مطلب ارسالی کاربران
این ترانه را برای تو مینویسم
این ترانه را برای تو مینویسم
ای انسان مغموم
در پیادهروهای مهآلود!
اینقدر راحت گریه نکن
قطره قطره محو میشوی
غرورت را حفظ کن
اگر از زخمهایت خون جاریست
پیراهن قرمز بپوش!
دو دستی کلاهت را بچسب
که کار اصلی بادها ربودن کلاههاست.
ادامه تنهایی نباش
به سمت بازار بپیچ!
به سمت شلوغی و صدا
کنار آدمها بایست
حتی اگر با کسی آشنا نباشی!
...
این ترانه را برای تو مینویسم
ای تنهای پشت میز کافهها !
زندگی
فقط مستطیلی نیست
به اشکال دیگر نیز فکر کن!
"پاکو دلوچیا"
که صدایش را میشنوی
در شکلی از گیتار زندگی میکند
و "کنی جی"
از دهانه ساکسیفونش
از زندان تنهایی گریخته است.
بلند شو !
بلند شو از روی صندلی
بلند شو از روی خودت.
خودت را بلند کن
از پنجرهها چیزهای جالبی خواهی دید!
...
این ترانه را برای تو مینویسم
ای رنگ باخته در ظلمت شب!
صدایت را از دست نده
اشباح
از سکوت جان میگیرند
اگر از تاریکی ترسیدهای
همین شعر را با صدای بلند بخوان!