آنچه در ادامه می خوانید قسمتی از مصاحبه بی بی سی با زلاتان ایبراهیمووچ است.
او فوتبالیستی با نگرش بد است و اعتماد به نفسی بالا در تکبر دارد. بازیکن قد بلندی است که هیچ گاه برابر تیم های انگلیسی خوب بازی نمی کند. کسی است که با هم تیمی هایش دعوا می کند و برای مربیانش کابوس است. آه بله! او گاهی نبوغ خود را آشکار می کند.
همین که او مهاجم پاری سن ژرمن را توصیف می کند لبخندی بر گونه های سوئدی 195 سانتی متری می نشیند.
”همیشه می خوانم که مردم فکر می کنند من بازیکن مغروری هستم. آن ها مرا از خود راضی می دانند. شخصیتم را بد می دانند. این ها را از بچگی داشته ام. اما وقتی با من برخورد دارند می گویند آن صفت ها به من نمی خورد. در جایی که من از آن می آیم هیچ گاه مردم را قبل از دیدارشان قضاوت نمی کنیم. من این کار را هیچ وقت انجام نمی دهم.“
پس زلاتان واقعی کیست؟
”من همیشه خودم را در جایگاه بعدی قرار می دهم. دوست دارم دیگران را خوشحال کنم. هرجا بازی کرده ام قهرمان شده ام. در ده فصل گذشته با پنج تیم متفاوت نه بار قهرمانی لیگ ها را تجربه کرده ام. اما فقط وقتی احساس رضایت می کنم که هم تیمی هایم، هواداران و همه خوشحال باشند. من قلب بزرگی دارم.“
این حقیقت دارد که مدیریت او کار سختی است؟
”نه. این تصویری است که یک نفر از من کشیده و هرجا می روم با من است. اگر از مربیانی که با آن ها کار کرده ام بپرسید فقط یک نفر مرا مشکل خواهد دانست: پپ گواردیولا. البته اگر چیزی برای گفتن داشته باشد که بعید می دانم.“
زلاتان امروز آمده است تا در مورد کتابش ”من زلاتان هستم“ صحبت کنیم. این کتاب داستان پسری است که فقر و تبعیض را دریبل می زند و به یکی از بزرگ ترین بازیکنان دنیای فوتبال تبدیل می شود. همه عناصر یک افسانه مدرن استفاده شده است. هیچ اتفاقی پنهان نمانده، هیچ کلمه ای ناگفته رها نشده و تمامی زوایای فوتبال او در کتاب گنجانده شده است.
سوئدی 31 ساله دو ساعت زودتر از زمان مصاحبه می رسد. لباس تمرینی سوئدی به تن دارد و موهایش را دم اسبی بسته است. مدام به خاطر سرفه هایش که در چند روز گذشته بیشتر شده است عذرخواهی می کند. امیدوار است انگلیسی صحبت کردن قابل قبول باشد و سپس درباره دو پسرش صحبت می کند.
آرام است، فکر بازی دارد، بامزه و درباره وقتش بخشنده است. هیچ کدام از این جلوه ها با آن چه ایبراهیموویچ را در دنیای فوتبال توسط آنانی که زلاتان را ندیده اند توصیف می کند هم خوانی ندارد. قسمتی از آن به رفتار پرخاشگرانه او به عنوان یک جوان بر می گردد.
پسری از مادری کروات و پدری بوسنیایی است که در روزنگارد (محلی برای اقامت اقلیت ها) مالمو بزرگ شده است. آن ها خارجیانی بودند که موازی با ساکنان اصلی سوئدی زندگی می کردند. والدین او در دوسالگی زلاتان جدا می شوند و محل زندگی او جایی مثل زمین جنگ بود، محلی که به جای در آغوش کشیده شدن کتک می خورید.
و او گاهی دزدی می کند. در حقیقت خیلی هم زیاد! از دوچرخه و شیرینی و ماشین گرفته تا همه چیز و هیچ چیز!
”وقتی به چیزی نیاز داشتیم به فروشگاه می رفتیم. برای دزدی می رفتیم. من رابطه بسیار خوبی با دوچرخه ها داشتم.“
یک روز زلاتان دوچرخه پستچی را می دزدد: ”هاهاها! دوچرخه بسیار خوبی بود. یک دوچرخه نظامی خوب.“ روزی دیگر می فهمد دوچرخه ای را که دزدیده است تا با آن مسافت پنج کیلومتری محل زندگی خود تا محل تمرین را بپیماید از آن مربی اش بوده است: ”مربی دوچرخه را خیلی خوب از من گرفت. او می توانست مرا اخراج کند اما فقط خندید!“
زلاتان در سنین پایین به فوتبال روی آورد. در یک بازی کوچک محلی، ایبراهیمووچ به همراه دوستانش حرکات، تکنیک ها و بازی نمایشی خارق العاده ای به همراه شوت های سنگین به نمایش گذاشتند. فضای کم بازیکن را مجبور می کند تا در استفاده از پاها و سرش سریع عمل کند. زلاتان خیلی زود قابلیت هایش را شناخت.
