انسانی را نابود کردند و صدها زبان را از بین بردند ، خوب ، اتفاقی است پیش آمده ، مال پانصد سال قبل بود ، اگر 1400 سال قبل کشته بودند به آنها هم می گفتیم سوسمارخوار!
واقعا و جدی چرا اینقدر از خودراضی هستیم؟ مثلا اگر همین امارات در سی سال گذشته دست ما بود ، الآن ویرانه ای مثل بندرلنگه نبود؟ اگر مکه و مدینه دست ما بود مثل مشهد و قم با خزبازی و بدسلیقگی درب و داغانش نمی کردیم؟ یک کمی واقعگرا باشیم.
یک سال ایرانی ها تحصیلکرده ترین مهاجرین آمریکا بودند ، الآن دیگر نیستند. اتفاقا عربها و پاکستانی ها و هندی ها جزو تحصیلکرده ترین مهاجرین هستند. ضریب هوشی ما از همه دنیا بالاتر نیست ، ضریب هوشی سگ و گربه و موش و سوسمار خورها اندازه ماست. شجاع ترین مردم دنیا هم نیستیم ، خودمان هم می دانیم نیستیم ، وگرنه اینقدر حسادت نمی کردیم و فحش اختراع نمی کردیم ، ولی بخدا مردم خوبی هستیم. مردم مهربانی هستیم ، مردم باهوشی هستیم. ما توانایی های زیادی همین امروز ، قابلیت بزرگ تحول اجتماعی ، قدرت سازگاری خوبی با فرهنگ ها ، تاریخ ادبیات درخشان ، زبانی بسیار غنی و سرزمینی بسیار زیبا و ثروتمند داریم. چرا به چیزی که داریم افتخار نمی کنیم و به چیزی که نداریم افتخار می کنیم؟
هنر نزد ایرانیان نیست. نه در نقاشی و داستان نویسی و نمایش و مجسمه سازی و موسیقی ما بهترین های دنیا نیستیم ، اصلا نه نقاشی به معنای نقاشی داریم ، نه مجسمه سازی ، نه موسیقی ما به گستردگی و نظم موسیقی در خیلی کشورهاست و نه نمایش و ادبیات داستانی در کشور ما ریشه جدی دارد. ما در شعر برجسته ایم. شاعران ما شاعران بزرگی هستند. نوبل ادبی را انگلیسی های چشم چپ از ما ندزدیدند ، اندازه نوبل ادبی نبودیم. نیستیم. آدمی در آن اندازه نداشتیم.
صادق هدایت مان خیلی بزرگ بود ، اما او هم ضدیهودی و گاهی فاشیست بود. البته امیدوارم زمانی داشته باشیم. سینمای ما در سالهای اخیر رشد کرده ، ولی ما فقط یک جایزه اسکار خارجی و دهها جایزه بزرگ جهانی گرفته ایم که می شویم یکی از ده سینمای مهم جهان ، آن هم تا چند سال قبل که موج مهمی در سینمای ما ایجاد شد. دروغ و غرور و خشکسالی خیلی چیزهای بدی است. غرورش را خودم گذاشتم که زیادی هوا برمان ندارد.