مطلب ارسالی کاربران
لبخند تقویم ...
پرده ی اول
تعطیلات کریسمس تمام شده و کم سن و سال های بارسایی برای هدیه ی بابانوئل به هر زحمتی شده صبر را دوره می کنند... بارسا باید با تیم مویس روبرو شود ... خبر خوب از مستایا می رسد , رئال بعد از ماه ها نباختن بالاخره از والنسیا باخته ... این یعنی بارسا با قطعیتی بیشتر از یک "باید" باید سوسیداد را ببرد و به کورس برگردد ... اما انریکه یک نیمه مسی و نیمار را روی نیمکت می نشاند و اسکوربورد تلخترین جوابش را از چنته بیرون می آورد !
انگار بابا نوئل نامهربان شده, ناامیدی فوران می کند و شهر به هم می ریزد:
چو می افتد که مسی و انریکه با هم مشکل دارند , و مسی به چلسی متمایل شده !
هشتگ ها بیرحم می شوند : هواداران به اندازه ی عصبانیتشان #enriqueout را زیر پست های رسمی باشگاه کامنت می کنند. و حتی برای انتخاب جایگزین انریکه هم بحث های زیادی راه می افتد.
در این میان مشکل بی دفاعی بارسا بیشتر از همیشه آزاردهنده می شود , آن هم وقتی محرومیت بارسا قطعی شده و زوبی زارتا هم دست روی ورمایلنی گذاشته که از همان اول مصدوم بود و کل فصل را هم از دست داده !
باشگاه برای کنترل اوضاع دست به کار می شود , اسطوره ی باشگاه را اخراج می کند و قول انتخابات زودتر از موعد برای انتخاب مدیرعامل می دهد ... پویول هم استعفا می دهد و از تیم جدا می شود ...
هواداران حسرت سسک و الکسیسی را می خورند که در لیگ جزیره در جدول گل و پاس گل, آقایی می کنند مخصوصا وقتی که نه راکیتیچ پاس گل می دهد و نه سوارز در لالیگا گل می زند ....
بین این همه سکانس اعصاب خورد کن باید تیم به مصاف اتلتیکو مادرید هم برود , تیم جنگنده ای که همین چند ماه قبل در نیوکمپ لالیگا را از دست های بارسلونا قاپیده است!
پرده ی دوم
حالا چهار ماه گذشته و دوباره بارسلونا از اتلتیکو عبور کرده, دیوانه ترین عاشقان بارسا هم چنین پایان شیرینی را نمی توانند باور کنند , بارسلونا یکی یکی قهرمان ها را تار و مار کرده و به فینال برلین رسیده ... منتظر فینال جام حذفی است و در مادرید با تم کمرنگ انتقام جشن قهرمانی لالیگا به راه است ...
فوتبال جادویش را به رخ کشیده تا در هوای مادرید , اکسیژنِ هیجان طغیان کند و روی بالهای باد, مفهوم تازه ی عرش و فرش توی شهر بپیچد ... فوتبال می خواهد یادمان بیاورد که چرا با این اختلاف باور نکردنی بهترین مخدر دنیاست , بهترین مرهمِ دردهای همیشه ... که برای دو ساعت یک جفت چشم و یک چهارضلعی سبز را از تمام دنیا جدا کند ... که کودکی با لباس های پاره که برای دیدن یک بازی باید پشت شیشه ی ساندویچ فروشی شر شر عرق بریزد اما با هر گل تیمش حس کند که از هر کاخ نشینی خوشبخت تر است ...
این جادوی جاودانه ... این کلکسیون اشک ها و لبخندها می خواهد یادمان بدهد که یک مثلث مخوف , می تواند جای مخوفترین سلاح های دنیا را بگیرد...یکی ساق های هنرمندش , چشم نوازترین تابلوهای دنیا را یادت بیاورد و یکی با پاهایش نت های موسیقی را بنوازد و دیگری شلیک موشک های دوربرد را شبیه سازی کند ... کودک های خط اول حالا قند توی دلشان آب می شود و محصول خوشرنگ صبرشان را درو می کنند و سرود بارسلونا را هی می خوانند و می خوانند و حالا که فوتبال بدهی اش را پس داده یک سال دیرتر با پویول , کاپیتان ترین اسطوره ی دنیا یک شب خوب را می خندند و می خوانند و می رقصند .... با یک موسیقیِ آبی و شرابی ... با طعم شیرینِ لبخند ... با افتخارِ بارسایی بودن .... با عشق.
علی ابراهیمی