چه چیزی باعث محرومیت از نقل و انتقالات شد؟
نزاع پویگ با مادرید بر سر بازیکنان جوان از اسپانیا به بقیه نقاط جهان رسید و به نقض قانون فیفا منجر شد: پرونده 37 بازیکن جوان خارجی بررسی شد که 9 نفر از آن ها از بازی محروم شدند. یک فاجعه برای این بچه ها؛ باشگاه نیز از طرف فیفا به محرومیت از ثبت رسمی بازیکنان در دو پنجره نقل و انتقالات و یک جریمه سنگین محکوم شد. بارتومئو پویگ و آمور را اخراج کرد، تا به طور غیر مستقیم آن ها را مسئول این اتفاق جلوه دهد، در حالی که خودش از ماه ها قبل از تهدید فیفا خبر داشت و قول داده بود تا همه مسائل را حل کند. چهار بازیکن جوان (رویز، کوبو، سویسا و آدکانی) باشگاه را ترک کردند، زیرا تحمل صبر تا مدت 18 سالگی را نداشتند. بقیه (لدرمن، گیول هی، لی سئونگ وو و سئونگ-هو پارک) هنوز تکلیفشان مشخص نیست و منتظر اند تا به 18 سالگی برسند، تا شاید دوباره اجازه بازی را به دست آورند
والنتین، درست مثل زوبیزارتا، دید متفاوتی با پویگ داشت. او به فوتبال کاتالونیا اعتقاد داشت و فکر می کرد که باشگاه نباید پول زیادی برای بازیکنان 17 یا 19 ساله پرداخت کند، حتی اگر منجر به از دست دادن استعداد های درخشان شود، مثل آسنسیو یا اودگارد که به مادرید رفتند.
این روز ها جوردی رورا نیز روی کاتالونیا تمرکز کرده است. 70% بازیکنان جوان آکادمی کاتالان هستند، 15% اسپانیایی و 15% بقیه خارجی هستند. اسپانیول، کورنلا و دَم، باشگاه های کاتالانی هستند که از مشکلات داخلی بارسا منفعت برده اند و به همین خاطر اسپانیول در تعداد زیادی از رده های سنی جوانان لیگ را برده است.
یکی از مربیان که در یک باشگاه کاتالان دیگر مربیگری می کند می گوید: "آن ها در استعدادیابی راه اشتباه را پیش گرفته اند. همواره به دنبال بازیکنان خارجی و خرید از باشگاه های دیگر هستند، در حالی که بازیکنانی مثل ژاوی، اینیستا، مسی، پیکه، والدز و … را فقط یکبار می توان پیدا کرد. کپی دیگری از آن ها وجود ندارد". جدال دیدگاه سنتی که در آن مربی تمام قدرت را دارد با مدیران جدید تنها به انتخاب و پیشرفت بازیکنان جوان لطمه می زند.
بارسلونا هر سال 1.5 میلیون یورو در لاماسیا برای بازیکنان جدید هزینه می کند. در ساختمان لاماسیا 82 اتاق برای بازیکنان وجود دارد، اما در حال حاضر تنها 68 نفر آنجا زندگی می کنند. از بین 45 بازیکن نوجوان، کارشناسان معتقدند که تنها 15 نفرشان می توانند روزی به سطح اول فوتبال برسند. بقیه پول و زمانی که برای این جوانان مصرف می شود به هدر می رود.
بازیکنان در مدرسه لئو سیزدهم تحصیل می کنند و باشگاه برای آن ها معلمان اختصاصی استخدام کرده تا دروس اضافه و زبان های دیگر را فراگیرند، با این حال کارلوس فولگوئرا، یکی از مدیران لاماسیا می گوید: "دو سال است که نمرات بدتر می شوند، با وحود آنکه تلاش و زحمت ما ثابت بوده است". اما باشگاه دیگر بازیکنان را برای نمرات ضعیف جریمه نمی کند، اتفاقی که در گذشته رایج بود.
او ادامه می دهد: "ما به خانواده ها اطلاع می دهیم و تلاش می کنیم که نمرات را ارتقا دهیم، اما جریمه ای ورزشی برای آن ها وجود ندارد. ما بدرفتاری ها در مدرسه و لاماسیا را نگاه می کنیم و جریمه هایی در نظر می گیریم، مثل دعوت نشدن به تیم و بازی نکردن در ترکیب اصلی."
