طرفداری - در تابستان 1976، کرمیت واشنگتن به دردسر افتاده بود. او فورواردی قدرتی در NBA بود و به تازگی فصل سوم حضورش در لوس آنجلس لیکرز را به پایان برده بود. او بازیکن آینده داری بود که از تیم دانشگاه امریکن معرفی شده بود، جایی که او به طور متوسط هر بازی 20 امتیاز کسب می کرد و به همین تعداد ریباند داشت. او همچنین عضو تیم دوم آل امریکن (= تیم منتخب فصل NCAA، رقابت های دانشگاهی ملی آمریکا) بود. اما در لیکرز، عملکرد او حتی ضعیف تر از یک بازیکن متوسط بود. مشکل این بود که واشنگتن نمی دانست چگونه به خوبی بسکتبال بازی کند. او بسکتبال را دیر فرا گرفته بود (در دبیرستان، او نیمکت نشین بود)، و مهارت های لازم برای درخشیدن به عنوان یک بازیکن درشت اندام در NBA را نیاموخته بود. در کالج، جثه ( او 6 فوت و 8 اینچ بود، 2 متر و 3 سانتی متر) و توان بدنیش به او اجازه می داد تا بر دیگر بازیکنان که عموما کوچک تر و ضعیف تر بودند غلبه کند اما در لیگ حرفه ای، در جایی که اکثر بازیکنان درشت اندام و قدرتمند بودند، کمبود مهارت هایش به شدت در چشم بود. با رسیدن فصل سوم حضورش، زمان بازی او در تیم به شدت کاهش یافته بود، و او این ترس را احساس کرده بود که آینده ورزشیش در خطر است.
کاری که واشنگتن در ادامه کرد، NBA را تغییر داد: او با مردی به نام پیت نیوول تماس گرفت و از او درخواست کمک کرد. میوول یک مربی افسانه ای در سطح کالج بود و با لیکرز تحت عنوان دستیار ویژه همکاری می کرد. اما مهارت های مربی گری او به هدر می رفت، زیرا همان طور که دیوید هالبرستام در کتاب "The Breaks of the Game" نوشت، بازیکنان NBA نمی خواستند که اعتراف کنند "هنوز چیزی برای فراگرفتن دارند". آن تابستان، نیوول واشنگتن را تحت تدابیر تمرینی بسیار سختی قرار داد و به او اصول رقص پا، جاگیری و پرتاب را یاد داد. فصل بعد، واشنگتن در تمامی قسمت های بازی پیشرفت محسوسی کرده بود. تابستان بعدی، او باز هم با نیوول تمرین کرد و همچنان بهتر شد. واشنگتن به خاطر مشت خشنش در جریان بازی، برای بخشی از فصل 77-78 محروم بود، اما عملکردش به عنوان بازیکن همچنان بهتر می شد. با انتهای دهه 70، او تبدیل به یکی از بازیکنان تیم آل استار شده بود. دیگر بازیکنان بسکتبال که پیشرفت واشنگتن را دیده بودند، درخواست کردند که با نیوول کار کنند و در طی چند سال، اینقدر تقاضا برای کارکردن با او زیاد شده بود، که او یک کمپ تمرینی افتتاح کرد. در طی دو دهه بعد، بسیاری از بزرگترین فورواردها و سنترهای NBA اقامتی در کمپ تمرینی مردی که حرفه ورزشی کرمیت واشنگتن را نجات داد، داشتند.
البته ورزشکاران حرفه ای همواره تمرین کرده اند. اما به شکلی تاریخی، تمرین عموما مختص به تمرینات آمادگی جسمانی و هماهنگی با دیگر هم تیمی ها بوده است و هیچ گاه در مورد افزایش مهارت نبوده است. افراد دیگر بوده اند که تشخیص می دادند شما مهارت را دارا هستید یا خیر. هالبرستام در کتابش در خصوص جو NBA در اواخر دهه 70 نوشت: "زعمی وجود دارد که یک بازیکن در حالی وارد لیگ می شود که تمامی مهارت های پایه را داراست." یا به قول باب پتریچ، مدافع تیم سن دیگو چارجرز در دهه 60، "یا آن [مهارت ها] را داراست یا محو می شود." او همچنین در مورد بازیکنان NFL هم دوره خویش اذعان داشت که اکثر آن ها حتی به بلند کردن وزنه هم بی اعتنا بودند. "اکثر افراد این ذهنیت را داشتند که اگر وضعیت فعلی تان به اندازه کافی خوب نیست، دیگر هیچ گاه به اندازه کافی خوب نخواهید شد." فلسفه جاری در آن رزوها این بود که "شما چیزی هستید که هستید."
