آنروزها خستگی مفهومی نداشت … حتی اگر قرار بود صبح به عشق تراختور دل به جاده می دادی و شب را زیر سقف آسمان آزادی بی هیچ امکاناتی به صبح می رساندی … حتی اگر پتو که هیچ، آب برای خوردن هم نداشتی …
آن روزها برد و باخت تراختور برای خیلی ها واژه ای تعریف نشده بود … همه دوست داشتیم تا تراختور ببرد اما مهمتر از خود تراختور حضور ما بود و عمل به دینی که بر دوشمان است … ما نبیاد تراختور را در غربت تنها می گذاتشیم …
ساعت ها و ساعتها بیداری برای ۹۰ دقیقه … ساعتهایی که گاه رقمشان به ۴۸ هم می رسید اما باز نمی توانست مانع از طنین انداز شدن فریادهای “یاشاسین —– آذربایجان” در استادیوم آزادی گردد … چه لدتی داشت حمام آفتاب در ورزشگاه آزادی به عشق تراختور … ما حاضر بودیم زیر آفتاب داغ تهران بسوزیم اما تراختور یک لحظه هم احساس غربت در تختگاه اختصاصی غول های تهرانی نکند …
آن روزها همه یک اعتقاد داشتیم … ما برنده ایم … حالا حریفمان هر که می خواهد باشد … تیمی سراپا ملی پوش یا تیم رده چندمی … اصلا برایمان مهم نبود … ما فقط تراختور را می دیدم و قدرت عظیم حضورمان را … ما افسانه تراختور را در تاریخ فوتبال ایران ثبت کردیم …داستان مردمانی که هیچ وقت باد و بوران … برف و باران و گرمای سوزان نتوانست مانع از حضور بی مثالشان در ورزشگاه های ایران گردد …
اما افسانه ها هم گاه تابع گذشت زمان و فراموشی انسانها هستند …
تراختور امروز دیگر هیچ نشانی از پرشورها و حمایتهای قاطعشان ندارد … انگار همه چیز عوض شده است …
قایق کوچک دیروز تراختور شده است کشتی بزرگ امروز اما تفاوت اصلی اینجاست که دیگر خبری از امواج پر تلاطم پرشورها نیست …. ما چشم هایمان را بسته ایم و از تراکتور قهرمانی می خواهیم در حالی که مهمترین عنصر قهرمانیش را که خودمان باشیم از آن گرفته ایم …
کافیست یک سرمربی، کمالوند باشد یا جلالی و خطیبی و تونی چند هفته نتیجه نگیرد …. آنوقت است که دیگر حمایت از خود تیم هم فراموش می شود …
تراختور بودن پرشورها هیچ است … چون نه ثروت اعراب را دارد و نه اشتباهات سازمان یافته داروی را … این تیم هیچ وقت چیزی جز سیل عاشقانش نداشته … هیچ وقت … اما امروز دیگر آن را هم ندارد ….
پس باید هم شاهد افولش باشیم … همچون کشتی بزرگی که با وجود همه قدرت و توانش، اندک اندک دارد در جلوی چشمانمان در آب فرو می رود …
البته هیچ کس نیست که مشکلات تراختور در فصل اخیر ار نداند … تراختور امروز چه بخواهیم و چه نه، مشکلات اساسی پیش رو دار ….
از بی نظمی ها و بی برنامه گی های تیم تا موقعیتهایی که یکی یکی توسط اشتباهات مضحک بازیکنان خراب می گردد …
از قدم زدن برخی ها در میدان تا چرت های بازیکنان در نیمکت تیم …
از تصمیمات اشتباه کادر فنی تا بی میلی بازیکنان بومی برای گرفتن جایگاه واقعی خود در ترکیب تراختور
و …
اما اینها دلیل نمی شود ما حمایت خود را از تیم قطع کنیم… باید باور کنیم تراختور ما می توانیم با جادو تراختور هر مسی را طلا کنیم ..
اگر بازی خوب می خواهیم باید پشت تیم باشیم ..
اگر برد می خواهیم باید پشت تیم باشیم …
اگر قهرمانی می خواهیم باید پشت تیم باشیم …
اما اگر شکست می خواهیم کافیست همین روند را در ورزشگاه یادگار امام ادامه دهیم و هر روز و هر روز سکوها را خالی و خالی تر کنیم … سینه جلو دهیم و تنها در پشت سایتهایمان … در مغازه هایمان … ایستگاه های اتوبوسمان، لاف حمایت بزنیم و در عمل کاری انجام ندهبم… آنوقت می بینیم که چقدر ساده خواهیم باخت و مثل رعدی در ورای ابرها محو خواهیم شد …
تراختور، جان نخواهد گرفت مگر ما به چرخ های زنگ زده اش جان دهیم … مگرنه تراختور خیلی زودتر از آن چیزی که انتظارش را داریم از صفحه روزگار حذف خواهد شد .
این یک واقعیت است.
به امید موفقیت فوتبال آذربایجان