خاطرهای از زبان هم رزم شهید جابرالله شیخ:
در منطقه عملیاتی بارندگی شده بود شهید انبار لویی هم آنجا فعالیت می کرد. مجروح بود و پایش از مچ قطع شده بود و پای مصنوعی داشت، برای راه رفتن عادی هم درد زیادی تحمل میکرد چه برسد به آن هوای بارانی و زمینی که پر از گل بود. هر بار که قدم برمیداشت پای مصنوعی از پایش جدا می شد و همینکه او پای مصنوعی را محکم می کرد، دوباره این اتفاق تکرار میشد اما هیچ به روی خودش نمی آورد و به کارش ادامه می داد.
سید محمد عبد حسینی لحظاتی قبل از شهادت او را اینگونه روایت میکند:
لحظات قبل از عملیات بود، من با فرزند یکی از شهدا، تجهیزاتمان را کامل بستیم و داشتیم می رفتیم، در حال رفتن بودیم که انبار لویی ما را صدا کرد، او به خاطر سادات بودنم، علاقه زیادی به من داشت. گفت: عبد حسینی بیا اینجا، سپس آن فرزند شهید را همصدا کرد. دوتایی رفتیم پیش او، گفت: یک خواهش از شما دارم. گفتم: چه خواهشی گفت: بایستید روبه قبله و دست هاتونو بالا بگیرید، من یک دعایی میکنم، شما هم آمین بگوئید و هیچ سؤالی هم نکنید. ما هم دوتایی روبهقبله ایستادیم و دستهایمان را بلند کردیم و منتظر شنیدن دعایش شدیم. انبارلویی گفت: یا فاطمه زهرا (س) به حرمت دست این فرزندت و این بچهی شهید، دیگه منو خلاص کن. این دعا را که کرد ما موضوع را انداختیم به شوخی و گفتیم: ما شما را حالا حالاها نیاز داریم، تو به این زودیها شهید نمی شوی. گفت: نه، شما را به خدا آمین بگوئید، محکم هم بگوئید، دستهایتان را هم پایین نیاورید. ما هم آمین را گفتیم و راه افتادیم. حدود نیم ساعت بعد عملیات شروع شد و همه بچهها وارد صحنه نبرد شدند، درست نیم ساعت دیگر بیسیم دوستم جاوید مهر مرا صدا کرد و گفت: امیر امیر، سید؟ گفتم: به گوشم. گفت: انبار لویی برات مفهومه؟ گفتم: آره. گفت: همین الآن رفت بهشت.
فرازی از وصیتنامه شهید محمد صادق انبار لویی:
راهی که امام حسین (ع) رفت، اگر ما نرویم، شیعه نیستیم. سوگند یاد میکنم نایب حضرت مهدی (عج)، حضرت روحالله خمینی است او بر حق است او بر همه ولی است.
او بر همه ولایت دارد هر که از او سرپیچی کند انگار از مهدی (عج) و محمد (ص) و خدا سرپیچی کرده است. خدایا تو گواه باش من اسلامت را دوست دارم. امام زمانت را دوست دارم و امام خمینی را دوست دارم و با دوستان او دوست و با دشمنانشان دشمن هستم. خدایا تو گواه باش من او را ولی خودم میدانم و او را اطاعت میکنم.
امروز در حالی وصیت مینویسم که اسلام عزیز و غریب است. درزمانی وصیت مینویسم که اسلام در حال جنگ با کفار است و هر که در این موقعیت اسلام را کمک کند یعنی جنگ را ادامه و یاری کند انگار زمان پیامبر گرامی شمشیر زده است.
من بهعنوان یک سرباز اسلام خدمت هم مسلکان خود عرضه میدارم که مبادا این نعمت الهی را شکر گذار نباشید و خدای بزرگ بر شما سخت گیرد و ظالمی را بر همه ما مسلط سازد. راهی که امام حسین (ع) رفت، همگی ما اگر نرویم شیعه نیستیم. مگر خون حسین (ع) و اصحابش از ما سؤال نمیکند. مگر زمین کربلا فریاد برنمیآورد که چه شد که درک خون فرزند پیغمبر را نکردید؟ ...
صلوات