امروزه، در ورزش، شما چیزی هستید که خود را به آن تبدیل می کنید. توانایی ورزشی ذاتی مهم است، اما تنها زیربنای پیشرفت شماست. تمریناتی که چهل سال پیش به شکلی غیرقابل باورانه پیشرفته و وسواس گونه به نظر می رسید، امروز تبدیل به چیزی شده اند که برای باقی ماندن در این حرفه باید انجام داد. ورزشکاران تنها سخت تر از گذشته تلاش نمی کنند بلکه به قول مارک مک کلاسکی در کتاب جدیدش "Faster, Higher, Stronger"، هوشمندانه تر از قبل نیز اینکار را انجام می دهند و از علم و تکنولوژی برای بهبود نحوه تمرین و عملکردشان استفاده می کنند. تنها تغذیه مناسب و تخصیص وقت کافی به تمرین کافی نیست. "شما نیاز دارید که بهترین دکترها را در تیم تان داشته باشید." این بال های تکنولوژیک و آماری، بهترین ورزشکاران تاریخ را تولید کرده اند.
این بال ها مبتنی بر مشاهده بیمارگونه کوچکترین جزییات تمرین و عملکرد هستند. مربیان بدنساز امروزی بر روی تمرینات مختص آن رشته، بیش از تمرینات عمومی تر بدنسازی تمرکز می کنند: اگر شما بازیکن بیس بال هستید، بر روی توان چرخشی کار می کنید، اگر یک دونده سرعت هستید، بر روی توان انفجاری خط صاف کار می کنید. ابزارهای بسیاری برای بهبود دید، زمان واکنش و امثالهم ساخته شده است. دستگاه Dynavision D2 صفحه بزرگی است که با چراغ هایی پوشانده شده است که بازیکنان بیس بال باید در حین آن که حروف و معادلات ریاضی را از روی صفحه می خوانند، آن ها را لمس کنند. بازیکنان فوتبال از عینک های Vapor Strobe نایکی استفاده می کنند که برای کسری از ثانیه، دید ورزشکار را می پوشاند تا چشمان آن ها را برای تمرکز در شلوغی آماده کند.
تمرین ها همچنین به شکل فزاینده ای شخصی شده اند. بازیکنان نه تنها با مربیان بدنسازی شخصی خود کار می کنند، بلکه با مربیان آموزش دهنده مهارت شخصی خود نیز کار می کنند. در ورزش های غیر تیمی، مانند تنیس و گلف، حضور مربیان تا دهه 70 بسیار نادر و ناچیز بود. امروزه تنیسورهایی همچون نوواک جوکوویچ، نه تنها یک مربی، بلکه تیمی از مربیان دارند. در ورزش های تیمی نیز، تعداد معلم ها افزایش یافته است. جرج ویتفیلد برای خود شغلی با عنوان "رام کننده کوارتربک" به راه انداخته است، او کوارتربک های(= پستی در فوتبال آمریکایی) تیم های کالج را با تمرینات خود، مهیا حضور در NFL می کند. ران وولفورث به عنوان مربی پرتاب کننده ها (در بیس بال)، بر روی احیای دوباره حرفه پرتاب کننده ها تمرکز دارد او اخیرا اسکات کزمیر را از یک ستاره اسبق، به وسیله اصلاح حرکاتش، به یک آل استار فعلی تبدیل کرده است.