” فوتبال بازی کردن در روزنگارد یعنی تلاش کنی حریف را لایی بدهی و کارهای متفاوتی را به نمایش بگذاری. ماجرا فقط این بود که چه کسی می تواند سهمگین ترین شوت ها را داشته باشد، بهترین دریبل ها را بزند و دیوانه وار ترین حرکان را انجام بدهد و من این ها را بسیار دوست داشتم.“
قهرمانان زلاتان سوئدی نبودند حتی با این که در جام جهانی 1994 سوم شدند. او فقط علاقه مند به درخشندگی بزریل بود، درباره رونالدو و رونالدینیو می خواند و بازی های آن ها را می دید تا بتواند حرکات آن ها را یاد بگیرد و چشم های دوستانش را با انجام آن ها خیره کند.
”بازی های سوئد را دنبال نمی کردم. هیچ گاه ندیدم. من برزیل را می پرستیدم چون آن ها متفاوت بودند. توپ را به گونه دیگری لمس می کردند، مثل زمین هاکی که توپ را با چوب هاکی می کشی. کار آن ها جادوگری بود و من احساس کردم با همه چیزهایی که دیده ام فرق می کند.“
خانم مدیر مدرسه اش می گوید: ”او برای مدرسه ساخته نشده بود. من سی و سه سال در این مدرسه بوده ام. زلاتان به راحتی یکی از پنج یاغی ترین شاگردهایی است که تا به حال داشته ام. او پسر بد شماره یک بود، یک تنهای همه کاره، بچه ای با کاراکتری که می دانید آخرش با دردسر بزرگی مواجه می شود.“
زلاتان این گونه تایید می کند: ”سرکش، پر سر و صدا و روانی بودم. نشستن مداوم روی صندلی برایم سخت بود. همیشه بی قرار بودم.“
درهای فوتبالیست حرفه ای شدن همیشه برای زلاتان بسته می شد. حتی وقتی که او در سن 17 سالگی به تیم حرفه ای شهر (Malmo FF) پیوست والدین یکی از هم تیمی هایش درخواست کردند تا او را از تیم اخراج کنند: ”برای من موفقیت به عنوان یک فوتبالیست به خاطر پیش زمینه ام سخت بود. اما من هم سخت بودم! در جلسه ای تمرینی یکی از هم تیمی هایم را با ضربه سر زدم. اگر امروز می توانستم خودم را در آن موقعیت قرار دهم به خودم می گفتم این کار را انجام نده. اما آن زمان جوانی عصبانی بودم.“
”آن بازیکن نامه ای از والدینش دریافت کرد و از همه خواست تا آن را امضا کنند تا من از تیم اخراج شوم. کارهای احمقانه زیاد و اشتباهات فراوانی انجام داده ام اما از آن ها درس گرفته ام. هنوز هم اشتباه می کنم و از آن ها درس می گیرم. هیچ کس عالی نیست. دیوارهای بسیاری را فرو ریخته ام تا به این جا رسیده ام.“
در 18 سالگی همه چیز عوض شد. زلاتان فهمید که فوتبال می تواند آینده ای برای او به ارمغان بیاورد و راهی باشد تا سختی های بزرگ شدن فراموش شود: ”وقتی به گذشته و جایی که از آن آمده ام فکر می کنم از خودم می پرسم چه کسی فکرش را می کرد پسری از روزنگارد این کارها را انجام دهد و به این جا برسد؟ چه کسی فکرش را می کرد پسری از روزنگارد کاپیتان تیم ملی سوئد شود؟ چه کسی فکرش را می کرد پسری از روزنگارد رکوردهای گل زدن را بشکند؟ هیچ وقت به من به عنوان یک استعداد ناب نگاه نمی شد.“
آژاکس موفق شد گوی سبقت را از آرسنال، موناکو و ورونا برباید و زلاتان را از مالمو بخرد. پس از آن بود که زلاتان با یوونتوس، اینتر، میلان، بارسلونا و پاری سن ژرمن بارها قهرمانی را تجربه کرد. دو مربی بیشترین تاثیر را روی زلاتان گذاشته اند: فابیو کاپلو در یوونتوس و ژوزه مورینیو در اینتر. زلاتان می گوید: ”کاپلو روحیه پیروز شدن را به من داد و مورینیو کاری کرد که هیچ کس قبل از وی انجام نداده بود. او چیزهای بسیاری از من بیرون کشید و گربه درون مرا تبدیل به شیر کرد.“
زلاتان کارلو آنجلوتی را هم که در پاری سن ژرمن مربی اش بود تمجید می کند: خارق العاده ترین مرد، او مانند یک پدر است.“
