مطلب ارسالی کاربران
دنیس لاو
آنچه "دنیس لاو" 39 سال قبل در دربی منچستر تجربه کرد، برای کمتر فوتبالیستی اتفاق افتاده است؛ تجربه او چنان برایش تکان دهنده بود که بعد از نزدیک به چهاردهه هنوز او را رها نکرده
در زندگی لحظاتی وجود دارد که هیچ وقت فراموش یا حتی کهنه نمی شوند؛ لحظات تلخ یا شیرینی که در ظاهر تاثیر زیادی در سرنوشت ما ندارند اما زندگی ما به دو دوره قبل و بعد از آن تقسیم می شود. خوره های فوتبال، کسانی که با فوتبال زندگی می کنند، حتما چنین لحظاتی را تجربه کرده اند؛ لحظه ای که تصمیم گرفتیم طرفدار تیم خاصی باشیم یا بازیکنی برای همیشه به قهرمان مان تبدیل شد؛ روزی که برای اولین بار به ورزشگاه رفتیم یا دیدن یک بازی تاریخی که برای همیشه جایی ویژه در خاطره های مان پیدا کرد.
برای فوتبالیست ها هم مطمئنا چنین لحظاتی رقم می خورد؛ زدن یک گل یا گرفتن یک پنالتی که هزاران بار آن را برای طرفداران شان تعریف می کنند اما هر بار با یک روایت متفاوت، با جزئیات جدید که حتی برای خودشان هم تازگی دارد. اما آنچه "دنیس لاو" (Denis Law) 39 سال قبل در دربی منچستر تجربه کرد، برای کمتر فوتبالیستی اتفاق افتاده است. تجربه او چنان برایش تکان دهنده بود که بعد از نزدیک به چهاردهه هنوز او را رها نکرده؛ چیزی شبیه به خیانتی ناخواسته به عشقی که سال ها برای خوشحالی اش تلاش کرده بود.
رنگ اول؛ آبی
لاو ابتدا در دو راهی منچستریونایتد و منچسترسیتی، آبی ها را انتخاب کرد. سر مت بازبی تلاش کرد تا او را به الدترافورد ببرد اما لاو با انتقالی که در آن زمان رکوردی محسوب می شد، پیراهن سیتی را به تن کرد. اما تنها فصل او در "مین رود" خیلی خوب پیش نرفت؛ با ناکامی در لیگ و بدبیاری در FA Cup. فصل که تمام شد، تصمیم گرفت به یک لیگ خارجی برود. باشگاه های انگلیسی پول درست و حسابی به بازیکنان نمی دانند و لاو همین را بهانه کرد و به تورینو رفت. اما بازی در سری A هم او را راضی نکرد. "کاتناچو"ی لعنتی اجازه گل زدن به مهاجمان نمی داد. آنقدر شرایط برای او سخت شد که در آخرین بازی مقابل ناپولی به عمد شرایط اخراجش را فراهم کرد و بعد مانند بنده ای گناهکار، پیش مربی تیم اعتراف کرد. مدیران تورینو می خواستند او را به یوونتوس بفروشند اما لاو از بندی که در قراردادش وجود داشت استفاده کرد به جزیره برگشت.
رنگ دوم؛ قرمز
" وقتی در زندگی به مانعی می خورید، به این معنا نیست که به پایان مسیر رسیده اید، بلکه آن مانع نشان می دهد که راه درست سمت دیگری است." دو فصل ناکامی در منچسترسیتی و تورینو هم به لاو نشان داد که از همان اول باید منچستریونایتد را انتخاب می کرد؛ جایی که سر مت بازبی مانند یک پدر مهربان در انتظار او بود.
7 سال بعد با افتخارات پیاپی همراه بود؛ با دو قهرمانی در لیگ، یک قهرمانی در FA Cup و در نهایت فتح جام باشگاه های اروپا. در سال 1964 توپ طلای بهترین بازیکن اروپا را به دست آورد تا کلکسیونش تکمیل باشد. اما با رفتن مت بازبی، مهره مار شیاطین هم گم شد. ویلف مک گینس و فرانک اوفارل نتوانستند سنگینی مسئولیت هدایت منچستریونایتد را تاب بیاورند و خیلی زود جدا شدند. حتی بازگشت بازبی هم نتوانست یونایتدها را از سراشیبی تندی که در آن قرار گرفته بودند، برگرداند.