سپس به افزایش تعداد سنسورهای بیومتریک می رسیم، سنسورهایی مجهز به مانیتورهای ضربان سنج، جی پی اس و ژیروسکوپ که نه تنها عملکرد را اندازه می گیرند (چگونه یک بازیکن شتاب می گیرد) بلکه سطوح خستگی را نیز می سنجند. از آن جا که بسیاری از تحقیقات نشان داده اند که خواب بیشتر می تواند منجر به بهبود عملکرد شود، تیم ها امروزه نگران این مسئله نیز هستند. تیم دالاس موریکز، بازیکنانش را مجهز به مانیتورهای Readiband کرده است تا مقدار و کیفیت خواب آنان را اندازه گیری نماید.
تمامی این تلاش ها شاید کمی دیوانه وار به نظر برسد اما این روشی است که شما می توانید کریس هوی را تربیت کنید، دوچرخه سواری برتانیایی که درالمپیک 2012 توانست دو مدال طلا به ارمغان بیاورد. او توسط تیمی از محققان، متخصصان تغذیه و مهندسان احاطه شده بود. هوی رژیم غذایی به دقت کنترل شده ای با پنج هزار کالری روزانه مصرف می کرد. تمرین روزانه او متشکل از دو ساعت تمرین با وزنه در صبح، سه ساعت تمرین در ولودروم در بعد از ظهر و یک ساعت سواری آرام به عنوان ریکاوری در انتهای روز است. این تمرینات برای بیشینه کردن توان انفجاری و استقامت او طراحی شده اند. او حتی مدتی در تونل باد دانشگاه ساوثمپتن به تمرین پرداخت. او سنسورهای بیوفیدبک می پوشید تا مربیانش بتوانند داده هایی از پاسخ بدن وی به تمرینات استحصال کنند. همچنین دوچرخه 80 هزار دلاری فیبر کربنی وی نیز بی تاثیر نبوده است. هوی محصول نهایی یک سیستم پیچیده و تکامل یافته، برای تولید بهترین دوچرخه سوار ممکن بوده است. و از آن جا که رقبای وی نیز بیکار ننشته بودند، او در نهایت تنها با اختلاف کسری از ثانیه توانست به عنوان قهرمانی برسد.
ممکن است فکر کنید که این فشار برای پیشرفت ناشی از بهبود جوایز مادی بوده است. بخشی از این تفکر صحیح است. از دید مالی، صرف هزینه برای تمرینات بهتر، اقتصادی شده است. چهل یا پنجاه سال پیش، ورزشکاران حرفه ای در فصل استراحت برای تامین معاش به کارهای دیگری می پرداختند. برای مثال ویلی دیویس، عضو تالار مشاهیر NFL در یک دبیرستان نقشه کشی صنعتی تدریس می کرد و یا لو گروزا، که یک ضربه زن افسانه ای بود، بیمه می فروخت. امروزه، ورزشکاران در فصل استراحت، بر روی نحوه بازی شان کار می کنند.
اما پول تمامی ماجرا نیست. ما پیشرفت های شگرفی در عملکرد حوزه هایی که پول نقش عمده ای در آن ها ایفا نمی کند شاهد بوده ایم. در دهه 70، تنها دو بازیکن شطرنج وجود داشتند که رتبه Elo ای بالاتر از 2700 داشتند. این روزها عموما در هر زمان بیش از 30 شطرنج باز با چنین رتبه ای وجود دارد. آنالیز بازی های بزرگان شطرنج حتی تا همین 30 سال گذشته، حرکاتی را آشکار کرده است که با استانداردهای امروزی، یک گاف آشکار هستند. به لطف پیدایش برنامه های قدرتمند کامپیوتری، بازیکنان می توانند روزانه با رقبای قدرتمندی بازی کنند. آن ها می توانند بازیشان را سریعتر و موثرتر تحلیل و مرور کنند (نه تنها بازی خودشان، بلکه حتی بازی بازیکنان بزرگ). آن ها می توانند به شکلی لحظه ای نتایج و عواقب حرکات احتمالی را مرور و مقایسه کنند. تمامی اینها منجر به اشتباهات کمتر و تاکتیک های بهتر شده است زیرا تئوری شطرنج به شکلی گسترده پیچیده شده است.
ادامه این مقاله را در قسمت بعدی بخوانید.
به قلم James Surowiecki، منتشر شده در مجله نیویورکر