انتظارات کمتر نشده اند
زمانی که یک بازیکن پیراهن بلوگرانا را بر تن می کند، پیشرفت فوتبالی او منجر به ارائه بهترین بازی هایش می شود. این پیشرفت کاری بسیار سخت و پیچیده است که در آن یک عامل کلیدی وجود دارد: مربی.
آیا مربیان لاماسیا بهترینند؟ آیا آن ها در کمک به بازیکنان بهترین هستند؟ آیا همه آن ها فلسفه بارسا را درک کرده و می دانند آن را چگونه انتقال دهند؟ اگر جواب مثبت باشد، موفقیت حتمی است. از آنجایی که اینطور نیست، پس اتفاق خاصی افتاده است.
مربیان طبق سلیقه شخصی مدیران استخدام و اخراج می شوند، نه بر اساس کیفیت و تجربه فنی شان. مربیان خوب باید در باشگاه بمانند و اگر تغییراتی هم انجام می شوند باید طبق دو اصل مهم در پیشرفت بازیکنان انجام شوند: استمرار و تداوم. بدون پروژه های بلندمدت، موفقیتی نیز برای آکادمی وجود نخواهد داشت. در حالت ایده آل، مربیان می توانند با توجه به ایده های کلیدی و رعایت آن ها خودمختار باشند و به تفکرات خود عمل کنند، اما در حال حاضر به نظر می رسد که ایده های پایه ای لاماسیا دیگر تمرکز اصلی نیستند.
از بارسلونا برتری و کنترل خاصی در زمین انتظار می رود و این نیازمند جلسات تمرینی بسیار سخت و سنگین است. بارسلونا با کیفیت بازیکنان خود به طور طبیعی از 10 بازی 9 تایشان را می برد و بازی دهم (که معمولا در مقابل اسپانیول است) تنها بازی سخت است. انتظارات از بازیکنان پایین آمده، سطح تمرینات پایین آمده و حالا باشگاه از هر لحاظ به سطح باشگاه دیگر می رسد.
نکات مثبت
واحد روش شناسی و تئوری فوتبال، که توسط اساتیدی مثل پاکو سرویو و خوان ویلا اداره می شود باید به کمک آکادمی بیاید، اما یکبار دیگر مشکلات و درگیری های مدیریتی مانع این اتفاق شده است.
زوبیزارتا این واحد را ایجاد کرد، اما آلبرت پویگ هیچ وقت آن را نپسندید و این تعلیمات تئوری در زمین استفاده نمی شدند. پویگ حتی اعتقاد داشت که این تعلیمات آنقدر سنگین هستند که بازیکنان با شنیدشان به خواب می روند! بعضی بازیکنان حتی به آن صحبت ها گوش کرده و عمل می کردند، اما مربیان دستوراتشان رو عوض می کردند و از این ایده ها دست می کشیدند. این عملا به این معنی است که گفته شود: "این ایده ها خوب هستند، اما بگذارید نگران این مسائل نباشیم و تنها به برد در بازی فکر کنیم".
نادیده گرفته شدن سبک و فلسفه بارسلونا توسط بازیکنان و مربیان لاماسیا برای کسب نتیجه به شدت به آکادمی ضربه وارد کرده است. با این سبک تفکر، مربیان در حال حاضر استفاده زیادی از بازیکنان آفریقایی می کنند که از لحاظ بدنی و فیزیکی از بقیه جلوترند، اما تا به حال، هیچ کدام از آن ها در کمپ نو بازی نکرده اند. هر روز که می گذرد تیم های پایه با سبک متفاوتی از ایده اصلی بارسا بازی می کنند و بازی هایی وجود دارد که فوتبال کلاسیک بارسلونا به سختی قابل تشخیص است. در لاماسیا مربیان دیگر نمی پذیرند که اساتید تاکتیکی که فلسفه باشگاه را درک کرده و می توانند از آن دفاع کنند اشتباهاتشان را در طول تمرینات اصلاح کنند.