بازبی که برای همیشه رفت، تامی داچرتی سرمربی منچستریونایتد شد؛ با توصیه دنیس لاو که با او در تیم ملی اسکاتلند کار کرده بود. اما حضور داچرتی، آغاز جدایی ستاره های باتجربه تیم بود؛ بابی چارلتون، جورج بست و در نهایت دنیس لاو. البته افت لاو از چند سال قبل شروع شده بود. با مصدومیت های پیاپی و دوری های گاه و بیگاه از میادین. به طوری که باشگاه در سال 1970 تصمیم گرفت او را به تیم دیگری بفروشد اما هیچ مشتری ای برای او پیدا نشد؛ برای بازیکنی که 6 سال قبل توپ طلای اروپا را برده بود. وقتی داچرتی به الدترافورد رفت، از روزهای اوج منچستریونایتد و لاو چند سالی سپری شده بود؛ به همین خاطر وقتی شاگرد قدیمی اش را در لیست مازاد قرار داد، کسی اعتراضی نکرد. بعد از 11 سال، لاو دیگر در الدترافورد جایی نداشت؛ بعد از 404 بازی و 237 گل زده؛ سال ها بعد از اینکه هواداران به او لقب "شاه الدترافورد" را دادند.
رنگ سوم؛ دوباره آبی (با قلبی قرمز)
لاو به منچسترسیتی برگشت و در اولین بازی اش دو گل زد اما بدون او و دیگر ستاره های باتجربه تیم، منچستریونایتدِ تامی دوچرتی به زمین سفت خورد؛ با 7 شکست در 12 دیدار اروپایی، تیمی که 5 سال قبل قهرمان اروپا شده بود، در بین گزینه های سقوط قرار گرفت. شرایط خط حمله تیم از همه اسفناک تر بود؛ به طوری که در نیم فصل، الکس استپنی، دروازه بان تیم، با دو پنالتی، بهترین گلزن من یو محسوب می شد! اولین دربی آن فصل منچستر در مین رود، تاثیر تحت اخراج مایک دویل (Mike Doyle) و لو ماکاری (Lou Macari) قرار گرفت؛ با امتناع آنها از بیرون رفتن و دخالت پلیس. اما وقتی دو تیم در آخرین دیدار فصل در الدترافورد مقابل هم قرار گرفتند، همه نگاه ها به دنیس لاو بود. این اولین بار بود که بعد از 12 سال، او با پیراهن تیمی دیگری در این ورزشگاه به میدان می رفت؛ آن هم در شرایطی که یونایتدها برای فرار از سقوط، به پیروزی نیاز داشتند؛ آن هم با اما و اگر. منچستریونایتد باید پیروز می شد و امیدوار به شکست بیرمنگام می ماندند. برای تیمی که در چهل و یک هفته قبلی (لیگ انگلیس در آن زمان 22 تیمی بود)، فقط 38 گل زده بود، رسیدن به دروازه حریف کار ساده ای نبود.
حمله پشت حمله، اما خط دفاع سیتی نفوذناپذیر بود. بازی به 10 دقیقه پایانی رسید اما هواداران منچستریونایتد همچنان امیدوار بودند که یک گل تیم شان را در لیگ نگه دارد اما دقیقه 82، "آن لحظه" کار را تمام کرد. با یک ضد حمله سریع، توپ به محوطه جریمه منچستریونایتد می رسد؛ پاس فرانسیس لی، دنیس لاو...و گل. پشت پای "شاه"، قلعه ای که سال ها از آن مراقبت کرده بود را ویران کرد. برای خود لاو باورکردنی نبود؛ با گل او، منچستریونایتد داشت سقوط می کرد؛ دنیا دور سرش چرخید. دیگر نمی توانست در زمین بماند؛ سرش را پایین انداخت و بدون اینکه به کسی نگاه کند، از زمین بیرون رفت. (اینجا ببینید) دقیقه 85 هواداران منچستریونایتد به زمین ریختند و بازی نیمه کاره ماند ولی نتیجه تغییری نکرد؛ شیاطین سقوط کردند.
البته بعدا مشخص شد که بیرمنگام بازی اش را برده و هر نتیجه ای در دربی منچستر رقم می خورد، نمی تواند یونایتدها را از سقوط نجات دهد اما لاو دیگر در رقابت های باشگاهی به میدان نرفت. آخرین بازی های او با تیم ملی اسکاتلند در جام جهانی 1974 رقم خورد.
....و بعد
منچستریونایتد یک فصل بعد به دسته اول برگشت و سه دهه بعد به پرافتخارترین تیم جزیره تبدیل شد اما برای دنیس لاو هنوز هم یادآوری آن دربی منچستر دردناک است.
سال 2010 با دیلی میل مصاحبه کرد و گفت:" کسی نمی توانست دلداری ام بدهد. من نمی خواستم آن اتفاق بیفتد. چه مدت این این احساس با من بود؟ چه مدت از آن زمان گذشته؟ سی و چند سال؟ همین اندازه.
آن اتفاق افتاد و همه من را با آن دیدار به یاد می آورند. واقعا حیف شد. من در کنار همه آن بازیکنان بازی کرده بودم. آنها هم تیمی های من بودند. دلم نمی خواست آنها سقوط کنند. این آخرین چیز در دنیا بود که من می خواستم اتفاق بیفتد. ما در زمین دیگر با هم دوست نبودیم و به هم لگد هم می زدیم اما وقتی سوت زده شد، همه چیز تغییر کرد."