اما رویای پیوستن او به بارسلونا به فاجعه ختم شد. مشکلات بسیاری بین او و گواردیولا به وجود آمد: ”رویایی داشتم که به بارسلونا بپیوندم اما اکنون فکر می کنم شید بهتر است آرزوهایت را برای خودت نگه داری تا اینکه به آن ها جامه عمل بپوشانی. چون این آرزو می توانست مرا از هم بپاشاند.“
برای چند ماه اول، زندیگ در اسپانیا خوب پیش رفت اما ناگهان گواردیولا ارتباطش را قطع کرد: ”هنوز هم نمی دانم چرا این اتفاق افتاد. شاید هیچ وقت هم نفهمم. من تلاش کردم تا با او ارتباط برقرارکنم اما گواردیولا نمی خواست با من صحبت کند. او از من دوری می کرد. به اتاقی وارد شدم، پپ آن جا نشسته بود و قهوه اش را می خورد. اما با ورود من پپ از جایش برخاست و قهوه اش را تمام نشده رها کرد. من باخودم فکر کردم که مشکل من نیستم، مشکل خود اوست. اما هیچ کلمه ای رد و بدل نشد.“
ناامیدی های زلاتان در بازی با ویارئال فوران کرد: ”سر پپ داد زدم، فریاد کشیدم چرا که او جرات نداشت، خیلی مسخره و مضحک بود که او با بازیکنش صحبت نمی کرد. جعبه ای را در برابر چشمان او شوت کردم و همه چیز روی زمین ریخت. فکر من این بود که عصبانی شوم تا شاید او با من صحبت کند اما هیچ اتفاقی نیفتاد. او جعبه را از روی زمین برداشت، همه چیز را سر جایش گذاشت و از اتاق خارج شد.“
زلاتان هر جای دیگری که بازی کرده به عنوان قهرمان شناخته شده است. در دو کشور از پنج کشوری که ایبراهیموویچ در آن حضور داشته فعل هایی تاثیر گرفته از او وارد زبان شده است. در فرانسوی فعل Zlataner رسما به معنای له کردن (شکست دادن) به کار می رود. در دسامبر فرهنگستان زبان سوئدی فعل ”زلاتان“ را با معنای انجام دادن کاری متهورانه و عالی رسما به زبان اضافه کرد. زلاتان چیزی فراتر از یک فوتبالیست است، چیزی فراتر از یک کلمه. زلاتان سبکی از رفتار است، سبک جدیدی از زندگی.
وقتی زلاتان در بالاترین سطح بازی قرار دارد چه چیزی در ذهنش جریان دارد؟ ”سریع می گذرد، تصمیم گرفتن سرعت زیادی دارد. تصاویری از چیزهایی که می تواند در دو سه قدم بعدی رخ دهد می بینم و یکی را انتخاب می کنم. این سبک بازی من است.“
زلاتان هنوز هم با جریان داشتن خشم در رگ هایش فوتبال بازی می کند. اما حالا دیگر فرق دارد: ”اوایل خشم مرا تحت اختیار خود داشت اما اکنون من او را کنتل می کنم.“ زلاتان وقتی برای بازی دوستانه با انگلستان (نوامبر گذشته در استکهلم) وارد زمین می شد عصبانیت تمام وجود او را فرا گرفته بود. این خشم به خاطر رسانه های انگلیسی بود که همیشه پتانسیل زلاتان را در برابر تیم های انگلیسی زیر سوال می بردند.
”من یک گل به ثمر رساندم، سپس دومی و پس از آن سومی.“ اما گل چهارم زلاتان بود که دهان یک دنیا را برای مدت ها باز نگاه داشت. خروج ناموفق دروازه بان انگلیس، ضربه سر جو هارت برای دفع توپ، فاصله 28 متر، پرواز زلاتان، ضربه قیچی برگردان او، و توپی که ...!
بسیاری از کارشناسان این گل را یکی از بهترین گل های تاریخ حیات فوتبال می دانند. آیا این بهترین گلی بود که زلاتان به ثمر رسانده است؟
”این طور فکر می کنم. گلی بود که نمی توانی آن را بارها تکرار کنی. حس زیبایی است وفتی کاری این چنین انجام می دهی و نتیجه می دهد.“ این گل نتیجه بازی خارق العاده با پای برهنه در روزنگارد بود: ”این سبکی است که همیشه دوست داشتم بازی کنم. چرا باید شبیه دیگران باشم وقتی می توانم کاری استثنایی و متفاوت انجام دهم؟“
در تالار ورودی عمارت مالمو عکسی روی دیواری قرمز وجود دارد که با دکوراسیون اشرافی آن جا همخوانی ندارد. این عکس دو پا را نشان می دهد که زیر آن نوشته شده است: ”پاهایی که همه چیز مدیون آن هاست.“
آن ها پاهایی هستند که زلاتان را از قعر روزنگارد به قله های بلند دنیا رساند.