آکادمی بارسا (بدون احتساب بارسا بی) از 15 تیم تشکیل می شود که 6 تا از آن ها مربیان تمام وقت دارند و 9 تایشان با مربیان آماتور کار می کنند. مربیان حرفه ای در رده های Juvenil، Cadete و Infantil کار می کنند و بقیه به کودکان 8 تا 12 سال آموزش می دهند. تمام این مربیان، از حرفه ای گرفته تا آماتور نیاز به پیشرفت بیشتری دارند تا به سطح مورد نیاز برسند.
تنها دو نفر از آن ها، گارسیا پیمینتا و کوئیکه آلوارز بعد از یادگیری اصول در لاماسیا به تیم اصلی رسیده اند. تجربه مربیان بسیار مهم است، حتی اگر لازم باشد آن ها باید بالاترین تحصیلات ممکن در رشته های ورزشی را داشته باشند.
رئال مادرید برای مثال، این تجربه را دارد. از آنجا که آن ها روش مشخصی برای پرورش بازیکنان ندارند، به تجربه مربیانشان اتکا می کنند. به همین دلیل این روز ها آن ها امثال زیدان، رامیس، دلارد، گوتی، سولاری و روخاس را به عنوان مربی در آکادمی شان دارند. آن ها روی اسم ها قمار می کنند، نه روی روش ها و اصول.
تصمیمات سخت
بارسلونا مشکل دیگری نیز دارد: اندازه تیم های پایه بیش از اندازه بزرگ است. تیم های Juvenil، Cadet و Infantil شامل 25 بازیکن هستند که منجر به کمتر بازی کردن جوانان با استعداد نسبت به همتا هایشان در باشگاه های دیگر می شود. برای مثال، آیاکس تیم های پایه اش را با 18 بازیکن حفظ می کند. این شلوغی در تیم ها مانع پیشرفت و انتقال بازیکنان به رده های بالاتر می شود، به جز استثنا ها، چیزی که روند تکامل بازیکنان را با مشکل روبرو می کند.
چرا این اتفاق می افتد؟ زیرا تصمیمات سخت گرفته نمی شوند. رورا و تیمش باید خیلی زودتر 30 بازیکن را از باشگاه خارج می کردند. این کار سخت و دردناک است، اما ریسکی است که باشگاه باید متقبل شود. ترس اصلی اکثر افراد این است که: "اگر این بازیکنان بعد ها در رئال مادرید موفق شدند چه می شود؟ چه چیزی درباره من گفته می شود؟".
تعداد زیادی از بازیکنان ضعف های بسیار عمده و عجیب دارند. یکی از مربیان سابق Juvenil A می گوید: "آن ها در هوا افتضاح بودند. بازیکنانی بودند که حتی از پریدن می ترسیدند!". نبرد های هوایی مورد توجه قرار نمی گیرد؛ تمرینات دقت در شوت زنی کمیاب هستند.
“توپ را سریع لمس کن، الکی با توپ کار نکن، سریع به آن ضربه بزن!"
اگر این ها جملات اصلی ای باشند که یک مربی به زبان می آورد، چگونه بازیکنان باید دریبل زدن را یاد بگیریند؟ بدون دریبل زنی، هیچ کس بازیکن مقابلش را از پیش رو بر نمی داد و هیچ راهی برای باز کردن دفاع های متراکم وجود ندارد. این ها همه مشکلات پایه ای و اساسی در آکادمی هستند.
هدف از "تحویل بازیکنان با کیفیت" به "برد در بازی های جوانان" تبدیل شده است. حتی اگر این مسئله خیلی عجیب به نظر برسد، بارسلونا دیگر مثل گذشته برای پیشرفت تکنیک بازیکنانش تلاش نمی کند. جرارد پیکه با وجود آنکه بسیار قدبلند بود، اما در توپ هایی هوایی ضعف شدیدی داشت. بعد از ماه ها کار سخت پیشرفتش بسیار چشم گیر بود. سرخیو بوسکتس با تمرینات خاصی کنترلش روی توپ را افزایش داد. در سال 2010، همه چیز تمام شد. یک قدم رو به عقب.
گنجی به نام فلسفه فوتبالی
بزرگ ترین گنج بارسا فلسفه خاصش در فوتبال است. اینکه مسی، ژاوی، اینیستا، پویول، پیکه، پدرو، سرخیو و ...، بازیکنانی با سن متفاوت به یک زبان فوتبالی صحبت می کنند و بارسلونا را به یکی از بهترین تیم های تاریخ تبدیل کردند، به همین موضوع مرتبط است.
یوهان کرایف در سال 1988 فلسفه اش را در بارسلونا پیاده کرد و به سرعت همه افراد در آکادمی با روش او شروع به کار کردند. بازیکنان متولد دهه 80 و 90 بالای 2500 جلسه تمرینی که با روش خاصی برگزار می شدند را تجربه می کردند، حتی قبل از آنکه به تیم اصلی برسند. وقتی پپ گواردیولا به عنوان سرمربی بارسلونا منصوب شد، نتایج این کار پایه ای را برداشت کرد و روش بارسلونا را به تیم اصلی نیز به طور کامل تزریق کرد.
اما این روش چیست؟ این برنامه ایست که بارسلونا به تمام بازیکنانش می دهد، که شامل تمرینات فردی و گروهی است و همه جنبه های بازی را در بر می گیرد: جنبه های تکنیکی، تاکتیکی، فیزیکی و روحی روانی. باشگاه باید روی پیشرفت بازیکنان تمرکز کند، نه کسب نتایج. همان طور که گفته شد، واقعیت در حال حاضر اینطور نیست.
برای عده ای، نتایح معیار و ملاک ارزیابی عملکرد فصل هستند. با حضور آمور به عنوان مدیر لاماسیا و پویگ به عنوان هماهنگ کننده، بارسلونا از 14 جام ممکن در رده پایه 13 تایشان را برد و بارتومئو به این افتخار می کرد.
این فصل، تنها رئیس بارسلونا که بدون رای گیری منصوب شد باید نگران باشد. تعداد جام ها به شدت کاهش یافته است. آیا تغییرات زیادی در یک سال اتفاق افتاده است؟ قطعا نه. اهداف در باشگاه بزرگی مثل بارسلونا باید بلندمدت باشند و باید طوری برنامه ریزی شوند که به پرورش بازیکنان سطح اول منجر شوند، نه به جام های برده شده در آکادمی. بدون هیچ شکی اگر باشگاه در جنبه اول موفق باشد جنبه دوم نیز به طور خودکار به وقوع می پیوندد.
واقعیت این است که بارسلونا از خیلی جنبه ها از اسپانیول عقب افتاده است، با وجود تفاوت عمده ای که در سرمایه گذاری وجود دارد: بارسلونا هر سال 13 میلیون برای لاماسیا هزینه می کند، در حالی که اسپانیول تنها 3 میلیون خرج آکادمی اش می کند. به وضوح مشکلی وجود دارد.
رقابت و پیشرفت
این روز ها جوردی رورا مسئولیت لاماسیا را برعهده دارد، اما او تنها چند ماه در این پست بوده و نمی توان مشکلات را نتیجه ضعف او دانست، بلکه عدم ثبات مشکل اصلی تهدید کننده لاماسیا است. آیا سقوط بارسا بی به دسته سوم یک فاجعه است؟ در سطح رقابتی، بله. بازیکنانی که می خواهند به تیم اصلی بارسلونا بیایند باید دارای روحیه رقابتی باشند و قطعا از این جنبه سقوط برای تیمی که تعدادی از بازیکنانش در حد لالیگا هستند قابل پذیرش نیست، اما اگر باشگاه هدفی روشن داشت و روشی برای کسب آن در نظر داشت، سقوط آنقدر دردناک نبود. همانطور که بارسا بی در حضور بازیکنان بزرگی مانند مسی، تیاگو، بوسکتس، پدرو و … سقوط کرد اما در روند لاماسیا اخلالی به وجود نیامد.
-------------------------------------
از اونجایی که این مقاله خیلی بلند هست برای سهولت توی خوندنش به سه بخش تقسیمش کردم و ایشالا بخش آخر رو هم حداکثر تا فردا توی سایت قرار میدم. مقاله موضوعش اتفاقاتیه که توی 5 سال اخیر در لاماسیا وجود داشتن و اطلاعات خیلی مفیدی رو در مورد آکادمی بارسا داره، مسئله ای که فکر می کنم برای یه هوادار بارسا باید خیلی ارزشمند باشه.
منبع: Grup 14 - رافائل هرناندز، لوکاس رزنده و ژاوی تورس